"نقد مطالعه ستایش" - توسط Rory C. Reid ، Ph.D. ، LCSW (جولای 2013)

COMMENTS YBOP: "نقد" زیر فقط چند روز پس از انتشار انتقاد امروز روانشناسی گری ویلسون از استیل و همکاران، 2013 (که اغلب مطالعه Prause نامیده می شود):هیچ چیز با هیچ چیز در مطالعه آزمایش های جدید آزمایشگاه SPAN (2013) ارتباط ندارد ". همانطور که هر خواننده ای می تواند ببیند ، اصطلاحاً نقد روری رید یک نقد نیست. در عوض ، این به عنوان دفاعی از مطالعه Nicole Prause EEG عمل می کند (استیل و همکاران، 2013) ، و احتمالاً توسط خود پرایوس نوشته شده است (در زمان نوشتن این مقاله ، روری رید اظهار داشت كه دفتر وی درست در همسایگی Prause قرار دارد - و افراد مطلع می گویند كه رید به او کمک كرد تا Prause شغل خود را در UCLA بدست آورد).

چرا در یک انتقاد مشروع از مطالعه Prause ده بار از گری ویلسون نام برده می شود؟ اینطور نیست یکی دیگر از موارد بخشنده این است که Rory Reid 3 برابر این موارد را بیان می کند روانشناسی امروز گری ویلسون ، به ارسال تحلیل می پردازد پراوس مطالعه EEG دیگر منتشر نشده است. هر دو رید و چاشنی به خوبی بدانید که چرا این فقدان وجود دارد: نیکول پرایس امروز روانشناسی را تحت فشار قرار داد تا نه تنها پست ویلسون را حذف کند ، بلکه این پست توسط دو وبلاگ نویس دیگر برخلاف تلقین رید ، در نقد ویلسون هیچ خطایی رخ نداد.

پاسخ گری ویلسون به انتقادات روری رید است که در اینجا (مفصل در اینجا چند مورد از آنها ذکر شده است ستایشگران بسیاری برای تحریک انتقادات ویلسون درگیر ستایش می شوند) در سالهای مداخله هشت مورد انتقاد توسط همتایان مطالعه EEG Prause منتشر شده اند: همه با آن موافق هستند نقد ویلسون در سال 2013 - آن ستایش است واقعی یافته ها از مدل اعتیاد به پورنو پشتیبانی می کنند. علاوه بر این ، UCLA ترجیح داد قرارداد Prause را تمدید نكند (حدود ژانویه ، 2015).



نقد مطالعه پیشگو (PDF)

توسط روری سی رید، Ph.D.، LCSW

استادیار روانشناسی پژوهشی، بیمارستان عصب شناسی UCLA Resnick، بخش روانپزشکی ، دانشگاه کالیفرنیا ، لس آنجلس.

توجه بسیاری از رسانه ها به مطالعه اخیر توسط دکتر نیکول پراسس و همکارانش با عنوان "میل جنسی، نه بیش از حد عاطفی، مربوط به پاسخ های عصبی فیزیولوژیکی ناشی از تصاویر جنسی است" منتشر شده در مجله علوم اعصاب اجتماعی و روانشناسی. صندوق پستی من مملو از س fromالات همکاران ، بیماران و رسانه ها در مورد واکنش من به این مطالعه شده است. من برای ارائه دیدگاه متعادل به برخی درخواست های رسانه ای مانند مجله تایم پاسخ داده ام. ابتدا بگذارید بگویم که دکتر پراوز محقق معتبری است و دفتر وی درست در کنار من در UCLA است. ما چیزهایی داریم که در مورد آنها توافق کرده ایم و مطمئناً اختلافات خود را نیز داشته ایم که به طور منظم با احترام با یکدیگر بحث می کنیم. یکی از واکنشهای اولیه من نسبت به این مقاله این است که ما باید از او بخاطر بالا بردن بحث در مورد پدیده رفتار ابرجنسی تشکر کنیم. گرچه اکثر همکاران من می دانند که من برای "ابرجنسیت" به خودی خود از الگوی "اعتیاد" حمایت نمی کنم ، اما این صرفاً بر اساس شواهد علمی است که به اعتقاد من در حال حاضر توصیف آن به هیچ وجه وجود ندارد. من این موقعیت را با همکاران خود در جاهای دیگر برای بررسی منتشر کرده ام (Kor ، Fogel ، Reid و Potenza ، 2013). من همچنین با بیمارانی که برای رفتارهای فوق جنسی به دنبال کمک هستند کار می کنم و بسیاری از این افراد خود را "اعتیاد" می دانند و اعتقادات آنها را در زمینه درمان براساس نام علمی تخفیف نمی دهم. اگرچه من و دکتر پرایوز هر دو در مدل پزشک دانشمند آموزش دیده ایم ، وی بیشتر یک دانشمند است و در حال حاضر بیماران را نمی بیند ، اگرچه او صلاحیت این کار را دارد و در گذشته در این زمینه دوره های دکتری را تدریس می کرده است. متعاقباً ، او از دریچه دانشمندی به این موضوع می نگرد و از روش های علمی برای بررسی رفتارهای غیرتنظیمی جنسی استفاده می کند. من گمان می کنم دکتر پرایوز تصدیق کند افرادی وجود دارند که با تنظیم میزان مصرف پورنوگرافی یا تعدد رفتارهای جنسی خود با شرکا ، کارگران جنسی تجاری و غیره دست و پنجه نرم می کنند. در واقع ، به نظر می رسد که او در تمام حضورهای رسانه ای خود دقیقاً این موضوع را تصدیق می کند. با این حال ، او از یک موقعیت مشترک جدا می شود که باید چنین الگوهای رفتاری به عنوان "بیماری" یا "اعتیاد" بدون شواهد علمی توصیف شود. بنابراین مطالعه اخیر وی اعتبار یک مدل اعتیاد یا نظریه اعتیاد برای توضیح این پدیده رفتارهای غیرتنظیمی جنسی را به چالش می کشد. گسترش مطالعه وی سوال بزرگتری را برای بحث ایجاد می کند: چه چیزی است اعتیاد؟ این موضوع بسیار مهم است که با در نظر گرفتن مطالعه فعلی خود در بنیاد آن، موضوع مهم این است که آیا افراد برای کمک به اعتیاد جنسی، اضطراب و غیره، و ... مشکلی مشروع دارند، بسیار مهم است. این سوال را مطرح می کند که آیا نظریه اعتیاد بهترین توضیح برای این مشکل است یا اینکه آیا توضیحات دیگری وجود دارد که به ما در درک بهتر این پدیده کمک می کند. خودشه! در جایی که مخلوط شده است، رسانه ها این کار را انجام داده اند و آن را تحریف کرده اند که نشان می دهد که مطالعه دکتر پراس، وجود مشکلات جنسی را زمانی که ممکن است دقیق تر به عنوان یک مطالعه به عنوان اعتیاد به چالش کشیدن توصیف شده به عنوان یک نظریه برای بهترین توضیح آنچه که با افراد اتفاق می افتد، که تجربه رفتار غیرمتمرکز جنسی دارند.

البته، دیگر نکات مربوطه باید ساخته شود. اول این است که آیا نشانگر مغز هر نوع (مثلا P3، فعال شدن BOLD در مطالعات fMRI، و غیره ...) می تواند یا باید مدرکی برای حضور یا عدم وجود اختلال داشته باشد. این فرض قابل توجه در بسیاری از مطالعات تصویربرداری است که اغلب نادیده گرفته می شود، با این حال، این در قلب ما است که چگونه ممکن است توضیح و تفسیر نتایج علم با استفاده از اندازه گیری EEG، fMRI، DTI و غیره. با این حال، به یاد داشته باشید که این هم در هر دو راه عمل می کند. ما باید مراقب باشیم که مطالعات تصویربرداری "ثابت کنیم" که اضطراب یا اعتیاد جنسی یک اختلال مشروع است.

برخی از انتقادات و تفاسیر در اینترنت در سایت هایی مانند روانشناسی امروز (مثلاً آقای گری ویلسون ؛ دکتر برایان موستانسکی). همانطور که به برخی از انتقادات نگاه کردم ، صریحاً با برخی از آنها مخالفم و فکر می کنم نادرست هستند. من به چند مورد از این موارد می پردازم و سپس به بیان نکاتی می پردازم که فکر می کنم باید در پاسخ به مطالعه Prause مطرح کنیم. [توجه: ارسال آقای ویلسون در روانشناسی امروز تا کنون حذف شده است]

آقای ویلسون تلاش کرده است ادعا کند که دکتر پراوز در تجزیه و تحلیل کافی مقیاس SDI مورد استفاده در مطالعه خود کوتاهی کرده است. آقای ویلسون به اشتباه اطلاعات مقاله خود را از دست داده است. خرده امتیاز SDI انفرادی در کنار مقیاس Dyadic همانطور که در مقاله شرح داده شده محاسبه ، تحلیل و گزارش شده است. در این مقاله آمده است: "هر دو مورد بررسی قرار می گیرند ..." و "تاثیری که به اهمیت آماری نرسیده است ، که به عنوان p <0.05 تعریف شده است ، مورد بحث نیست." مقیاس انفرادی مربوط به P3 نبود. از خرده مقیاس Dyadic معمولاً بیشتر در ادبیات استفاده می شود و فکر می شود که کمتر در معرض سوگیری باشد ("من نمی توانم صبر کنم تا به خانه بروم و خودارضایی کنم" به اندازه "من نمی توانم صبر کنم تا یک فرد جذاب را پیدا کنم که با او رابطه جنسی گرم داشته باشم) قابل قبول نیست. ".) داده ها به طور کامل از یک مقیاس پرکاربرد و کاملاً مشخص ارائه شده اند. من مطمئن هستم که اگر دکتر کسی درخواست این داده ها را بکند ، دکتر پراوز و همکارانش مقادیر غیر قابل توجه خود را به اشتراک می گذارند ، اما مقادیر ناچیز اغلب از مقاله های علمی حذف می شوند. در حالی که آنها از سه معیار مختلف برای مشکلات ابرجنسی استفاده کرده اند ، آنها در مقاله خود اذعان می کنند: "اگرچه مقیاس های مختلفی در این مطالعه برای افزایش احتمال شناسایی مقیاس مرتبط با واریانس P300 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت ، مقیاس های بیشتری وجود دارد (به عنوان مثال Reid ، Garos و Carpenter، 2011) که ممکن است شامل ویژگی اصلی پیشنهادی انگیزه جنسی بالا باشد. " به عنوان مثال ، مقیاس اجبار جنسی (SCS) ممکن است مورد تأیید شرکت کنندگانی باشد که به دلیل "مشکلاتی در تنظیم مشاهده تصاویر جنسی" خود استخدام شده اند ، اگر در مورد رفتار جنسی رابطه ای خود احساس کنترل نداشته باشند. از آنجا که SCS موارد مربوط به رفتار جنسی رابطه ای دارد ، ممکن است چنین مواردی با کاهش امتیاز SCS مورد تأیید قرار نگیرند و احتمالاً نتایج را تحت تأثیر قرار دهند. این یکی از دلایلی است که تیم تحقیقاتی من برای غلبه بر این محدودیت ، فهرست رفتارهای فوق جنسی (Reid، Garos، & Carpenter، 2011) را ایجاد کردند. جالب توجه است ، دکتر پرایوز استدلال می کند که روش استخدام وی "به نظر می رسد با موفقیت شرکت کنندگان را با امتیازات قابل مقایسه با کسانی که به عنوان" بیماران "با مشکلات فوق جنسی برچسب گذاری شده اند استخدام کرده است" وینترز ، کریستف و گورزالکا ، 2010 به عنوان مقایسه. با این حال ، من در موارد دیگر نیز اشاره کردم که روش Winter برای طبقه بندی بیماران فوق جنسی از آنچه ممکن است در عمل بالینی استفاده کنیم کوتاه است. علاوه بر این ، من به داده های آزمایش صحرایی DSM-5 نگاه کردم (یکی از تنها مطالعات منتشر شده که در آن یک مصاحبه تشخیصی براساس معیارهای پیشنهاد شده برای اختلال فوق جنسیت طبقه بندی بیماران به عنوان "فوق جنسیت" بود) و آمار توصیفی داده های SCS ما را اجرا کرد . این اعداد بخشی از نشریه ما در زمینه آزمایش DSM-5 نبود (Reid، et al، 2012) ، اما داده های SCS برای بیماران در مطالعه ما به معنای متوسط ​​بود (منظور داشتن = 29.2، SD = 7.7) که به لحاظ آماری به طور معناداری بالاتر از نمرات SCS شرکت کنندگان در مطالعه Prause (منظور داشتن = 22.31، SD = 6.05). در ادامه، من مسئله را مطرح خواهم کرد که نمونه Prause به بیماران موازی ما معمولا در درمان نمی بینیم و به نظر می رسد که در مقاله اش نیز این را تایید می کند، در حالی که او معتقد است که نمونه ها ممکن است از درمان هایی که به دنبال "معتاد به جنس" هستند، به روش های دیگر متفاوت باشند. در عدالت به دکتر Prause، معیار DSM-5 پیشنهادی برای اختلال بیش فعالی در زمان جمع آوری اطلاعات او در دسترس نبود.

بعضی از این تحلیل ها را انتقاد می کنند، دوباره ظاهر می شوند که به آزمون های آمار اشتباه می گیرند. در مطالعه خود، آزمونها رگرسیون، نه همبستگی بود. همبستگی ها در مقاله به عنوان "اکتشافی" نامگذاری شده اند تا روابط احتمالی را که ممکن است با رگرسیون ها از دست رفته باشد، بررسی کند. این آزمایش ها خطایی را در شرایط مختلف پذیرفته است، بنابراین مکمل هستند اما متفاوت هستند. به دلایلی، یافته های اصلی در تحلیل رگرسیون هرگز در هیچ یک از انتقادات توسط آقای ویلسون و دیگران توضیح داده نمی شود. این مقاله به طور مداوم این را به عنوان "روابط" به طور مناسب توصیف می کند، بنابراین این انتقادات به ویژه مفید نیستند و پیشنهاد می کنند آقای ویلسون این آزمون های آماری را اشتباه درک می کند.

بعضی از انتقادات اینترنتی که در بالا ذکر شد نیز از نحوه کار علم اشتباه کرده اند. ایده آل، یک نظریه ارائه شده است، و پیش بینی های جعلی از آن تئوری ساخته شده است. مدل اعتیاد با P3 افزایش یافته است، در حالی که میل جنسی به تنهایی بالا نیست. بنابراین، مهم است که نتایج این سازه ها متفاوت باشد. بنابراین، بله، میل جنسی بالا و مدل های اعتیاد پیش بینی های مختلفی را ارائه می دهند که به بررسی اثرات جداگانه آنها می انجامد.

برخی از شرکت کنندگان در این مطالعه مورد انتقاد قرار گرفته اند. آنها ظاهرا به عنوان شرح داده شده در این تحقیق استخدام شده اند، که در میان نمرات بر روی چندین مورد از ابراز عصبی که مورد استفاده قرار گرفته اند (و ابزارهایی مانند مقیاس انسداد جنسی که من در تحقیقات اولیه من در این زمینه استفاده می شود) طبقه بندی شده است. این طبقه بندی اجازه می دهد تا برای توزیع مناسب نمرات مورد نیاز برای تجزیه و تحلیل معتبر و یک روش معمول در تحقیقات است. شرکت کنندگان مجبور به گزارش جذابیت به جنس مخالف شدند. فرض می کنم که دکتر پراس این کار را انجام داد تا نشان دهد که محرک های ارائه شده را می توان در مورد همه شرکت کنندگان در مطالعه مورد بحث قرار داد.

یک نکته که ممکن است با دکتر پراسوس بحث کنم این است که آیا محرک های جنسی استاندارد شده از پاسخ جنسی کافی برخوردار بوده و به همین دلیل واریانس را در داده های P3 تحت تأثیر قرار داده است. به عنوان مثال، این قابل اعتماد است که اگرچه تحریک های جنسی به وسیله تحریک های جنسی کشف شده است، ما هیچ راهی برای دانستن اینکه چگونه ممکن است متفاوت باشد، در صورتی که صریح تر، شدید تر و یا محرک هایی که به ترجیحات شخصی ترجیح داده می شود، به جای آن استفاده شود. این مسئله در میان پژوهشگران جنسی بحث شده است و در واقع بسیار پیچیده است. مسلما یک مطالعه تکاملی با استفاده از محرک های جنسی ترجیحی شخصی می تواند انجام شود تا ببیند آیا نتایج باقی می ماند یا خیر. Prause احتمالا با بیان اینکه محرک ها در صدها مطالعات علوم اعصاب مورد استفاده قرار گرفته اند، به شدت تحت تأثیر قرار می گیرند. او همچنین احتمالا بیان می کند که گمانه زنی ها در مورد ضرورت عاشقانه مطابق با تنظیمات خاص، بر این فرض استوار است که این امر باعث تحریک بیشتر خواهد شد. او بیشتر می گوید که در حقیقت چیزی است که در محرک ها نشان داده شده است: محرک های جنسی شدید تر و شدید تر ارائه شده است. رتبه های محرک جنسی ویژوال شناخته شده، مشخص شده و در حال حاضر در جاهای دیگر منتشر شده است. این گفته می شود که او نمیتواند تخمین بزند که محرک های خاص ترجیح یک جمعیت بیش از حد ممکن است برخی از احتمالات را داشته باشد و این یک سوال پژوهشی آینده است تا تعیین کند که آیا این تفاوت خواهد بود. او به نظر می رسد که این را از زمانی که در مقاله خود و مصاحبه ها با رسانه ها اظهار داشته است، تایید کرده است که می گوید این مطالعه باید تکرار شود.

یکی از مسائل مهم که دکتر پراس در تحقیق خود گزارش نکرد، این بود که آیا این بیماران برای سایر بیماری های مرتبط با روانپزشکی (مانند ADHD)، سابقه سرماخوردگی، داروها و غیره مورد بررسی قرار گرفتند که شاید نمرات P3 را تحت تاثیر قرار دادند. من می بینم که این یک محدودیت ممکن در یافته هایش است. غربالگری برای چنین نگرانی ها، مزیت آزمایشی گروهی است که ممکن است بیشتر شبیه بیماران واقعی باشد، که ما قطعا از این کمک ها رد نمی شویم، اما دارای نقایص احتمالی احتمال بروز P300 است. به عنوان مثال، P300 به تحریک مثبت در افسردگی مبتلا می شود، و ما برای تشخیص افسردگی برای شرکت کنندگان خود نداریم. چند نقدی که برخی از شرکت کنندگان در Prause را "هیچ مشکلی" ارائه می دهند، احتمالا نادرست هستند. او مقادیر نمره را گزارش کرد (جدول 2 را در این مقاله ببینید). تغییرات در سطح مشکلات برای انجام رگرسیون ضروری است، که پیش بینی هایی نظیر توزیع گاوشی را ایجاد می کند. او همچنین سعی کرد با استفاده از سه اقدام برای تسخیر "ابراز عصبی"، او را تحت پوشش قرار دهد. سخت است که ادعا شود که هر سه ابزار را ندارند. باز هم، من همانطور که در بالا ذکر شد، می توانم بحث کنم که نمرات SCS منعکس کننده ی یک جمعیت بیمار است.

من متوجه شدم بعضی از افراد می گویند Prause هیچ گروه کنترلی نداشت. مطمئن نیستید این یک نگرانی معتبر است او از یک طرح "درون موضوع" استفاده کرد و در عین حال علم قدیمی مدرسه ممکن است مردم را باور کند که یک گروه جداگانه در تجزیه و تحلیل رگرسیون مورد نیاز است، با استفاده از یک فرد به عنوان کنترل خود، همانطور که در یک طرح درون موضوع اتفاق می افتد، در واقع یک رویکرد آماری قوی تر. گروه های کنترل برای مطالعات طولی تر از جمله اینکه آیا مصرف پورنوگرافی مضر است مناسب تر است. بنابراین، ما نمی توانیم او را برای مسائل با "گروه کنترل" گمراه کنیم یا استدلال کنیم که این روش برای رسیدگی به سوال تحقیقش کافی نبود. با این حال ممکن است بحث شود که کنترل درون موضوعی که استفاده می کنند کافی نیست تا طرح های بین موضوعی بتواند به سؤالات دیگر پاسخ دهد.

انتقادات پروتکل های تحقیق مجدد واکنش نشان می دهد که معتبر نیستند. من معتقدم که آنها به احتمال زیاد دقیقا دنبال می شوند. Prause در این رابطه بسیار با تحقیقاتش بسیار خاص است. در مواد سوء استفاده، خوردن و مطالعه قمار، مردم با تصاویری از اشیایی که در حال مبارزه با آنها هستند و نمی توانند با آنها ارتباط برقرار کنند، ارائه می شوند. به همین ترتیب، شرکت کنندگان در مطالعه خود دستور داده شد که تصاویری را که در این مطالعه نیستند، جلوه دادن یا پیشرفت ندهند. هزاران مطالعات واکنش نشانه وجود دارد، بسیاری از آنها با استفاده از طرح های درون موضوعی مشابه طراحی در مطالعات خود هستند. این یک انتقاد جالب است، اما بدون تحقیق بیشتر، آن را سخت به ارزیابی اینکه آیا این واقعا تفاوت قابل توجه است.

یک نظر سنجی آنلاین نشان داد که یافته های P3 به گونه ای متناقض است؟ مطمئن نیستید چرا این نتیجه گیری شد. این درست نیست. به عنوان مثال، محققان P3 را در میان علائم الکل به علائم الکل و اشتباهات در یک کار مطالعه کرده اند. این ها پدیده های کاملا متفاوت هستند و در نقد کاملا اشتباه هستند. این به معنای "EEG" معکوس کردن هر چیزی است و علت فقدان دانش اساسی EEG و علوم اعصاب را نشان می دهد. در نظر بگیرید چگونه Prause دادههایش را تجزیه و تحلیل کرد. اول، تکثیر P3 عمومی به محرک های هیجانی نشان داده شده است. این نشان داده شده هزاران بار نشان داده شده است و تنها به عنوان تکراری ذکر شده است. "با توجه به این که یافته های قبلی مورد آزمایش قرار گرفته است، آزمایش بعدی انجام شده انجام شد." سپس ارتباط با میل جنسی بررسی شده است، که توسط دیگران مورد مطالعه قرار گرفته است. در نهایت، روابط با مسائل جنسیتی مورد بررسی قرار می گیرد. همانطور که وی در مصاحبه خود اظهار داشت، بین اندازه گیری P3 و اندازه گیری مشکلات جنسی ارتباطی وجود ندارد. مطالعه نشان می دهد که نتیجه بسیار خوبی P3 را به پاسخ های محرک های وابسته به وابسته به وابسته به وابسته به وابسته به محرک ها نسبت به سایر محرک ها نشان می دهد، اما ما نمی دانیم که آیا رابطه بین P3 و اقدامات رفتاری غیرمستقیم از طریق متغیرهای دیگر است که در مطالعه او اندازه گیری نمی شود، یافته ها

یکی از مشکلات من ممکن است ناراحتی من با اخراج وی از EEG به عنوان یک فن آوری باشد. EEG هنوز هم در آزمایشگاه های متعدد در سراسر جهان استفاده می شود و در بعضی موارد همزمان با fMRI است. EEG محدودیتی را که توسط دیگران (Polich، 2007) ذکر شده است ندارد، اما آنها در مورد مطالعه ی پراوس، آقای ویلسون ذکر نشده اند. انتقاد عادلانه ممکن است این باشد که EEG ایده آل برای پیدا کردن تفاوت های سریع و سریع در پاسخ مغز است، جایی که fMRI ایده آل برای پیدا کردن جایی که اختلافات کندتر است. نه EEG و نه fMRI ذاتا "بهترین" اندازه گیری است. با این حال، همانطور که در ابتدای این انتقاد اشاره کردم، مسئله این است که آیا نشانگرهای مغزی از هر نوع می تواند یا باید شواهدی برای حضور یا عدم وجود اختلال در نظر بگیرد یا خیر.

دکتر دون هیلتون، در یک SASH ListSrv ارسال سوالات در مورد تفاوت های ظریف P3، اما من فکر می کنم استدلال قوی خود را در مورد چگونگی ساخت مانند میل و اشتیاق عملیاتی و آیا این عملیات ها یک پروکسی خوب برای متغیر پنهان است مورد علاقه.

نتیجه گیری

بنابراین، خلاصه، من فکر می کنم نکات برجسته به شرح زیر است:

  • مطالعه Prause تلاش می کند تا اطمینان حاصل کنید که آیا نظریه اعتیاد قدرت توضیحی در پیش بینی رفتار بیش از حد عاطفی بیش از حد میل جنسی به تنهایی دارد. این مسئله این نیست که آیا پدیده رفتار غیرقانونی جنسی، مشروع است یا نه، تنها این است که آیا یک مدل اعتیاد به توضیح قابل اعتماد برای چنین رفتاری می پردازد.
  • Prause سهم قابل توجهی در ادبیات دارد، زیرا او شروع به حل سوالات مربوط به یک نظریه ممکن است که بتواند رفتار جنسی دچار تغییر جنسیت را توصیف کند. زمینه اعتیاد جنسی و حتی کار من در رفتارهای غیرمعمول، تا حد زیادی به مشارکت در یک مدل نظری رفتار جنسی غلط رفتار شده کمک زیادی کرده است. برخی از محدودیت های مطالعه Prause به عنوان یک نتیجه مستقیم از محدودیت های خود ما است که در واقع تعریف یک نظریه قابل تسلیم از رفتار جنسی دچار شده است که آیا آن را یک مدل اعتیاد و یا برخی از مدل های دیگر است. جالب توجه است، هیچ کس از دکتر پراوس سوال نکرده است، اگر او فرضیه خود را از یک مدل داشته باشد یا اینکه آیا او صرفا تلاش خود را بر فریب دادن مدل های دیگر تمرکز خواهد کرد.
  • مطالعات او فرض می کند که اندازه های او از تمایل و اضطراب، متغیر غایی را که او در حال مطالعه است، ضبط می کند. اگر چه این یک فرض است که در مطالعات بسیاری از جمله من به وجود می آید، ما باید خودمان را به یاد داشته باشیم که این یک فرض است.
  • EEG برای تشخیص سریع و تفاوت های اولیه در فعالیت مغز بهترین است، در حالیکه سایر تکنیک های تصویربرداری، جزئیات بیشتری در مورد تفاوت های بین آنها ارائه می دهند. این روشهای تصویربرداری دیگر ممکن است استدلالهایی را برای یا علیه نظریه اعتیاد تقویت کند. صرف نظر از این که مطالعات تکمیلی برای حمایت بیشتر از موقعیت پراسوس لازم است، همانطور که از مطالعه او است، "هرچند این نتایج تکرارپذیری با شرکت کنندگان و پروتکل های مختلف را بیشتر بر اعتبار بیرونی متمرکز می کند".
  • سوالاتی درمورد نمونهی شرکتکنندگان مورد استفاده در مطالعه، دارای شایستگی است. Prause تلاش کرد تا بیماران را استخدام کند، اما توسط IRB محلی خود مانع انجام این کار شد. هر گونه مطالعات تکاملی در آینده باید از روش های طبقه بندی بیماران ابراز هیجانی به عنوان روش های DSM-5 برای آزمایش اختلال هیپرساییال استفاده کند. مطالعات آینده همچنین ممکن است در مورد نگرانی های مربوط به مطالعه داده شده و محرک های خاص ترجیح یک جمعیت بیش از حد مورد بررسی قرار گیرد. مطالعات آینده همچنین نیاز به کنترل هماهنگی مرتبط با آن، روانپزشکی، تاریخچه ترومای سر و اثرات دارویی دارد، هرچند هنوز دشوار است بدانیم که کنترل بیشتر برای کنترل و اعتبار خارجی است.
  • رسانه ها برخی از یافته های Prause را نادیده گرفته اند. در حالی که او بعضی از مسئولیت ها را برای اطمینان از صحت چنین گزارش هایی دارد، بسیاری از ما می توانیم به اشتباه رسانه ها یا اشتباه گزارش هایی را که ما گفته ایم مرتبط کنیم، و باید این را در نظر بگیریم، همانطور که گزارش های مربوط به این مطالعه را می خوانیم.

توجه: صفحه آقای ویلسون در روانشناسی امروز حذف شده است. روانشناسی امروز اطلاعاتی را از صفحات وب سایت خود حذف می کند زمانی که آن را اشتباه، نامناسب یا نقض حق نسخه برداری در نظر گرفته باشد. مطمئنا مقدار قابل توجهی اشتباه در کار آقای ویلسون بود، بنابراین شاید کسی در روانشناسی امروز انتخاب کرد تا آن را حذف کند

منابع

Kor ، A. ، Fogel ، YA ، Reid ، RC ، و Potenza ، MN (2013). آیا باید اختلال ابرجنسی را به عنوان یک اعتیاد طبقه بندی کرد؟ اعتیاد جنسی و اجبار ، 20(1-2)، 27-47.

پلیچ، ج. (2007). به روز رسانی P300: تئوری یکپارچه سازی P3a و P3b. نوروفیزیولوژی بالینی 118(10)، 2128-2148.

Reid، RC، Garos، S.، & Carpenter، BN (2011). قابلیت اطمینان ، روایی و رشد روانسنجی فهرست رفتارهای فوق جنسی در یک نمونه سرپایی از مردان. اعتیاد جنسی و

اجبار ، 18 (1) ، 30–51. Reid، RC، Carpenter، BN، Hook، JN، Garos، S.، Manning، JC، Gilliland، R.، Cooper، EB، McKittrick، H.، Davtian، M.، & Fong، T. (2012) Report of یافته ها در یک آزمایش صحرایی DSM-5 برای

اختلال بیش فعالی مجله پزشکی جنسی، 9(11) ، 2868-2877. Winters، J.، Christoff، K.، & Gorzalka، BB (2010). جنسیت نامنظم و میل جنسی زیاد: ساختارهای متمایز؟ آرشیو رفتارهای جنسی ، 39 (5) ، 1029-1043.