سن 27 - آزادی از سالها پورنو ترانس

من می خواهم داستان خود را با همه شما به اشتراک بگذارم به امید اینکه برای کسی مفید باشد. به خصوص برای کسانی که در حال مبارزه هستند. در پایان کار کمی متفاوت از اکثر موارد است اما همان کار را شروع می کند.

من یک مرد 27 ساله مستقیم هستم. من از ساعت 11 شروع به تماشای پورنو در اینترنت کردم. بیشتر از روی کنجکاوی. یک سال بعد من هر روز با آن خودارضایی می کردم.

در 16 سالگی من به پورنو ترنسجنسال تبدیل شدم ، جایی که کاملاً خط را کشیده بودم ، در نهایت یک یا دو بار از آن عبور کردم.
در این زمان من آگاه شدم که این چیز خوبی نیست. من نمی دانستم که منشا it مسائل رو به رشد من چقدر است ، اما شک کردم.
و من همه مسائل معمول را داشتم. اضطراب اجتماعی ، عدم ابتکار عمل ، انرژی کم ، مه مغز ، آکنه و اختلالات خواب. و البته مهارت های صفر با دختران واقعی.

تقریباً یک سال بعد هیچ فازی را کشف نکردم که 10 سال پیش بود. این پاسخ های بسیاری به من داد و پس از تلاش برای ترک مدتی یک رشته 90 روزه را مدیریت کردم. احساس کردم کاملاً دوباره متولد شده ام. من اعتماد به نفس ، سلامتی داشتم ، برای اولین بار در زندگی ام احساس می کردم مثل یک مرد هستم. اما فقط سلیقه بود. سخت عود کردم زندگی برای من چند منحنی ایجاد کرد و پورنو فرار حتی بیشتر از گذشته برای من شد.
من مرتباً سعی می کردم خطوط را خاموش و روشن کنم. اما دیگر هرگز نتوانستم بیش از یک ماه موفق شوم. بیشتر اوقات فقط می توانستم چند روز مدیریت کنم. و همه چیز را امتحان کردم. من همه چیز را خواندم. من هر تکنیکی را امتحان کردم. هر روش هر ترفند. اما هیچ کدام به من آزادی نداد.

این یک دوره واقعا تاریک برای من بود. من می دانستم که پورنو چقدر مخرب است ، و نوع زندگی من را از آن دور می کند. اما من هنوز نمی توانم آن را تکان دهم. گناه و شرم تمام مرا بلعید.
نادان و معتاد بودن یک چیز است. دانستن اینکه چه کاری انجام می دهد و تلاش برای رهایی از آن ، و در عین حال شکست ، چیز دیگری است.

این واقعاً یکی از بدترین چیزهایی است که یک مرد می تواند در این دنیای مدرن متحمل شود.
من تقریباً 10 سال اینگونه گذراندم.

نزدیک به پایان آن دوره من از مبارزه با آن منصرف شدم. هیچ درگیری در من باقی نمانده بود. استعفا دادم این چیزی بود که نمی توانستم تغییر دهم. این باعث افسردگی عمیق و پایدار می شود.
سرانجام گذشت. دیگر به سختی یک نفر را احساس کردم اما این یک هدیه را برای من به همراه داشت: محکومیت دوباره برای آزاد شدن. برای انتخاب و ادامه یک دهه مبارزه.

بعد از این دیگر "تلاش برای ترک" نکردم اما وقتی کار می کردم توجه را شروع کردم. تلاش برای درهم آمیختن کارهای درونی این اعتیاد. واقعاً من وارد آن شدم من عمیقا در مورد آن فکر کردم
مدتی همینطور ادامه دادم. دیگر با آن رنج نمی بردم. اما من هم نتوانستم پیشرفت کنم.

تا وقتی که کردم

یک روز بعد از اینکه فقط مهره ای را لق کردم ، پاره کردم.
آن روز برای دومین بار بود که خودارضایی می کردم. بعد از این همه مدت ، این همه مبارزه. اعتیاد من به این مثل همیشه شدید بود به نظر مضحکانه ناعادلانه بود. من عصبانی بودم. عصبانی از خودم.

بنابراین ، مثل این ، سرانجام ، من به نوعی از حد رسیده بودم. اواسط روز بود ، بیرون رفتم ، به یک پیست محلی راه افتادم. و به خودم قسم خوردم که می خواهم حلقه ای راه بروم تا اینکه مردم. من به معنای واقعی کلمه آن را در آسمان فریاد زدم.

یا آن ، یا تا زمانی که من اعتیاد خود را به پورنو و خودارضایی برای همیشه حل نکردم. جدی گفتم جدی تر از همیشه در مورد هر چیزی بوده ام.

(از اینجا داستان واقعی من شروع می شود ، به همین دلیل است که اکنون این را می نویسم. به دلایل مختلف نوشتن برای من دشوار بود ، اما این واقعیت است)

ساعت ها راه می رفتم. بیشتر اوقات ناامیدی من کاملاً حل شد. حوالی ساعت 9 شب هوا تاریک شده بود. اما سرانجام آرام شدم. اما هیچ کجا نزدیک به مرده یا درمان نشده است. و اجازه نمی دادم خودم را ترک کنم. من گرسنه زخم و خسته بودم.

اما من مرتب در دامانم قدم می زدم. شروع کردم به سوال کردن از خودم. نه واقعاً کلامی کردن آنها بلکه احساس آنها.

چرا؟ چرا نمی توانم این کار را ترک کنم؟ چرا نمی توانم از این رها شوم؟

(این جایی است که شما ممکن است تمسخر کنید. و من می فهمم. سعی کنید با ذهن باز بخوانید)

صدایی جوابم را داد. صدای زیبایی به سادگی گفت ،

تو آزادی. شما می توانید انتخاب کنید.

من تقریبا گریه ام را از دست دادم. قبلاً هرگز صدایی در ذهنم نشنیده ام. اما دقیقاً از سر من هم بیرون نیامد. احساس می کرد از بالا آمده است.
...
من کمی شوکه شدم / گیج شدم ، نمی دانستم چه کاری انجام دهم یا بگویم. اما سرانجام من پاسخ دادم ...

"چگونه می توانم انتخاب کنم؟"

دوباره صدایی شنیدم. فقط تکرار شد ،

"تو آزادی. شما همیشه آزاد بوده اید. شما می توانید انتخاب کنید."

در این مرحله شروع به گریه کردم. و من فقط گفتم ،

"من نمی توانم."

احساس نمی کردم فقط می توانم ترک کنم. به نظر من کاملا غیرممکن بود. من هم داشتم فرار می کردم. وقتی همه چیز
مانند این اتفاق می افتد شما فقط با آن همراه نیست. به نظر واقعی نیست

اما آنچه بعد اتفاق افتاد مرا بیش از هر زمان دیگری ترساند. بیش از تقریباً رانندگی در صخره ای سالها پیش که من خواب رانندگی را خسته کردم.

صدا پاسخ داد ،

"آیا این انتخاب شماست"؟

"NOOOO!" آن را در روحم فریاد زدم. این چیزی نیست که من می خواستم. احساس می کردم اگر در آن لحظه نه نگویم. من کاملا گم خواهم شد

صدا پاسخ داد. "سپس انتخاب کنید".

مدتی طول کشید اما سرانجام کلمات را کنار هم قرار دادم. و سخت تر از آن بود که باید بود.

"من ترجیح می دهم از این رها شوم."

تو سرم گفتم به سختی نجوا بود.

"آزاد از چه چیزی؟" آن گفت.

حدس می زدم که من خاص باشم.

"من تصمیم می گیرم که لذت شخصی را کنار بگذارم. "من فقط فکر کردم.

صدا فقط گفت: "بلندتر".

نمی دانم چرا اما فکر کردن با صدای بلندتر یا گفتن با صدای بلند در آن زمان تقریباً غیرممکن بود. کلمات فقط نمی آمدند.

بنابراین من دوباره آن را متواضعانه فکر کردم.

صدا فقط دوباره گفت ،

"بلندتر"

من در این مرحله واقعاً شروع به مبارزه کردم. این در طی یک دوره زمانی اتفاق می افتاد و من هنوز کاملاً باور نمی کردم.

من هم احساس احمق بودن کردم دیوانه رفتن در اطراف یک پیست راه می رفت ... من تقریباً ترک کردم و به خانه رفتم.

کمی حفاری و گفتگوهای شخصی به طول انجامید. اما بالاخره با صدای بلند گفتم.

"من تصمیم می گیرم که از لذت خودم عاری باشم!"

این بار صدا چیزی به عقب نگفت اما احساس کردم نیرویی قدرتمند نگاه و سرم را به سمت بالا می کشد. تمام مدت سرم را آویزان کرده بودم.

احساس کردم موجودی مقدس و زیبا از من می خواهد بگویم ...

"من ترجیح می دهم از پورنو tranny آزاد باشم"

در حالی که آن را به چشم نگاه می کنید. خوب من نمی توانستم چنین کاری کنم. در طول زندگی هرگز اینقدر خجالت نکشیده بودم. این راز من بود. هیچ کس در مورد اعتیاد من به پورنو اطلاع نداشت. به خصوص جزئیات بنابراین می خواستم فرار کنم.

برای بازگشت به خانه به زندگی ناامید تنها خود فقط برای جلوگیری از صداقت و دیده شدن. با هرچه بود این بود.

و من تقریباً این کار را کردم من می خواستم به آن لحظه فرصت پشت کنم. و این باعث بیزاری من شد. بالاخره دیدم که چقدر ضعیف شدم. چقدر بی قدرت شدم. و این وضوح من را هل داد.

این یک شجاعت مضحک برای من گرفت. اما بالاخره سرم را بلند کردم و کلمات را گفتم.

اولین بار بود که به موجود دیگری نگاه می کردم و آن حقیقت را می گفتم. قلبم انتظار رد داشت. اما من فقط عشق و قبول داشتم.
و درست در همان لحظه سد شکست. از زمانی که شروع به راه رفتن کردم احساس کردم چیزی در من شل می شود. اما حالا همه چیز بیرون آمد.

تمام تاریکی و شرم فقط ترک شد.

چیزی جز آزادی خالص باقی نماند.
و می دانستم که دیگر معتاد به پورنو نیستم. که دیگر نمی توانم یکی باشم.
که دیگر هرگز مجبور نیستم با اشتیاق برای خودارضایی مبارزه کنم.

بنابراین مسیر را ترک کردم. برای اولین بار در 16 سال گذشته و زندگی دوباره برای من شروع شد.

...

از روز حضورم در این مسیر کاملا مدتی گذشته است. روزهایی را که آزاد شده ام حساب نمی کنم. من آنها را یک خط نمی دانم. هیچ جایی هم ندارد. درست مثل پیش داغی که من هیچ اصراری نداشته ام ، بهبودی ام نیز کاملاً بی دردسر بوده است. برای من اکنون تنها خط 16 سال بعد از ظهر بود. یکی که خیلی راحت از آن رها شدم.

آنچه برای من اتفاق افتاده مهم نیست. مخصوصاً اگر مواردی از این دست در تجربه شما نیست. این قطعاً در مال من نبود و از آن زمان هم نبوده است. بنابراین فقط اگر این مورد باشد ، آن را نادیده بگیرید

هر چند این درس بسیار واقعی است. و به همین دلیل است که این را به اشتراک می گذارم.

اگر با اعتیاد به پورنو یا هر گونه اعتیاد دیگر دست و پنجه نرم می کنید. می خواهم بدانی. من می خواهم شما این کلمات من را "احساس" کنید.

شما می توانید انتخاب کنید. تو آزادی.

این تمام است. این تنها پیام من است. آن شش کلمه مرا نجات داد. امیدوارم برخلاف من ، نیازی به تلاشی که من انجام دادم برای پی بردن به صحت آنها نداشته باشید

با تشکر از شما برای خواندن ،

انسانی شفا یافته

ارتباط دادن - به دست آوردن آزادی از 15 سال اعتیاد به پورنو

By Movingon2life