سن 19 - خوشحالتر و با اطمینان تر ، دیگر راکد نیست ، در بالای کلاس من به پایان رسید

مرد، این بسیار جذاب است. روزهای گذشته 90 رویدادهای پرطرفدار زندگی من بوده است. من به خودم افتخار می کنم و احساس می کنم انگیزه ای دارم که می توانم تقریبا هر چیزی را به دست آورم.

من از 14 (من 19 در حال حاضر) بر روی خودارضایی قلاب شده ام، بنابراین، این کاملا یک عادت عمیق ریشه دار بود و من اغلب در طول یک بار حتی دو بار یا سه بار در هر روز به فاپوپاپ می رسم. زندگی من بدون پیشرفت یا پیشرفت قابل ملاحظه در سالهای گذشته 5 رکود داشته است، اما این روزهای 90 واقعا عالی بوده است. برخی از تغییراتی که انجام دادم-

  • شروع به کار و اجرا روزانه.
  • من اولین سال تحصیل خود را در کالج در بالای کلاس من به پایان رساندم و نهایی در این روزهای 90 افتاد.
  • من شروع به نوشتن و حفظ یک مجله کردم
  • من در مورد اهدافم روشن تر هستم
  • من کتابهای 18 را در این ماههای 3 خواندم (هدف از خواندن 100 امسال است)
  • من به طور کلی احساس خوشحالی میکنم

نوک من برای فضانوردان همکار این است که آن را یک روز در یک زمان ببرید.

سلام بچه ها

ارتباط دادن - روزهای 90! اولین سعی!

by SaRe1995


 

به روز رسانی - 216 روز بدون PMO، اولین تلاش (19 / M).

مرد! این باورنکردنی است. من در 24 فوریه 2014 برای چالش ثبت نام کردم و 216 روز بعد هستم ، هنوز هم در آن هستم ، حتی یک بار هم شکست خورده ام. نه به نظر مغرورانه ، اما الان احساس شکست ناپذیری می کنم. طی 7 ماه گذشته ، من بسیار تغییر کرده ام.

  • من از دانشجوی متوسط ​​به بالای کلاس من در کالج رفتهام.
  • سطح اعتماد من بیش از 9000 است!
    <--break->” src=”https://www.yourbrainonporn.com/wp-content/uploads/2011/02/spacer.gif” title=”<--break-->“></li><li>I finally asked my best friend of 11 years out and she said yes!!!!</li><li>I have been lifting 5 times/week for the past 6 months and have gained significant size.</li><li>I have also read 93 books in total over the past 216 days which is HUGE( I had a goal of knocking down a 100 this year)</li><li>I feel more like a responsible man than a carefree teenager now and it’s awesome</li></ul><p>Life is good.Thank you guys for keeping me at it with the ever supportive posts. To those of you considering giving up on it,DON’T (i=f I can do it,you can,too).</p><hr><p> </p><p><strong>UPDATE – <a class=300 روز در اولین تلاش (19 / M)

    من به همان اندازه شوکه هستم که شما احتمالاً شوکه شده اید. من یک پسر 19 ساله هستم و در حال حاضر در سال دوم دانشگاه هستم. من در فوریه با nofap آشنا شدم و بلافاصله برای چالش ثبت نام کردم. من از سن شروع کردم از 12 تا این عادت کاملاً ریشه دوانده بود و رک و پوست کنده بگویم ، من فکر کردم که یک هفته گذشته آن را به عنوان یک معامله بزرگ انجام دهم (7 روز هدف اولیه من بود). اما من 300 روز به این ماراتن مانده ام و هنوز تسلیم نشده ام. ایا احساس خوبی دارد؟ معلومه که آره!! چگونه زندگی من را تغییر داد؟ چیزی که ما معمولاً متوجه نمی شویم این است که میزان مصرف پورنو و استمنا قاتل بهره وری چقدر است. این غذا حداقل 2-3 ساعت از روز من را هر روز می خورد. همچنین ، اگر یک قانون قانونی برای کاهش سود حاشیه ای وجود دارد ، این پورنو است. به محض این که تصمیم گرفتم این عادت را کاملاً کنار بگذارم ، خودم را با زمان بیشتری در دست گرفتم که از نظر مذهبی به مطالعاتم و ایجاد زندگی اجتماعی خود اختصاص داده ام. من همچنین خیلی بیشتر شروع به خواندن کردم و در 158 روز گذشته 300 کتاب خوانده ام (شمردن بهترین ایده تا کنون نیست ، اما من این کار را کردم تا پیشرفت خود را با این عادت ارزیابی کنم). بهترین اتفاقی که در این مدت برای من افتاده این بود که سرانجام 11 سال از بهترین دوست خود خواستم و او گفت بله !! نمی توانم شادتر باشم من فکر می کنم با خیال راحت می توانم بگویم که "من گله ام را تحت کنترل دارم" اکنون. NoFap متشکرم. اگر من قادر به انجام آن هستم ، شما نیز می توانید ".


     

    به روز رسانی - من مرد متفاوت هستم

    من تقریباً دو سال به سفر بدون هیچ قدم شروع کردم. این اولین تلاش من بود و صادقانه بگویم ، گرچه در ابتدا کار سختی بود ، اما سرانجام تبدیل به یک پیاده روی برای من شد که اصلاً قدم نزنم. من در یک زندگی آزاد زندگی می کردم اما به جایی نرسیدم. آن زمان بود که تصمیم گرفتم تغییراتی ایجاد کنم. من شروع به بیرون رفتن بیشتر ، معاشرت بیشتر و کار کردن کردم. من بسیار مطمئن تر و بیش از هر چیز به فردی بهتر از اوایل تبدیل شدم. من در دانشگاه عالی بودم و به طور کلی زندگی خوبی داشتم. سپس "او" اتفاق افتاد. 'او' یکی از دوستان دوران کودکی من بود. ما با هم بزرگ شده بودیم و همیشه بهترین دوستان بودیم تا زمانی که تصمیم گرفتم از او بخواهم که آنجا را بیرون کند. او به زیباترین لبخند لبخند زد و گفت بله. بدین ترتیب زیباترین مرحله زندگی من آغاز شد. با وجود او در کنار خودم ، احساس شکست ناپذیری می کردم. او زیباترین چیز در زندگی من بود. فقط نگاه کردن به او باعث گرم شدن درون من و نداشتن او در اطرافم شد. او غالباً به من می گفت که او در مورد من چه احساسی دارد. زندگی شگفت انگیز بود. و سپس سلامتی او شروع به شکست او کرد. او شروع به کاهش وزن و ضعیف شدن کرد. او کم خون بود و برای بدتر کردنش مشکلات سلامتی دیگری هم داشت. لباسهایی که مدتی قبل خیلی به نظرش می آمد خیلی بزرگ شده بود. چشمان زیباش فرو رفته بود. او دیگر ظاهری یکسان نداشت اما برای من به همان زیبایی بود. درون من را می کشت. این دختری بود که من 15 سال می شناختم ، دختری که خیلی عاشقش بودم. مجبور شدیم او را در ماه سپتامبر بستری کنیم. او در 4 اکتبر در خواب درگذشت. من شکسته شده بودم دنیای من متلاشی شد. وقتی دست سرد یخی اش را گرفتم ، همه چیز بهم ریخت و من از حال رفتم. من و مادرش تنها کسی بود که در مراسم خاکسپاری اش گریه نکردیم به دلیل شوکی که در آن بودیم. یک ماه خوابم نبرد. من اغلب با یک درد شدید در قفسه سینه بیدار می شدم. من آرزو نمی کردم این بدترین دشمنانم باشد و منظورم این است. دخترم رفته بود و راهی نبود که بتوانم او را پس بگیرم. حتی خدا هم نمی توانست. مدتها طول کشید تا بتوانم دوباره به صورت عادی کار کنم. هنوز احساس خلأ می کنم. تمام آنچه که من از او دارم خاطرات زمان شگفت انگیزی است که ما سپری کرده ایم. با تایپ این حالت خوب می شوم. من می دانم که این داستان در این بخش هیچ هدفی ندارد اما شما در 2 سال گذشته ثابت زندگی من بوده اید ، بنابراین تصمیم گرفتم به هر حال آن را با همه شما به اشتراک بگذارم. ممنون بابت وقتی که گذاشتید.