سن 52 سالگی - ED پس از 35 سال ، اعتیاد و تخیل تقریباً به پایان رسیده است

پیش از این: در طول زندگی خود، بیش از ده سال از روابط نامطلوب، زوال تنشزده / مرده با جنس غم انگیز (اغلب علت من) ED، اعتیاد به مواد مخدر و اعتیاد به مواد مخدر، خیلی زود رنج می بردم. مخلوط با همه این اضطراب و اغلب نا امید و مقدار زیادی از خشم و سرزنش. مسیر من با کتاب های خودآموز، متخصصین متفاوتی و اخیرا SA وجود دارد که واقعا در آن بسیار مفید هستم.

کن: 90٪ یا بیشتر از همه اینها برداشته شده است و من 3 سال پیش paxil را متوقف کردم. من برای داشتن یک تصویر کامل از چگونگی 3 پست طولانی خودم را در بالا نشان می دهم. من در 52 سالگی به اندازه هر چیزی احساس تمیز و شگفت انگیزی می کنم و PIED من 90٪ بهتر است ، ازدواجم بسیار بهتر است و تمرکزم در کار بهتر است و احساس می کنم به زندگی مرتبط هستم.

این در مورد رفتن به GO

یاد گرفتم که چیزها را رها کنم. همه چیز در مورد رها کردن و حضور بودن است - فقط بودن. و فهمیدن که سیر هستی. در حال حاضر پر است. همه چیزهای دیگر (پول ، وضعیت ، ستایش ، رابطه جنسی ، غذا ، زنان) پاداش هایی هستند که ما نمی توانیم آنها را کنترل کنیم و به هر حال هرگز ما را پر نمی کنند. منظور من همه چیز است - بله حتی زنان و رابطه جنسی. به خصوص زنان و رابطه جنسی. اما هیچ کس به ما نگفت که بزرگ شده اند؟ و در اینجا ما در این انجمن ها هستیم.

 به نظر ساده می رسد ، این ... فقط "بودن" نیست و شاید هم باشد ... اما سادگی احمقانه نیست. سادگی طراوت بخش است و به حقیقت نزدیکتر است نگرش جدید من مانند ماسک اکسیژن از عذاب و هرج و مرج و ترس از رنج قبلی است. زندگی در واقع رها کردن است ... و هرچه بیشتر این کار را انجام دهید ، هرچه حضور بیشتری داشته باشید ، برکات بیشتری در بشقاب شما جمع می شود. سپس شما بهتر می دهید و عشق می ورزید و چرخه دوباره با بیشتر تکرار می شود.
 
آیا تا کنون فقط سعی کرده اید؟ منظورم منطقه بندی یا استراحت نیست - اینهایی که گاهی اوقات خوب هستند. منظور من این است که از افکار ، احساسات ، عواطف ، تاریخچه ، الگوهای مختلف ، فتیش ها ، اصرارهای اعتیاد آور ، عصبانیت ... و نشستن با آنها آگاهی داشته باشید و هیچ عکس العملی نشان ندهید ... با "وجود" بودن آنها آنها را دگرگون کرده و از بین می برید. و احساس سیری - جامدتر و در عین حال جادارتر. این بهترین است ... اما نه به روشی شدید اعتیاد آور که من و شما به آن عادت کرده ایم. منظور من از رها کردن این است. 
شما اجازه می دهید از طریق پذیرش ، به جای اینکه در انکار قلاب باشید. بگذارید بروید و انتخاب کنید تا اینکه معتاد و بدون انتخاب باقی بمانید. بگذارید آگاهی ملایم را طی کنید تا اینکه با آن درگیر شوید. یا از طریق گرفتن و تمرین اعتیاد شما که فقط آن را تقویت می کند. ذهنیت به من بسیار کمک کرده است زیرا به طور طبیعی آگاهی را به همه چیز می رساند ... به طوری که ... ما می توانیم با آن روبرو شویم ... و ... رها شو !! این کل موضوع نیست؟

 این معکوس چیزی است که ما انجام داده ایم و آموزش داده شده است.

خوشامد گویی به طبیعت

معتاد یا غیر معتاد ، ما انسانها و به ویژه مردان وقتی لعنت می شویم که از معضل اساسی و طبیعی خود آگاهی نداشته باشیم. ما باید این پویایی اساسی را بپذیریم و سپس از آنجا حرکت کنیم. با آن مبارزه نکن

معضل این است: اگر ترس ("چه اتفاقی می افتد اگر" ... و فاجعه های بی شماری بالقوه آن که ما را می ترساند) یا خیال (این "باید / ممکن است" باشد ... و وسوسه های بی شماری که ما را قلاب می کند) را انتخاب می کنیم ، رنج می بریم. می بینی؟ بودا ، عیسی و سایر افراد عاقلتر از من هم به این نکته اشاره کردند. ما باید راه 3 را انتخاب کنیم. (بله ، یکی وجود دارد - به نظر می رسد پست های دیگر من)

از قضا هر دو ترس و خیال وعده هایی می دهند که یا از ما در برابر آسیب محافظت می کنند یا چیزی به ما می دهند که گویا ما را کامل یا آزاد می کند. آنها تلاش ذهن برای انجام کارهای خوب برای ما هستند ... بنابراین قصد آنجاست ... اما گمراه هستند. هیچ یک از دو راه کار نمی کند. آنها توسط یک پسر کوچک در یک دنیای پر سر و صدا پر جنب و جوش اختراع شدند و در انزوا ساخته شدند. افکار ، عکس العمل ها ، تخیل ها ، آرزوها ، حسادت ها ، شهوات ، ترس ها ، ادراکات ، هورمون ها همه با هم تعامل دارند و به یک امپراتوری کوچک در درون ما تبدیل می شوند. 

شما اشتباه نکردید که به روشی که تشکیل داده اید شکل گرفتید - فقط مثل همه ما بی خبر هستیم. بنابراین خود را کتک نزنید. این فقط بیشتر از همان گه است.

اما اکنون ، از آنجا که ما آگاه می شویم (در این سایت) رنج می برید - اگرچه درد ، تنهایی ، اضطراب ، افسردگی ، اعتیاد یا همه موارد فوق (مانند من!) فرصتی برای بیدار کردن است. به آزادی درون خود بیدار شوید.

ما به سختی می دانیم که آزادی واقعا چیست

سطوح مختلفی از آزادی وجود دارد که در زندگی می آیند، اما تنها وجود واقعی، آزادی هسته ای - حضور وجود دارد - درست در حال حاضر با وجود آنچه اتفاق می افتد و حضور هیچ ارتباطی با ترس یا فانتزی ندارد.

رنج ما از اعتقادات ما ناشی می شود که به دلایل مختلف ناخواسته به آنها پیوسته ایم. بازهم تقصیر ما نیست که این اتفاق افتاده است - اما مسئولیت ما این است که به بهترین وجه ممکن این را مدیریت کنیم ، خصوصاً وقتی آگاهی پیدا کنیم. نیازی نیست که در مورد این دلایل احساس گناه کنیم فقط باید بپذیریم که اینجا جایی است که هستیم و از صحت آن بپرسیم و درک کنیم که آنها در بی خبری ما از حقیقت بی سر و صدا رشد کردند و ما آنها را به راحتی پذیرفتیم. 

FEARS و FANTASIES ما "ایالات متحده" نیستیم - آنها تجربه می کنند

اما ما همیشه خودمان را فریب می دهیم که آنها ما هستند. ما در ترس و خیالات خود غرق می شویم. مثل راه رفتن در باتلاق گل آلود غرق می شویم. به همین دلیل بسیار دشوار به نظر می رسد  این اعتقادات مانند "ما" احساس می شوند ، بنابراین دست کشیدن از آنها مانند این است که یک تکه از خودمان را کنار بگذاریم ... و سپس ما حتی درد بیشتری خواهیم داشت ، درست است؟ یا بنابراین ما اعتقاد داریم.
ذهن به ما خواهد گفت "تو اینجوری و باید تغییر کنی ... اما نمی توانی"… یا "تو اینجوری نیستی اما دنیا هست و نمی توانی دنیا را تغییر دهی" یا "من نیاز به پورنو / فانتزی دارم که شاد باشید ، کامل ، امن ... من! و من به آن مبتلا نمی شوم "یا" من فقط به اندازه کافی خوب نیستم و احساس بی ارزشی می کنم.
"این اظهارات ابزاری برای شکنجه و رنج است که ما همیشه بر خود و یکدیگر تحمیل می کنیم.

هر یک از اینها منجر به یک حلقه بی پایان از رنج و وسواس می شود که بسیار واقعی و شخصی به نظر می رسد. همیشه به ناتوانی ختم می شود. از این بدتر ، ذهن ما می تواند مدارک زیادی برای اثبات عقاید ما پیدا کند! و خشم و افسردگی خود را توجیه کنیم! درست؟ اما اگر همه چیز وجود داشت ، (فقط باورها و برداشت های صحیح ما) ، این پایان این موضوع خواهد بود.   

 اما موارد بیشتر ... حتی اگر از موضع خود دفاع کنید و هر بار با استدلال های جدی روبرو شوید ... مگر اینکه حقیقت داشته باشد یا به حقیقت و عشق اشاره کند ... شما بی قرار خواهید فهمید که در اعماق چیز با وجود پیروزی در هر بحثی چیزی کاملاً مربع نیست . این اضطراب در مورد اعتیاد / وسواس شما هدیه ای است که شما را از این سوال س questionال می کند ، زیرا هیچ واقعیت اضطرابی یا افسردگی ندارد.

پذیرش روحانی است ، منوی "تحویل دادن" آن نیست
پذیرش یک انتخاب آگاهانه است و وقتی هر روز و هر ساعت تمرین می شود به یک سبک زندگی خارق العاده تبدیل می شود. شگفت انگیزترین الگوهایی که در زندگی ام داشته ام که به من الهام بخشیده و محدودیت های انسانی بودن را افزایش داده اند ... کسانی هستند که رنج را پذیرفته اند و نه تنها زنده مانده اند بلکه رشد کرده اند.

به آن فکر کنید ... آیا افرادی که کاملاً شرایط شل و ول را قبول می کنند شگفت انگیز نیستند؟ برو جلو و مال خودت را قبول کن تمام جنبه ها. وقتی با چیزهای دردناکی درگیر می شویم ، لزوماً از بین نمی روند (گرچه می توانستند!) اما مجبور نیستند. راه حل آلودگی رقت است. آنها در حقیقت حضور پایین آمده و حتی خنثی می شوند و آنها را غیرضروری می کند. در قول دروغ خود برای تأمین امنیت یا آزادی یا تکمیل ما غیر ضروری است. نقطه مقابل اعتیاد مبارزه با آن یا انکار آن نیست. این است که دلبستگی شما در نهایت غیر ضروری می شود.

آیا آزادی معنی لغو تحریم را دارد؟ یا با آن برخورد کنید
هنگامی که عیسی در صحرا بود و در معرض وسوسه قرار گرفت ، گفت "پشت سر من" یعنی او کاملاً از شر وسوسه خلاص نمی شد بلکه او را می دید و جلوی توهم را می گرفت - توهمی که قول می داد او را کامل کند. معنای کمی داشت بنابراین او دیگر مجذوب نمی شد اما به یاد داشته باشید که این مسئله پس از کشمکش قابل توجهی به وجود آمد. 40 روزه؟ و این همان عیسی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم ، بنابراین برای من کمی طولانی تر مطمئن هستم.

عیسی با شناخت توهم و فقط پایین آوردن آن به یک دلخوری یا فقط یک "چیز" یا سایه ای که ما را دنبال می کند و به هیچ وجه به خودی خود راه نمی یابد ، با آن زندگی می کرد. اما از بین نمی رود. در حقیقت ممکن است توهم آن برای مدتی ساکت باشد اما دوباره برمی گردد و این یک اسپرینگ لازم را ایجاد می کند ، یک فویل مورد نیاز برای انسان و قطعات ما برای سنگ زنی در برابر خود تولید چیزهای شگفت انگیز اگر و فقط اگر ما از این سنگ زنی آگاه و پذیرفته باشیم. ما "خدایان" کمی هستیم که همه چیز را خرد می کنیم - همه 7 میلیارد نفر از ما. آن را بپذیرید و بیدار شوید. ما می توانیم آن را مهار کنیم.

چیزهایی که ما را به وحشت می اندازند یا ما را هوس می کنند ... آنها را در جایگاه خود قرار دهید. پشت سر ما با وجود حضور ما به آنها تنزل دهید و بدانید که اگر از روحیات موجود در خود عمل کنید ، شما می توانید با این وحشت و دلبستگی با هم زندگی مسالمت آمیزی داشته باشید. تبدیل به روح شود. درد از تبدیل شدن به یک ابزار به ابزاری تبدیل می شود. ابزاری از حقیقت که شما مجبور به انجام این کار هستید - این اتفاق افتاده است. 

درد در حال حاضر به عنوان یک تابع عمل می کند - شرم آور است که شما باید به راه دیگری بروید و زمانی که شما انجام می دهید ... سوزش متوقف می شود. تا زمانی که ذهن شما خود را وارد نکرده و شروع به تجزیه و تحلیل و مقاومت در برابر آن کند ... اما این فقط سر و صدای بیشتری از ذهن است ... همان بی معنی است که شما را به این مکان آورده است. ذهن (سیم کشی و واکنش، تاریخ، انجمن، باورها و غیره) حضور یا حقیقت نیست. آگاهی در شما چیزی است، اما کاملا با ذهن پر سر و صدا متفاوت است.

از چه کسی سفارش می گیرید؟ EGO یا حضور؟

بنابراین آزادی در ذهن نیست اما ذهن باید نشانه های خود را از آزادی - از قسمتهای عمیق ما - از آن مکان بالاتر در کنار ما بگیرد. نه بالعکس. ما انسان ها و مطمئناً معتادان این مسئله را به عقب برمی گردانیم ... شناسایی و درگیر شدن در ذهن. وقتی این اتفاق می افتد ، ما "رانندگی و همکاری نمی کنیم" ... در عوض "رانده می شویم و خود تخریب می کنیم".

اعتقادات ما در مورد خود ، نیازهایمان ، ترسهایمان ، تاریخچه هایمان ، هویت و دنیای ما بسیار واقعی به نظر می رسند ، از نظر توانایی توانایی مقابله و کنترل آنها بسیار دردناک و کاملاً بزرگ و طاقت فرسا هستند. بدتر اینکه ، حتی اگر این واقعیت داشته باشد ، ما در سکوت این آسیب ها ، این خواسته ها را به شکلی اعتیاد آور پرستار می کنیم و تمرین می کنیم ، اغلب بدون اینکه حتی خودمان بدانیم. ما سپس به آنها واکنش نشان می دهیم ، به آنها عمل می كنیم و دیگران نیز به نوبه خود به ما واکنش نشان می دهند ، و همه اینها آنها را تقویت می كند ، ترسها و داستانهای ما ، یا اعتیاد و خاطرات ، افسانه ها و آرزوهای ما افسانه های ما را حتی به حقیقت تر می رساند. ذهن ما به راحتی اثبات چیزها را پیدا می کند. جای تعجب نیست که احساس ناتوانی می کنیم ... این بسیار طاقت فرسا است!

ما معتقدیم که آزادی به درک بیشتر ، تحلیل بیشتر ، عدالت بیشتر ، کنترل بیشتر ، اصلاح بیشتر اشتباهات ، بیشتر اینها و آن چیزهای دیگر منجر می شود. تفکر "اگر فقط" این را تغذیه می کند. نه کار نمی کند

"اگر فقط" بیدار شدن یک تصویر است

فقط به این دلیل که جزئیات خیال و تمایل شما برای شما شخصی است ... آشنا باعث نمی شود چیزی "واقعی" باشد. اما ممکن است حس شود. عمیق ترین رنج ما ناشی از واکنش به چیزی است که ما داریم و نمی خواهیم ، و می خواهیم رابطه جنسی واقعی نداشته باشیم یا تصور کنیم. ما معتقدیم تا زمانی که شرایط ما برآورده نشود ، هیچ صلحی وجود ندارد. ماه ها به سال تبدیل می شوند ، ما در زندگی ، خواب ، هیپنوتیزم شده توسط اعتقادات نیازمندمان ، زندگی را پیش می رویم و زندگی بدبختی ، حسادت را پیش می بریم. یک دردسر تلخ که کل تجربه ما را رنگ آمیزی می کند. آزادی یک مکان مبهم و مبهم است که در ذهن ما تصور می شود و با یک شرط "اگر فقط____" مواجه می شود. عجب دروغی.

حقیقت این است که آزادی در خارج از همه این موارد نهفته است ، و این "اگر فقط" یک توهم است ، خیالی که خود ما را از صلح موجود در اطراف ما دور می کند. آزادی در واقع همین جا است ، همین الان! چیزی که ما از آن تمجید می کنیم یا از آن می ترسیم قدرت این را دارد که ما را از آزادی دور کند ، تقریباً انگار که با آن تجارت می کنیم. اما شهوت و ترس شما از این که آزادی حضور در درون شما را از بین نبرد / از بین نبرد - آنها فقط آن را پنهان می کنند. شما آن را مبهم می کنید.

آگاهی و پذیرش پاسخ است

مسیر فعلی شما… عادت… یا اعتقاد شما دیگر مسافت پیموده شده ای را در آن جاده آشنا ارائه نمی دهد ... اما با این وجود به آن می چسبید زیرا جاده دیگری نمی شناسید. ترس از عدم اطمینان و تغییر ، شما را در بدبختی خود غرق می کند. بنابراین درد بیشتری به شما کمک می کند تا درک کنید که خوب است رها شوید و ادامه دهید. این موضوع این موضوع است ... که نه تنها رها کردن همه چیز درست نیست ... بلکه این تنها راه رسیدن به آزادی و در واقع نقطه زندگی است. 
آیا در واقع اعتقاد دارید که خدا، آزادی، روح، کل خود و حقیقت ... در واقع شما نیاز دارید که بیرون بیایید و هر چیز را بدست آورید؟ رها کردن تنها قیمت ورود به درمان است.

اجازه دهید آن را در آن

من ترجیح می دهم برای احترام به این حقیقت که روش های دیگری را امتحان کرده اید ، راه های اعتیاد آور ، بگویم "بگذارید این کار را بکنید" ، بنابراین آنها را به آرامی دراز بکشید. این هم فیزیکی است! میلیاردها سلول عصبی بهم پیوسته اند و پاسخهای فیزیولوژیکی ایجاد خواهند کرد. اما وقتی ما رهایش می کنیم ... فراموش نکنید که ما هم غافل می شویم. اما این زمان می برد.
وقتی رها می کنیم نمی میریم و یا مانند قول های خودخواهانه کاهش نمی یابیم. این خبر لذت بخشی است که ذهن ما - خودخواه - نمی خواهد ما بدانیم. با این حال احساس مرگ می شود و این نشانه خوبی است زیرا مرگ یک منیت است ، یک وابستگی یا یک توهم است. بگذار آن قسمت بمیرد. آنچه در واقع اتفاق می افتد این است که شما رها می شوید ، در صورت لزوم غمگین می شوید و به سمت بالا حرکت می کنید و شکوفا می شوید. 

شما فضای موجود را پیدا می کنید ... و می فهمید که فضای خالی نیست ، فضای خالی است ... بلکه با گرمی و ملایمت با حضور زنده است ... ذات زندگی و خود واقعی شماست. خداوند. این یک تجربه زیاد یا شدید نیست ، بنابراین به دنبال این شدت نباشید تا شدت عصبانیت یا اشتیاق خود را از بین ببرد. با آن روش عملی نییست.

شما می توانید برای دریافت

همیشه هنگام رها کردن ، لرزیده و نمی میرید ، همیشه اینگونه است. فرقی نمی کند این یک میل ، فکر ، اعتقاد ، خیال ، اعتیاد باشد ... که به نظر شما خیلی شخصی است. در حقیقت ... هر چه بهتر. جوایز بیشتر هدف اصلی زندگی ما کشف این آزادی است و هر یک از ما یک مسیر پیچیده و منحصر به فرد را طی می کنیم که هیچ مدرسه ای یا کمتر از آن هرگز ما را آماده نخواهد کرد و به همین دلیل بسیار ترسناک است. ذهن ، با هشدارها و دلبستگی های پر سر و صدا شما را باور دیگری خواهد کرد و سعی می کند شما را در جاده ای که بدبخت است دور بماند ، حفظ کند ، زیرا این تنها چیزی است که می داند. بنابراین شما باید در مورد درد تجدیدنظر کنید. اگر ما رنجی به آن اضافه نکنیم ، درد ما چندان بد نیست ... واقعیت غالباً مهربانانه تر از افکار ما در مورد آن است ، که ممکن است پر پیچ و خم باشد. درد انسان مانند آتشی است که ما را گزگز می کند ، و اجتناب ناپذیر است. اما رنجی که می کشیم مانند دودی است که با کور شدن ما را خفه می کند و قابل اجتناب است. ما ماشین دود هستیم.

درگیر مبارزه

راهی برای استفاده از این مکان تاریک ، مهار این عصبانیت ، این ترس ، این ناتوانی برای بیدار شدن در چیزی بزرگتر وجود دارد. نه با آن مبارزه می کند و نه وانمود می کند که وجود ندارد. ذهن ، افکار ، اعتقادات ، تأمین نیازهای ما ... هیچ یک از اینها به آزادی منجر نمی شود زیرا همه آنها مشروط هستند و به چیزی بستگی دارند.
عکس این واقعیت است - ما باید از داستان های خود ، طلسم ها ، ترس ها ، اعتیاد ها ، افسانه ها و داستان های خود دست بکشیم و بدون آنها زندگی را باز کنیم و آزادی وارد شما خواهد شد. شما ممکن است آسیب پذیر ، کاملاً باز و سرحال باشید مانند یک قایق رانی که قصد سقوط در ناشناخته ها را دارید ... بگذارید همینطور باشد. آن را انتخاب کنید و با وجود آن لبخند بزنید. این پیشرفت است ، نه طعنه معمولی.

تنها چیزی که در برابر آن مقاومت می کنیم ، کاری است که باید انجام دهیم ... برای گذاشتن اسلحه و پذیرفتن آن. اگر چنین کنیم چه اتفاقی می افتد؟ اگر درد را بپذیرید و در حین حضور ناشناخته وارد شوید چه اتفاقی می افتد؟ ذهن شما مطمئناً فریاد خواهد زد: "اگر اکنون این همه درد وجود داشته باشد ... فقط صبر کنید ... بدون دفاعیات ، و نشخوار فکری و پیش بینی های بی پایان ... حتی بدتر خواهد شد!" اما آیا این درست است؟ مطمئناً وقتی ذهن مسئول است اما وقتی روحیه داریم؟ فقط شما می توانید متوجه شوید. حداقل در مورد آن کنجکاو شوید. این اولین قدم خوب است.

اجازه دهید که وابستگی به زنان داشته باشیم

شما ممکن است هرگز از اشتیاق خلاص نشوید اما مشکلی نیست زیرا این مسئله نیست. ناامیدی است. و این از وابستگی ناشی می شود - این اعتیاد واقعی شما است. انجمن ، رابطه جنسی ، خودارضایی همه از آن کمبود وابسته سرچشمه می گیرند.

ابتدا مجبور شدم "بند ناف خود را به زنان برش دهم". این نقل قول را از سام کین گرفتم. آیا این می تواند شامل یک زن خاص باشد؟ احتمالاً ممکن است شامل آن باشد. اما برای من "زنان" به معنای آن چهره زنانه و تخیلی آشنا است - در حد تصور من - مرا صدا می کند ... قول می دهد لبخند بزنم و اعتبار مرا تأیید کند یا مرا مجازات کند و بر من سلطنت کند. من هزاران دلار به شکل فاحشه به آن شخصیت ساختگی پرداختم و به دلیل تخیل وسواسی که مرا خالی و مفرط کرده است ، کل قسمت های زندگی خود را از دست دادم. دیگر نه.

من این احساس گرمای قلب را درون خود می نویسم - روح من. من روح خود را بالا نبردم - در حال حاضر وجود دارد - من واقعی هستم. من با رها کردن گه های دیگری که آن را پنهان کرده بودند ، آن را پیدا کردم. سپس خودش را نشان داد - من کامل - من زندگی. قسمت روحیه من.

چیزی عملی می خواهید؟ در مقابل طولانی مدت و سالخورده EGOIC
وقتی شرایطی را ایجاد می کنیم که آرزو می کنیم چیزی را آرزو کنیم ، آنچه در واقع آرزو می کنیم تکه ای از خودمان است که گم شده است. وقتی با کسی ملاقات می کنید یا پورنو می بینید که "درست" است و در دسترس نیست - شما کسی هستید که در دسترس نیست. زیرا شما خود را تکذیب کرده اید - و منظور من روح یا موجود درونی است.

واقعیت درونی ما واقعیت بیرونی ما را نشان می دهد. آنچه در داخل رخ می دهد، همیشه در خارج از جهان ظاهر خواهد شد. روحانی متصل است در مورد بودن به طور کامل حضور است. ارتباط با ارتباطات سالم و سالم، احساس گرما و ارتباط داخلی خود را ... در شکل خارجی ... در شخص دیگری قرار می دهد.

وقتی وحشت و اشتیاق را تجربه می کنیم ، به دنبال تکه ای از خودمان هستیم که گم شده است ، یا فراموش می کنیم که درونمان را داریم. کنایه از این است که ... ایمنی و پر بودن درون آن by غرق در حسرت ایمنی و پر بودن است! آیا تفاوت را میبینید؟

هرگز چیزی برای خارج کردن درد در ناحیه خارجی پیدا نخواهید کرد. هر رابطه ای که از شدت دلخواه (یا فقدان) تشکیل شده است، هرگز به اندازه کافی نخواهد بود.

آیا مجرد هستید؟  آیا هرگز این س askال را مطرح می کنید که "چه زمانی عشق پیدا خواهم کرد؟" پاسخ ساده است. وقتی انتخاب کنید عشق را در درون خود تجربه کنید - گرما ، سرزندگی ، حضور در شما عشق را پیدا خواهید کرد. آن زندگی است. همه موارد دیگر ثانویه است. وقتی عشق را در درون خود تجربه می کنید ، کاملاً باید در یک شکل ظاهری ظاهر شود - شاید یک رابطه عاشقانه باشد؟ یک گروه؟ یک شخص؟ حیوان خانگی؟ دوستان نزدیک ؟ شما نمی توانید آن را کنترل کنید. تنها دلیلی که نشان نمی دهد این است که شما بدنبال آن هستید تا خود را در یک درد داخلی پر کنید. از کمال خود عمل کنید و همه چیز پیش خواهد آمد.

ارتباط دادن - PIED Gone ، اعتیاد و تقریباً فانتزی… بعد از 35 سال

توسط - نجل

 


حکم دیگری

و این برای من واقعی ، واقعی است ، اما فقط به این دلیل که عمیق است و فقط به دلیل اینکه بخشی از من بوده است ... به این معنی نیست که من دیگر رهبری آن را برده ام و احساس راحتی در نوشتن این مقاله را دارم. من از این 10 سال گذشته به عنوان بخشی از یک سفر بیدار بین زندگی ، حقیقت و توهم استفاده کرده ام و بنابراین برای خودم این سردرگمی را در یک چیز مثبت و مثبت تأیید کرده ام. و ازدواج خفقان آور آن زمان من اکنون بهتر از هر زمان دیگری است ، زیرا توسط انرژی توهمی تخلیه نمی شود که هرگز قابل پر کردن نیست و همسرم دیگر احساس ناکافی نمی کند ، اگرچه متاسفانه زخم شده است. من هنوز هم مبارزه می کنم (چه کسی این کار را نمی کند) و کامل نیست ، اما من بسیار خوشحال تر از گذشته هستم.

طلسم من در واقع قبلاً "بهترین دوست ، عصا ، همراه ، ارتباط ، هویت و محل زندگی من" برای یک پسر و مرد تنها بود. آیا می بینید که داشتن یک شریک واقعی - همسر در این کره خاکی - با دلبستگی فانتزی ما رقابت خواهد کرد یا در تضاد است؟ آنها اغلب هستند! مردان باید این را بدانند. طلسم من اکنون با حضور و ارتباط واقعی با روح و همسر و نشاط برای زندگی و چیزهای دیگر و احترام به همسرم به همان شکلی که هست جایگزین شده است. ممکن است 100٪ از بین نرود اما من فراتر از آن گسترش داده ام. و همه چیز در مورد رها کردن است.

 به طور خلاصه ، فتیش شکل گرفت و به عنوان هر چیز غیرعادی (مانند پرسیدن از ماهی در صورت غیرمعمول بودن آب از ماهی) در دهه 1970 مورد توجه قرار نگرفت. در آن زمان زنان و معلمان مدرسه و خواهران بزرگتر وقتی در خیابان ها قدم می زدند و پاهای خود را در مقابل پسران کوچک متقاطع می کردند ، نایلون می پوشیدند یا با لبخندهای شاد و صدای بلند ما را به خوبی تأیید می کردند یا به سختی تنبیه می کردند. این ارتباطات برای پسری مورد توجه قرار نگرفت و ذهن انسان عاشق انجمن ها و نمادها است و به ویژه در صورت عدم وجود نظرات دیگر ، روایت را به آنها اضافه می کند. بنابراین بذرها در آن محیط داخلی به طرز وحشیانه ای رشد می کنند. بنابراین در مورد چگونگی شکل گیری آن هیچ رمز و رازی وجود ندارد. اما نماد و داستان واقعیت ندارند ، (اگرچه آنها چنین احساسی دارند) و واقعیت کامل نیستند. وقتی از حقیقت دعوت می کنید ... آنها معنای متفاوتی به خود می گیرند - معنایی منطقی تر ، هویت شما تغییر می کند ، بنابراین اینها دیگر "شما" را شناسایی نمی کنند و باعث می شوند راحت تر شوند. دارم می پرم جلو

به دهه 1970 ، نه تنها ما مد را احاطه کرده بودیم ، بلکه اگر پدر و مادری شرم آور مثل من داشتید (مادر فریاد زده یا او را نادیده می گیرد) ذهن به سمت خیال می رود (نه فقط جنسی بلکه من بود) اغلب و این چیزها و ایده های دلپذیر با گذشت زمان برای من دلهره آور یا عصا شدند و در اوایل فرار فتیش در مرکز قرار گرفت. - به عنوان مثال. اشتیاق به دیده شدن ، شناخته شدن و پذیرفته شدن و تأیید اعتبار (دوست داشتن) توسط زنان زیبا مانند فهرست سیرز. آیا همه ما فقط نمی خواهیم مورد علاقه قرار بگیریم؟ آیا همه ما فقط صمیمیت و نزدیکی را نمی خواهیم؟ ما این کار را می کنیم ... اما برای این کار نیازی به ارتباط از طریق حجاب یا دیوار یا واسطه یک طلسم نداریم. اما هیچ کس به من این حرف را نزده است.

بنابراین یک خلاصه از کدگذاری اولیه است. زنان مانند نایلون لباس های سکسی می پوشیدند و مردان از این لباس استفاده نمی کردند ... بنابراین لباس = "زنانه و متفاوت و بسیار مرموز". زنان مراقب هستند بنابراین کد = "پر از قدرت و نزدیکی پرورش دهنده" لباس های سکسی = نمادی برای "ذات زنانه" که من باید "از هسته اصلی خود بی بهره باشم" که اگر بتوانم به نوعی منجر به "تمامیت و تکمیل و صلح" من شود همیشه "آن را دریافت". وقتی این کدهای اساسی منبع هستند ... پس همه موارد دیگر از آن ساخته می شوند. و وقتی خطرات آنقدر زیاد است (آگاهانه زیر) ، مطمئناً ما توجه به آنها را شروع می کنیم و جایی را که فکر می کنیم ما را می برند دنبال می کنیم. چیزی کمتر از اعتیاد یا حداقل برنامه ای برای آن نیست و پسران باید بدانند که به خصوص اکنون با بهمن پورنو و تصاویر آنلاین. اما مطمئناً من از این کد منبع نادرست اطلاع نداشتم و برای کشف آن 30 سال درد و آشفتگی لازم داشتم. اکنون من یک منبع جدید دارم! هر عمل ، افکار و برنامه نویسی من به دنبال آن است. جلو می پرم.

 بیش از 20 سال به آهستگی و به تدریج زندگی خود را به خود گرفت و در زنانی که انجام کارهای جنسی دیگر - واقعی یا تصور شده - (در حالی که جوراب شلواری پوشیده بودند) شکل گرفت. سپس سلطه زنان وارد آن شد ، سپس من جوراب شلواری پوشیدم ، تحقیر کلامی ، و در آخر S&M ، و حتی بی. پیشرفت را مشاهده می کنید. آیا برای شما مثبت به نظر می رسد؟ مثل آزادی؟ من در نهایت خیال خود را از حرمسرای زنانی که خواهان من هستند یا بر من یا هر دو تسلط دارند گم می کنم. بازهم ... دیگر هیچ رمز و رازی وجود ندارد که در واقع بسیار منطقی است. ساخت کد ناقص بر روی کد دیگر. اما رمز (افکار) حقیقت نیستند و "ما یا هویت ما" نیستند اما وانمود می کنند که چنین هستند. بنابراین می توانید تمام خواسته های خود را ایجاد کنید اما همچنان دارای نقص است. دوباره من دور می زنم

به هر حال ، پیشرفت بیشتر و قبل از ازدواج برخی از این موارد را با فاحشه ها شاید در طول 50 سال انجام دادم و باید 15 هزار مجله ، تئاتر پورنو و سپس اینترنت را جستجو کرده و سالهای بی شماری را تلف کردم. همانطور که می توانید در نوشتن من بخوانید و احساس کنید ، من مطمئناً به دنبال طلسم خود بودم. وقتی ازدواج کردم بازیگری را متوقف کردم اما به بازیگری ادامه می دهم! من دست و پا می زدم و بخاطر اینکه همسرم در "رفع مشکل" من قرار نگرفته و بخاطر اینکه من درگیر "مشکل" خودم نیستم ، سرزنش می کردم و احساس تنهایی می کردم و از او جدا شده ام و این امر تا زمان طلاق بر ازدواج من تأثیر گذاشت. من فکر می کنم که او مرا نادیده گرفت ، یا مثل یک پسر کوچک که می خواهد تنها راهی را که می دانست چگونه برقرار کند ، نادیده می گیرم. گیج ، او را علت و هدف زندگی و جدایی خود می دیدم ، و او مرا خودخواه ، وسواسی و بی توجه به او می دید. او دلیل آشکاری بود که من احساس نمی کنم مثل یک انسان کل ، فهمیده و دوست داشتنی هستم و اگر او فقط تغییر کند و وارد طلسم من شود ... پس زندگی عالی خواهد بود زیرا هر دو با حقیقت وجود من همسو می شویم - جوراب شلواری من طلسم کد دارای منطق "اگر پس و نتیجه است" ... آشنا به نظر می رسد؟     

  امروز من خوشحالم که می گویم این زندان عمدتا به پایان رسیده و من سعی خواهم کرد به شما بگویم که چگونه آن را با درد، حملات هراس و اضطراب شروع کرد و سپس من آن را تمام کرد. 

بازهم ... دیگر هیچ رمز و رازی وجود ندارد که در واقع بسیار منطقی است. ساخت کد بر اساس کد. اما رمز (افکار) حقیقت نیست ... و ما یا هویت ما نیست اما وانمود می کند که چنین است. خدا (ذات ، حقیقت و آزادی) هیچ فایده ای ندارد اگر منطق مانند آن باشد که یک چیز شرطی است ، یک چیز نماد انسانی است. و کاملاً محدود و منجر به آزادی درونی نمی شود. منبع جدیدی که من در مورد آن صحبت می کنم ... شرط دیگری ندارد ... به غیر از رها کردن هر کسی برای رسیدن به آنجا. اما به ما نمی آموزند که در فرهنگ پر سر و صدا ما تماشای دیزنی یا Jackass یا گشت و گذار در شبکه های مختلف بازی های رایانه ای یا جستجوی پورنو.
اگر شما یک شیطان سبک یا چیزی را ترجیح می دهید و شریک زندگی شما از آن لذت می برد ، این مقاله فایده ای ندارد. اگر شما یک طلسم سبک دارید و شریک زندگی شما مشارکت نمی کند ، باز هم این مقاله بی فایده است زیرا ممکن است در شما ایجاد شود ، "اوه خوب ... اما من هنوز هم نوعی آرزو دارم". اما اگر شما یک طلسم جنسی ریشه دار و عمیق دارید که بر زندگی شما حاکم است و شما را با مشکلاتی روبرو کرده است و می خواهید تغییر کرده و رشد کنید ، نیاز به مشاوره با یک مشاور خوب دارید و یک راه حل معنوی و این مقاله می تواند جهت گیری کند.

در زیر گزینه های 1 برای کمک به شما هستند (بقیه در ادامه مطلب را بخوانید). برای 7 دیگر

1) هویت و روحیه. س- آیا می توانم این کار را بدون پرورش معنویت انجام دهم؟ الف- واقعاً نیست. مسئله اصلی این است که ما با طلسم خود شناخته می شویم و باید آن را شناسایی کنیم و از آن دور شویم ... علیرغم هر گونه درد ... به دلیل لذت ، به سمت یک طلسم حرکت نکنیم. کاری که ما همیشه انجام داده ایم. 
می بینید که ما به یک ایده دلبستگی وسواسی داریم. یک اعتیاد و ما در مغز خود میلیاردها نورون در اطراف آن سیم کشی کرده ایم و وقتی به آن فکر می کنیم سیل مواد شیمیایی اعتیاد آور طبیعی وجود دارد که از آن تغذیه می کنیم. از آن بدتر ، "من" دارای یک طلسم می شود در برخی از سطوح "من طلسم هستم و باید داشته باشم" ... و بنابراین چرا ما همیشه می خواهیم آن را رها کنیم؟ این می تواند مانند بریدن بازو یا بخشی از شما یا حتی بدتر باشد. درست؟ ) مشخص = پیوست = بهم پیوسته = چسبانده شده. ما باید چسب را برداریم. اما چگونه می توان چسب را برداشت؟ آیا می توانیم آن را از سطحی از تفکر خود انجام دهیم؟ اگر امتحان کنید ممکن است کمی طول بکشد اما دوباره برمی گردد.

حتی وقتی زندگی ما را می گیرد و ازدواج ما بهم می ریزد ، ما می ترسیم اگر تکان بخوریم و تنها مکانی قابل اعتماد را که احساس امنیت ، شناخته شدن و تنظیم مجدد یا اصلاح یا "عادی" داریم ، از دست بدهیم. درست؟ شما باید این را زیر سال ببرید. مقداری از آن کنجکاوی را هدایت کنید که به سناریوهای طلسم دامن می زند تا کنجکاوی جدیدی درباره حقیقت چیست. 

طلسم همانطور که لازم است کد نویسی بد است ، اما گوش دادن به من شما را آزاد نمی کند - فقط دسترسی خود شما به حقیقت است. با فکر کردن نمی توانید "از شر این مسئله خلاص شوید" زیرا این امر از محل ذهن - نورون ها - سیم ها - برنامه نویسی - اجزای مغز حل نمی شود. چرا؟ کدام قسمت از ذهن بر قسمت دیگر ادعای اقتدار دارد؟ شما در محافل خواهید رفت - مانند این "من باید آن را رها کنم ... اما نمی توانم از من و جنسیتم دست بکشم" این بی پایان می شود. خبر خوب نه واقعی شما است - این یک خود دروغین است ، خودی است.

به هر حال من فکر می کنم افسردگی و اضطراب و بسیاری از چیزهای دیگر مانند این عمل می کنند - نه فقط یک طلسم. من پسری را میشناختم که به دلیل از دست دادن شغل خود الکلی شد و خودکشی کرد ، زیرا بسیار شناخته شده بود که یک جانشین موفق بود و تصور اینکه شغل او از دست برود تصور نمی شد. یا زنی که کاج می زند تا ستاره سینما شود. تفاوت کمی
ما با افکار و عقایدمان شناسایی می کنیم و این اولین مشکل ماست. 
 بعد از طلسم من را در نظر بگیرید
الف) اگر من در سن 2 سالگی با ژنتیک دقیق خودم را بگیرم و در مزرعه ای در نیوزیلند به فرزندی قبول شوم و در یک محیط کاملا متفاوت با والدین بزرگ مزرعه قرار بگیرم ... آیا من یک طلسم نایلونی خواهم داشت؟ محتمل نیست بنابراین این حقیقت در مورد هویت من نیست. این فقط تجربه من و آنچه به آن پیوند خورده ام. این به من اجازه می دهد با وجود هرگونه برداشت ، رها شوم.
ب) یا فرض کنید فردا ، اگر یک توپ بولینگ روی سر من بیفتد و باعث فراموشی کامل در مورد طلسم من شود (در حالی که همه موارد دیگر از جمله حرفه من ، ژن ها ، خانواده ، سرگرمی ها ، ایده ها و غیره را ترک می کند) ... فقط طلسم ناپدید می شود ... آیا من نمی خواهم ظهور می کنند و هنوز هم مانند "من" احساس می شوند. مطمئناً

 در حقیقت من ممکن است بدون داشتن انگل یک فتیش احساس زندگی بسیار بهتر و زنده تری داشته باشم. طلسم شما نیستید ... بنابراین می توانید در کنار گذاشتن آن احساس امنیت کنید. اما به شما هشدار داده می شود که از طریق عقب نشینی احساس رشد می کند. و این اشکالی ندارد مشکلی نخواهید داشت که آن را رها کنید. اگر 100٪ شما را فریاد زد ، 50٪ را امتحان کنید. برای من من 90٪ خود را صرف کردم اما 10٪ آخر وجود دارد اما اکنون مانند مگس میوه است - این بر زندگی من حکمرانی نمی کند اما من اعتراف می کنم که آزار دهنده است زیرا فکرهای هوس انگیز را هر از گاهی دور می کنم. اگر من روی آن تمرکز کنم ، البته آنها نیز رشد می کنند.

2) پذیرش و گسترش. با آن مبارزه نکنید و منزوی شوید. مثل شن روان ... با آن مبارزه نکنید. این باعث شرمساری بیشتر می شود. و درام ... و ذهن ها عاشق درام هستند بنابراین شما آن را بدتر خواهید کرد. درعوض ... بپذیرید و گسترش دهید. آن را بپذیرید و در مورد آن با دوستان معتمد ، درمانگر یا 12 مرحله صحبت کنید. این به معنای نادیده گرفتن آن و یا وانمود کردن وجود آن نیست ، وگرنه رشد خواهد کرد. این انکار است. بنابراین سرکوب و انکار هم نتیجه ای ندارند و هم باعث چسبندگی آن می شوند. یک راه سوم وجود دارد - ... یک مسیر معنوی برای پذیرش. قبول کن. و سپس یک مسیر روشن بر اساس روح انتخاب کنید. آن و نقشی که ایفا کرده و نحوه شکل گیری شما از مکان گرم مهربانانه آگاهی-ذات-روح-حقیقت خود را بپذیرید این تفکر مثبت نیست - این یک مکان واقعی در درون شماست که توسط سر و صدا و درک کمبود و طلسم شما پوشانده شده است. در درون شما آزادی واقعی وجود دارد اما با "به دست آوردن" یک راه حل خارجی - واقعی یا تصور شده ، این آزادی حاصل نمی شود. با کنار گذاشتن آن و افتادن در حضور (روحیه ای) آسان و آرام درونی است که کاملاً شبیه شماست - زیرا شما هستید. شما امتداد خدا یا خالق خالق ما هستید و اکنون شروع به بزرگداشت آن می کنید.

اما بسیاری از آنچه در مورد خدا می شنوم و می خوانم اغلب مزخرف است. خدا یک بابانوئل یا یک سفیدپوست قدرتمند با چماق نیست که بتواند مشکلات را از بین ببرد و آنها را برطرف کند. خدایی که منظورم این است - "من هستم" یا "وجود" یک آگاهی زنده است (بسیار متفاوت از افکار). یک بار دیگر افکار ما را گمراه می کنند. فکر کردن خدا بد یا خوب کاملا بی ربط است. خدا فقط "هست" و شما هم همینطور اما ممکن است این موضوع را فراموش کرده باشید. شما فقط انسان نیستید (سیمها و رگهای خونی) بلکه انسان هستید - بخشی از آن چیزی است که به شما کمک می کند.
 بنابراین شما می توانید این آگاهی از زندگی یا همه چرند بودن را تحویل بگیرید و فقط مانند یک چیز خوب تغییر شکل دهید. بیشتر نور داخلی یا حضور ملایم تری که توهم را ذوب می کند و گرم و دوست داشتنی است. (اما بدون مخالف)

به هر حال من مطمئن هستم که شما مفهوم خاص خود را دارید. همانطور که قبول می کنید این طلسم تجربه شماست و دلبستگی اجباری خود را می پذیرید ، به طور متناقضی می توانید انتخاب کنید. مانند داشتن یک هکتار سمی از محصولاتی که تولید نمی کنند. به جای اینکه تمام انرژی خود را برای تبدیل هزینه کنید ، فقط اجازه دهید که آنجا باشد ... و شروع به گسترش و کاشت بذرهای جدید در هکتارهای جدید کنید اما باید آن را انتخاب کنید. زندگی را انتخاب کنید ، انتخاب کنید. هیچ کس غیر از شما نمی تواند این کار را انجام دهد. با وجود انتخاب با وجود یک تعویض بازی است. قدیمی آنجاست ... اما شما در حال تهیه کارهای جدید هستید.

3) 12 قدم - بروید و یک جامعه نزدیک خود پیدا کنید و در آن بنشینید. این ابتدا ترسناک است اما همه آنها با مسائل مشابه و پویایی روبرو هستند ، خواه مشروبات الکلی ، مواد مخدر ، غذا ، قمار یا رابطه جنسی یا یک طلسم خارج از کنترل - مسئولیت را بپذیرید و با آن کنار بیایید. یا حداقل یک کتاب 12 مرحله ای بخوانید. 

من از طریق 12 مرحله یاد گرفتم که اکثر افراد عادی رفتار و خواسته های خود را متناسب با دیدگاه ها و ارزش های خود تنظیم می کنند. من ، پادشاه طلسم برعکس عمل کردم. من ارزش های خود (همسر ، زندگی ، روحیه ، ارتباط ، شغل یا لحظه ارزشمند) را تنظیم کردم تا رفتار یا خواسته های جنسیت آمیز جنسی را تقویت کنم. همه چیز خود را در اطراف آن تراز می کرد ... و این بدبخت بود. معکوس کن

حاضر باشید چیزهایی به ما بدهید. من نه با حضور در کنار اصرارهایم برای خوردن غذا که معمولاً فکر می کنم "من" هستم ، 50 پوند را از دست دادم. چطور؟ به بوفه خیره شده ام ... غذای چرب می خواهم ... بزاقم را احساس می کنم ... اما هنوز سالاد و سوپ را انتخاب می کنم. بارها و بارها مجبور شدم این کار را انجام دهم. با وجود خواستن. من این آزادی جدید را "به دلیل" رضایت خاطر آرزو نکردم ... با کنار گذاشتن آن به آن دست یافتم.

مانند هر گونه اعتیاد، ما نیاز به یک گام 12 و ایمان برای زنده نگه داشتن حرکت و ما باید این شیوه زندگی را به ما بسپاریم. مطمئنا ما می توانیم یک هفته متوقف شویم اما مانند اعتیاد به مواد غذایی ما با نشانه های 500 در جامعه ما برای خوردن غذا ملاقات کردیم و ما نیاز به ابزار برای جبران آن داریم.

4) هدف ، آگاهی و هوشیاری - در مورد رها کردن و رشد است. گره زدن و راکد نبودن. آیا آن زنگ به شما درست است؟ اما ما فقط می توانیم آنچه را که از آن آگاه می شویم رها کنیم؟ من از بردگی خود در برابر طلسم خود اطلاعی نداشتم ... علی رغم اینکه 35 سال این کار را کردم! در سایت ساده پنهان شد.

شناخته شده های شناخته شده ای وجود دارد ... که ما می توانیم با آنها روبرو شویم و سپس ترجیح می دهیم رها شوند. اما وقتی مجهولات ناشناخته وجود داشته باشد چه اتفاقی می افتد؟ یا معلومات ناشناخته؟ این موهبت ذهن آگاهی است. یک دوره بگذرانید یا یک کتاب بخوانید و آن را تمرین کنید. بودا ، حتی به چیزهای خوب ، وابستگی درست داشت ، مکید و باعث رنج شد. از بدن خود ، افکار ، عقاید ، هوس ها ، ترس ها ، تنهایی ، کودکی ، احساسات خود آگاه شوید و با همه آنها دوست شوید. همه را بپذیرید گویی که در منو غذا انتخاب می کنید. از روی آگاهی خود با احساسات دشوار بنشینید. بگذارید همه چیز برود و هر روز اقدام سالم را انتخاب کنید

بدانید که طلسم شما به شما چه می دهد یا چه کاری برای شما انجام می دهد. هدف آن چیست؟ وقتی حوصله دارید یا حالتان بد است - یک دفترچه تهیه کنید و ببینید که ذهن شما به کجا می رود… یا به آرامی مراقبه کنید یا دعا کنید… بپرسید اگر این تسکین دهنده منصرف شد چه چیزی را احساس می کنم؟ این همان چیزی است که شما باید احساس کنید حتی اگر ناخوشایند باشد (و من تضمین می کنم دردناک خواهد بود ... اما شما در حال حاضر درد دارید ، درست است؟ اما رفتن به سمت این درد و پذیرش راهی برای درمان آن است ، نه پناه دادن و استفاده از عصا مطمئناً با درد روبرو هستید ... اما رنجی به ما تحمیل می کنید که راه را بدتر می کند. 

 بپرسید ... آیا این احساس امنیت است؟ ایمنی؟ بالاخره کامل بودن؟ کامل؟ متوجه شدی؟ نزدیکی؟ به زن پیوند خورده است؟ متوجه شدی؟ آیا این اتصال نهایی است؟ آیا مجازات می شوید و "اصلاح می شوید"؟ آیا جای خالی وجود دارد یا چیزی از دست رفته است؟ درخواست یک زن یا چیزی از زنانگی برای پر کردن این چیزی شبیه چسباندن یک گیره مربع چاق در یک سوراخ گرد کوچک و بی پایان است. نمی تواند کارساز باشد ... و پوشیدن کفش پاشنه دار این واقعیت را تغییر نمی دهد. اگر یک زن گوشت شما را کامل نکند (و نمی تواند و هرگز نمی تواند) پس چطور ممکن است که کفش پاشنه پا ناگهان شما را نجات دهد؟ فقط شما خودتان را کامل می کنید ... و وقتی منظور من از خودتان روح واقعی است. سپس او اکنون یک تعارف مهم برای زندگی شما می شود ... نه اتمام آن. لباس او پس از آن سرخ سیب زمینی می شود ... نه کل وعده غذایی. این را بارها و بارها بیاموزید. طلسم و آزادی (درونی) دو چیز متفاوت هستند. اگر یک اصلاح واقعی می خواهید ، با درد خود روبرو شوید و آن را بپذیرید - این پیشرفت است ، سپس شروع به برقراری ارتباط از آن مکان جدید کنید.

تمام مزایای به اصطلاح طلسم شما همه جایگزین های ارزان قیمت است (که من اعتراف می کنم احساس واقعی می کنم و به طور موقت دوام می آورم) ... اما آیا این پویایی یک افزودنی نیست؟ رفع موقت احساس بهتر و سپس دوباره فقدان است. یک راه حل واقعی کم ندارد ، اما از بین می رود. نه به این دلیل که جواب نمی دهد ... اما شما دوباره آن را با سر و صدای نیازهای خود پوشانده اید و دوباره حواس شما پرت شده است. و دوباره.

موارد بیشتری برای شما آشکار می شود - ناشناخته های بیشتری به عنوان شناخته شده پدیدار می شوند و سپس می توانید بر اساس نور و هدایت درونی در حال رشد و همیشه عاقلانه ، پذیرش یا انصراف را انتخاب کنید.

5) آنچه او باید احساس کند - تعجب کند که ممکن است به چه چیزی فکر کند؟ و چقدر احساس نارسایی می کند بر اساس اینکه هرگز اندازه گیری نمی کند. معکوس کن فرض کنید هر بار که او می خواست یک شب قرار ملاقات و دمار از روزگارمان درآورد ، او اصرار داشت که شما مانند جیمز باند یک تاکسیدو بپوشید ، یک گل قرمز و 500 دلار به او هدیه دهید. هر بار بسیار خاص - هر بار. یا او بی وقفه در مورد آن صحبت می کرد. فرض کنید او همه اینها را می خواهد زیرا او در دختری بزرگ تنها ، اما تماشای فیلم و مانند جیمز باند بزرگ شده است و به مفهوم باند و عاشقانه مهیج یک مرد خارجی ، یک جاسوس در یک لباس مجلسی ، با پول که می دهد ، پیوند خورده است. گل و زنان 
شما فقط در صورت اطاعت از شرایط او این نقش را پر می کنید و او شما را قبول می کند. اما اگر آرام باشید و خودتان باشید و شلوار جین بپوشید ، آروغ بزنید و 10 دلار هم داشته باشید ، این کاملاً خاموش است. آن به تو چه حسی میدهد؟

جلوی پورنو و اسکن در خیابان را بگیرید. چرا به بیشتر هوس می کنیم اگر الکلی هستید ، می توانید مشروبات الکلی را کنار بگذارید و به برچسب های خالی بطری خیره شوید؟ یا از طریق پنجره های میخانه؟ چرا زحمت؟ چرا محرک های اضافی را به یک ماده آغشته به رابطه جنسی اضافه کنید؟ به جای آن کمپ بزنید. از چیزهای کوچک لذت ببرید - برای چیزهای عالی نفس خود را حفظ نکنید. این مزخرف است

6) خوب است رها شویم - سرانجام ... خوب است که همه چیز را رها کنیم. شما خود را تکذیب نمی کنید. قرار نیست با تسلیم شدن در دام زندگی وانیلی خسته کننده و وحشتناک گیر بیفتید یا راکد شوید. فقط اگر از آن كوچك شما - آن پسر كوچك نیازمند اضطراری كه به طلسم خود به طلسم شما احتیاج دارد مشاوره بگیرید ، این باور را خواهید داشت. آن پسر بی بضاعت باید تبدیل به مردی شود که در وجود خود سیر است و می تواند پس بدهد.
در واقع آن را امتحان کنید. وانیل اکنون برای من بسیار سرگرم کننده است. با عشق ورزیدن به همسرم بدون هیچ لباس زیر احساس راحتی و ارتباط می کنم. لعنتی وانیل سرگرم کننده است. آیا اگر او پوشیده باشد دوست دارم؟ مطمئن. اما من نیازی به آن ندارم. و من می پذیرم که او نمی خواهد حتی اگر من خیلی عصبانی و افسرده باشم. اکنون او برای تکمیل من در یک رابطه کودک مانند پدر و مادر از اهمیت خارج شده است. احساس می کنم یک مرد واقعی هستم - یک مرد واقعی تازه. ببینید اگر هربار نیازمندی خود را در یک انبساط درونی احساس می کنید ، خود را رها می کند. 

تربیت و روش های ما به ما می گوید که گرفتن خوب است ، و در حالی که با کمی افزایش سن "خوب" است ، ممکن است ببینید که "تسلیم شدن" جایی است که در آن است ... نه آنچه فرهنگ مصرف کننده ما فریاد می زند. رویای بزرگ آمریکایی در مورد "ساختن آن" و در نهایت رسیدن به "آنجا" یک افسانه بزرگ آمریکایی است. در چیزهای کوچک "اینجا" وجود دارد. همان گه هایی که زنان از داشتن فمینیسم در مورد داشتن همه آنها تغذیه می کنند. خوشحال باشید و کارهای خوبی برای مردان و یکدیگر انجام دهید و این کار را ساده انجام دهید. فریفته یک داستان و استحقاق قربانی نشوید. بسیار شبیه اعتیاد عمل می کند. 

7) مسئله اخلاقی نیست. هیچ یک از موارد فوق مسئله اخلاقی نیست. تکان دادن انگشت وجود ندارد. این مبارزه انسانی برای دوست داشتنی و ایمن بودن است. این در مورد حقیقت و توهم است. یا واقعیت و نماد. یا حضور در مقابل ایده ای که باید باشد. هیچ کس نمی تواند شما را کامل کند ، نه همسر ، مادر ، فرزندان یا یک ایوان. جوراب شلواری یا لاستیکی نیست. یا یک مینا فقط روح شماست که آزادی اصلی و واقعی است. سپس این همه در صورت بروز می توانند به عنوان پاداش اضافه شوند و اگر این کار را نکنند نیز خوب نیست. همانطور که از قبل سیر شده اید. شما مجاز به خواستن چیزهایی هستید ... اما این متفاوت از اشتیاق به اتمام کار و تقاضای او برای شادی شما این کارها است.

این مربوط به چیزی درست یا غلط نیست که به نظر نمی رسد هر دو چپ (لیبرال ها) و راست (محافظه کاران) آن را بدست آورند. خدا و حقیقت در مورد چپ یا راست نیست. نه در مورد سیل فرهنگ "هر کاری می خواهید" انجام دهید تا بتوانیم آزاد باشیم. در اینجا وسواس شکوفا می شود.
 یا برعکس "این یک فرهنگ گناه است ... پس نکنید یا شما بد هستید" - در اینجا قضاوت و سرکوب رشد می کند. یک راه واقعی معنوی سوم وجود دارد که می گوید: "خوب شما در انجام آن آزاد هستید ... اما ممکن است باعث رنج شود و آزادی و صلح اصلی نباشد ... و تحقق یابد. به آهستگی و از طریق رنج ، می فهمیم که این درست است و نشانه های خود را از این خواسته ها گرفته ایم ، نه هوس هایمان. ما نمی توانیم به اندازه کافی آنچه را که ما را راضی نمی کند بدست آوریم ... ما را به آنچه که نتیجه می دهد بازمی گرداند. خداوند. به همین دلیل است که من کلمه "نکن" را دوست ندارم - با افزودن درام حرام و ذهن ما به آن اضافه می شود ، آن را بدتر می کند. یک مسئله معنوی از ذهن حل نخواهد شد.

کلمه Don't مثل نباید است - این یک کلمه احمقانه است. واقعیت انسان بودن را نادیده می گیرد. چرا؟ زیرا ما وسوسه خواهیم شد ... و فریب خواهیم خورد و ما وابسته خواهیم شد ... و ما ایده هایی داریم که باعث می شود ما هم بزنیم و وسواس کنیم و گمراه شویم. همه اینها را بپذیرید. کلمه Don't را به "وقتی این اتفاق می افتد" تغییر دهید ... و آن را ... با استفاده از ابزارهای فوق آن را به روح بدهید ... و سپس از آن مکان اقدام کنید. هر زمان. به این ترتیب شما برای مبارزه با انسان بودن با حقیقت روحیه افتخار می کنید. هنگام تهیه لیموناد ، از شر لیمو تلخ خلاص نمی شوید (فکر بشر) ، فقط قند و آب بیشتری به آن اضافه می کنید و طعم آن کاملاً متعادل و جالب است.

من باید تقریباً مثل یک معتاد به مواد مخدر ترک اعتیاد می کردم و احساسات و احساسات آشفته ای که هرگز نمی دانم داشته ام را تجربه کردم و این برای من ماهها طول کشید اما کاملاً سخت شده بودم. ریشه های این امر برای من سطحی نبود - آنها عمیق هستند. این در بعضی مواقع در ذهنم کشمکش است ، اما در زندگی واقعی بسیار بهتر است. در اصل از بین رفته سالهاست که بازیگری متوقف شده اما دوباره این خیال می تواند زنده بماند. امروز به عنوان مثال در یک روز 12 ساعته ، روز کاری سنگین ، من در مورد آن چند بار و در کمتر از 5 ثانیه فکر کردم ، همانطور که فکر می کنم. بنابراین شاید 3٪ از روز من باشد؟ 2 هفته پیش ، من در خواب مشکل داشتم و 30 دقیقه در آن افتادم و مجبور شدم از آن دور شوم و مراقبه کنم و تلویزیون تماشا کنم. از این نظر اگر مواظب نباشم به راحتی می توانم وارد شوم اما زندگی جنسی من از بین رفته است زیرا همسرم کاملاً بی علاقه است.

10) Desire vs Dependency
هیچ کس نمیتواند این تشخیص را به غیر از شما انجام دهد.  حتی اگر هرگز عمل نکنید ... و هرگز کسی را لمس نکنید ... من هنوز هم بر این عقیده ام که اگر شما در چیزی گیر کرده اید ، هر چیزی (یک طلسم یا ترس مداوم از میکروب ها یا عصبانیت و غیره) در ذهن شما است ، پس خود و زندگی خود را محدود می کنید. و بنابراین تأثیر خود را در جهان محدود کنید - جهانی که به حضور و واقعی بودن مردم احتیاج دارد. بنابراین به آرامی از خود بپرسید ، مراقبه کنید و یک دفترچه تهیه کنید ...

-خواهی و تمایلات شما ... یا وابستگی؟  ما موجوداتی با میل هستیم اما از درخشش میل به جدیت و شدت وابستگی تفاوت وجود دارد. یا آیا میل از این طریق آغاز می شود ... و بلافاصله به خیال ما تبدیل می شود؟ این جایی است که شما باید روند کار را قطع کنید. به محض شروع این کار را انجام دهید. هنگامی که تغییر را احساس می کنید و نفس می کشید و تمایل خود را دوباره متمرکز می کنید. علی رغم اصرار به دنبال کردن موضوع در ذهن شما. شما آنجا بوده اید و می دانید که به کجا منجر می شود.
-آیا شدت و فراوانی افکار و احساسات وجود دارد که نسبت به آنها متفاوت است به یک پا یا جفت جوراب ساق بلند یا هر چیز دیگری. اکثر بچه ها می گویند "جهنم بله ... من پا را دوست دارم" اما اگر برای آنها وسواس دارید برای شما معنایی ندارد. این مثل این است که یک الکلی به دنبال راحتی باشد و از دوستانش فریاد بکشد "وو-هو" من دوست دارم مهمانی بگیرم "بنابراین می تواند خوب ببیند که طبیعی است. نورما حتی مفید هم نیست. آیا کاربردی است؟ یا ناکارآمد؟ آنها سوالاتی هستند.
-آیا شما راننده هستید؟ ... یا "رانده شده" شده اید. این چند درصد از روز یا حداقل وقت شما با زنها را بازی می کند؟ من 10 سال پیش اندازه گرفتم و ترسناک بود! ، اکنون خیلی کوچک است (اما اگر من آن را تغذیه کنم می تواند به طور موقت سریع رشد کند)

11) به آن فضا بدهید
با تمرین / تمرکز روی یک طلسم می تواند رشد کند ... و با هشدار دادن / شرمسار کردن خود و دیوار کشیدن از آن ، او را تغذیه می کنید. وقتی بوجود آمد ... هیچ کاری نکنید. حتی قضاوت نکنید که این "بد" است زیرا این فقط یک فکر دیگر است. رد شدنش را تماشا کن احساس ناراحتی و اصرار کنید. همانطور که می خواهید طوفانی را رد کنید احساس کنید. در مورد ناراحتی کنجکاو شوید. 5000 بار این کار را انجام دهید و آنچه اتفاق می افتد یک گسترش است ... یک معجزه ... درجه بندی می شود و انرژی در تمام زمینه های دیگر زندگی شما قرار می گیرد. یک نشاط رخ می دهد
 
 این تنزل رتبه / تضعیف به این دلیل نیست که شما به او گفته اید که برود ... یا آن را دستور دادید… یا به آن افراط کردید ... یا "خارج از فکر" باشید… بلکه به این دلیل که درست به آن خیره شده اید و آن را پذیرفته اید (همه جنبه های مربوط به آن)… و قبول نکردید واکنش نشان دهید - اما شما به آن پاسخ دادید و کار متفاوتی انجام دادید. یا اگر واکنشی نشان دادید ، آن را نیز تماشا کردید ... و گفتید "وای آنجا من واکنش می دهم" اما مشاهده می کنم. 5000 بار این کار را انجام دهید و آن را عملی کنید که از آن دست بکشید ، و "شما را از بند نمی اندازند." احساس راحتی خواهید کرد گویی کسی ماسک اکسید روی شما می گذارد.
هیچ کاری نکن به آن چیزی ندهید ، بنابراین چیزی برای ساختن وجود ندارد. مثل اینکه می خواهید هوا را مشت کنید یا از یک دیوار چرب بالا بروید. شما در تلاش برای تغییر فتیش نیستید بلکه رابطه خود را با آن تغییر می دهید ... سپس شخص لعنتی تغییر می کند.
از راه های روزانه برای فانتزی کردن یا فانتزی یا پورنو به عنوان راه هایی برای بیدار شدن و رها کردن بیشتر استفاده کنید. uآنها را به عنوان سوخت ببین ... تا حالا با میل و رغبت خود را رها كرده و در نتیجه گرمای شگفت انگیز آگاهی یافتن از زندگی را پر كنی!

12) مسئله اخلاقی نیست. هیچ یک از موارد فوق مسئله اخلاقی نیست. تکان دادن انگشت وجود ندارد. این مبارزه انسانی برای دوست داشتنی و ایمن بودن است. این در مورد حقیقت و توهم است. یا واقعیت و نماد. یا حضور در مقابل ایده ای که باید باشد. هیچ کس نمی تواند شما را کامل کند ، نه همسر ، مادر ، فرزندان یا یک ایوان. جوراب شلواری یا لاستیکی نیست. یا یک مینا. فقط روح شماست که آزادی اصلی و واقعی است. سپس این همه در صورت بروز می توانند به عنوان پاداش اضافه شوند و اگر این کار را نکنند نیز خوب نیست. یا اگر آنها این کار را انجام دهند و آنها روح شما را تصاحب و غرق کنند ، شما اجازه دارید آنها را رها کنید. شما فقط در حالتی که سیر شده اید سود خواهید برد. شما مجاز به خواستن چیزهایی هستید ... اما این متفاوت از اشتیاق به اتمام کار و تقاضای او برای شادی شما این کارها است.

این در مورد چیزی درست یا غلط نیست که به نظر می رسد هر دو چپ (لیبرال ها) و راست (محافظه کاران) درست می شوند. آزادی درونی مربوط به چپ یا راست نیست. این در مورد سیل فرهنگ "هر کاری می خواهید" انجام نمی دهد تا ما مانند طرف لیبرال آزاد باشیم. در اینجا وسواس شکوفا می شود و به توهم و ناامیدی ختم می شود. یا برعکس "این یک فرهنگ گناه است ... پس نکنید یا شما بد هستید" - در اینجا قضاوت و سرکوب رشد می کند و ناامیدانه پایان می یابد. 

راه سوم روحی واقعی وجود دارد که می گویند"مطمئنا شما آزاد هستید که این کار را انجام دهید ... اما ممکن است باعث درد و رنج شود و این آزادی و صلح هسته ای و تحقق نیافتنی نیست".   به آهستگی و از طریق رنج ، می فهمیم که چه چیزی درست است و نشانه های خود را از آن مکان می گیریم ، نه هوس هایمان. ما نمی توانیم به اندازه کافی آنچه را که ما را راضی نمی کند بدست آوریم ... ما را به آنچه که نتیجه می دهد بازمی گرداند. خداوند. به همین دلیل است که من کلمه "نکن" را دوست ندارم - با افزودن درام حرام و ذهن ما به آن اضافه می شود ، آن را بدتر می کند. یک مسئله معنوی از ذهن حل نخواهد شد.
کلمه Don't مثل نباید است - این یک کلمه احمقانه است. واقعیت انسان بودن را نادیده می گیرد. چرا؟ زیرا ما وسوسه خواهیم شد ... و فریب خواهیم خورد و ما وابسته خواهیم شد ... و ما ایده هایی داریم که باعث می شود ما هم بزنیم و وسواس کنیم و گمراه شویم. همه اینها را بپذیرید. کلمه Don't را به "وقتی این اتفاق می افتد" تغییر دهید ... و آن را ... با استفاده از ابزارهای فوق آن را به روح بدهید ... و سپس از آن مکان اقدام کنید. هر زمان. به این ترتیب شما برای مبارزه با انسان بودن با حقیقت روحیه افتخار می کنید

هنگام تهیه لیموناد ، از شر لیمو تلخ خلاص نمی شوید (فکر بشر) ، فقط قند و آب بیشتری به آن اضافه می کنید و طعم آن کاملاً متعادل و جالب است.

پیوندها:

اجازه دهید یک قسمت طلسم را ترک کنید
اجازه دهید از یک بخش طلسم دو
اجازه دهید از قسمت طلسم سه

by نجل