سن 22 - عود مجدد و بهبودی

بنابراین من اینجا هستم ، 90 روز پس از آن که قول دادم این چالش را از 25 مارس 2012 آغاز کنم. این یک سفر سخت و طاقت فرسا بوده است ، اما من سرانجام اینجا هستم. پس داستان من چیست؟

من یک مرد 22 ساله هستم. PMO را از حدود 12 سالگی شروع کردم و از آن زمان زندگی من یک سوار دیوانه غلتک است. من در دوران نوجوانی یک فرار کننده واقعی بودم: وقتم را صرف بازی یا فپ کردن می کردم ، با ارتباط اجتماعی بسیار کم ، فکر می کردم دنیا مکیده است و به هر حال می خواهم از آن فرار کنم. این تا سن 18 سالگی بود که ناخواسته قدرت کنار گذاشتن PMO را کشف کردم. من برای یک دوره 3-4 ماهه Fap نکردم - چگونه؟ من حتی خودم را نمی دانم - آنچه که می دانم این است که در این دوره در امتحانات خود عالی عمل کردم (قبلا آنها را رد کردم ، می دانستم که توانایی هایم را دارم ، اما توانایی کنترل خودم را ندارم تا ساعت ها برای مطالعه بنشینم بسیار ناامید کننده) این به من اجازه ورود به یکی از دانشگاههای برتر را داد.

من زندگی دانشگاهی را با احترام زیادی شروع کردم ، هنوز در نوار خودم بودم و نشان داد: در جایی که به طور معمول عصبی و گوشه گیر می شوم در یک محیط اجتماعی ، به ویژه در یک محیط جدید با افرادی که قبلا هرگز آنها را ندیده ام ، خودم را پیدا کردم که با همه صحبت می کنم . مردم مرا مجذوب خود کردند. من دختران چپ و راست و مرکز را جذب می کردم. احساس جادو می کردم. چند هفته بعد من رابطه ای را شروع کردم - رابطه ای که هرگز نباید اتفاق می افتاد - و یک چرخش اشتباه پس از دیگری دوباره خودم را پیدا کردم. این یک مارپیچ رو به پایین بود که من را به سمت پایین سنگ هدایت می کرد .. دوباره.

من به رفتار منزوی خود بازگشتم ، نمی خواستم معاشرت کنم .. و مردم مرا خسته کردند. من در مطالعاتم شروع به بدخلقی کردم و این با نتایج پایان سال من نشان داد.

عمیق در قلب من می دانستم که باید متوقف شود. من می دانستم که رفتار مخرب است .. اما من همیشه خودم را متقاعد بر خلاف. این بود تا زمانی که من روی YBOP تکان خوردم، که چشمانم را باز کرد تا قلب من قبلا به من گفته شود. من می توانستم آن را به من بگویم "شخص، من برای سال ها به شما گفته بودم .." - هرگز خیلی دیر شده برای شروع دوباره هر چند، درست است؟ من هنوز هم متعجب شده بودم که چگونه 2 و 2 را از سفر قبلی ام قرار ندهید.

به هر حال، YBOP به من هدایت می کند / r / NoFap وای، این یک جامعه فوق العاده نیست؟ احساس می کنید بخشی از جامعه ای است که هدف مشابهی را به اشتراک می گذارد؛ بنابراین شما می دانید که شما در تلاش برای خود نیستید.

و حالا ، 90 روز بعد ، احساس می کنم دوباره برگشته ام. بازگشت به من قدیمی. و بگذارید به شما بگویم ، سفر آسان نبود. 2-3 هفته اول سخت ترین هفته بود. چرا؟ خوب بعد از 2-3 هفته به نظر می رسد مغز شما به سمت خلبان اتوماتیک می رود. از آنجایی که از زمان آخرین دستیابی به ارگاسم ، مدت زمان قابل توجهی سپری شده است ، مغز شما احساس خود را فراموش می کند. بنابراین اوضاع به نوبه خود بهتر می شود: شما لذت بردن از لذت های ظریف زندگی را شروع می کنید. هیچ حس غرورآمیزی وجود ندارد که ظرافتها به دلیل مقایسه با لذت شدید ارگاسم لذت بخش نیستند. من از این تغییر استقبال می کنم زیرا به من کمک کرده است که از زندگی تا حد بیشتری لذت ببرم.

و شما چه می دانید، احساس می کنم همانطور که دوباره به عنوان یک کودک احساس می کردم. حافظه من بهبود یافته است، من رویاهای بسیار صریح دارم. مکالمه آسان است دوباره احساس گرسنگی می کنم (سخن گفتن استعاری) و امکانات در همه جا وجود دارد! یک جمله ای که در طی سفر من ساخته شد، احساس غذا خوردن را دوست داشتم. من می خواهم به این نتیجه برسم. PMO مانع از رسیدن به پتانسیل واقعی شما می شود.

بازگشت به مسیر: من هفته ای 4-5 بار به طور منظم تمرین می کنم. من رژیم خود را تمیز کرده ام و علاقه جدی به آشپزی داشته ام. من کاملاً خودکفا می شوم. در حال حاضر چند کتاب عالی می خوانم. 'کیمیاگر' ساخته پائولو کوئلیو یکی از مهمترین موارد برجسته اخیر است. 

من همچنین برخی از درس های زندگی ارزشمندی را در طول راه آموختم که عبارتند از: تحمل صبر، یادگیری رفتن، پذیرفتن چیزهایی برای آنچه که دارند و با واقعیت روبرو می شوند، به جای اینکه من خودم را ایجاد کنم، محکومیت کمتر از دیگران باشد. دوباره معنویت را کشف کردم. من احساس می کنم که من در نهایت درک مفهوم خدا، چیزی است که من تمام زندگی من از بین رفته است. من بالاخره فهمیدم که ما در مورد خدا صحبت می کنیم، ما تقریبا از او به عنوان یک فرد فکر می کنیم؛ که چیزی نیست که «خدا» را نمایندگی کند من اعتقاد دارم که خداوند با مادری طبیعت مترادف است. که خدا واقعا همه ماست. و این علم نظم و انضباط فهم خداست. این به من کمک بسیار زیادی کرده است تا من بتوانم رویدادهای روزانه را بپذیرم و قبول کنم که شکست های جاری همه بخشی از سفر به یک هدف بزرگ است.

پس کجا از اینجا میروم؟

ساده. من ادامه می دهم هدف بعدی: 180 روز، و سپس 365، و غیره.

برای همه کسانی که این را خوانده اند: سفر هر کس متفاوت است، برای شما آرزوی موفقیت برای شما دارم و امیدوارم شما از این پست چیزی را دور بریزید. من می خواهم یک نکته را اضافه کنم: پس از خواندن حساب من دوباره، به نظر می رسد که همه این تغییرات بلافاصله رخ داده است. اجازه بدهید اطمینان حاصل کنم این مورد نبود. این تغییرات طی یک دوره قابل توجهی گذر کرد. یکی از چیزها منجر به دیگری می شود و شما درب های جدیدی را کشف کردید که قبلا بسته شده بودند.

Tl؛ dr: شرکت در این بهترین تصمیم زندگی من بوده است. الهه 🙂

ارتباط دادن - "NoFappuccino بزرگ یک راست می آید"

by Time_21