سن 20 - اضطراب و افسردگی من خیلی بهتر شده است ، با اعتماد به نفس بیشتر ، من چیزها را واضح تر می بینم. من روابطم را با تعدادی از مردم بهبود بخشیده ام.

young.guy_.98sdf.JPG

وقتی 90 روز پیش این کار را شروع کردم ، از نظر روحی سخت ترین دوره زندگی ام را سپری کردم. من در یک سالن امتحان با بیش از 600 دانشجو حضور داشتم دچار حمله وحشت شدم. به محض رسیدن به خانه ، استرس خود را از طریق پورنو آزاد کردم. این آخرین باری است که تاکنون PMO داشته ام.

من هنوز هم به یاد دارم که چه چیزی تماشا می کردم، چگونه می توانستم برای صحنه ای کاملا بی نظیر گشت و گذار کنم، که به نظر می رسید پورنو tranny است.

بعدا در همان شب، به یاد دارم احساس خیلی مضطرب و پر از چنین اعتماد به نفس کم است که من به جستجو در اینترنت به همین دلیل من احساس می کنم این راه. به نظر می رسد، من اضطراب داشتم. من خیلی ترسیدم که این راه را برای بقیه زندگی ام احساس می کنم که تصمیم گرفتم تغییر دهم.

اگرچه در آن زمان ، نمی دانستم که پورنو ریشه مشکلات اضطرابی من است ، اما تصمیم گرفتم که در هر صورت سعی در تبدیل شدن به یک فرد مذهبی تر ، آن را رها کنم. این یکی از اصلی ترین دلایل عدم بازگشت من است و امیدوارم که هرگز این کار را نکنم.

برای دو هفته اول به یاد می آورم اضطراب بدتر می شود و پس از آن افسردگی به وجود می آید که بسیار دشوار است. اما من هر دو از طریق آنها آمدند.

90 روز سریع جلو بروید و من خیلی بهتر از روزهای اضطراب و افسردگی ام هستم. من بسیار اعتماد به نفس بیشتری دارم ، چیزها را بسیار واضح تر می بینم ، انگیزه ها مرزها را بهبود می بخشد و روابطم را با تعدادی از مردم بهبود بخشیده ام.

به عنوان مثال ، قبل از این همیشه از رفتن به اجتماعات خانوادگی یا رفتن به اقوام خودداری می کردم. در طول این راه اندازی مجدد بیشتر روزها را در خانه پسر عموهایم گذرانده ام که به من نیز کمک بزرگی کرده است. من با یکی از پسر عموهایم که قبلاً اصلاً مرا دوست نداشتم رابطه ویژه ای برقرار کردم (در واقع او در حین نوشتن این نامه فقط به او پیام می داد).

با پشت سر گذاشتن گذشته ، طی این سالهایی که من نتوانسته ام بگویم ، باید بگویم پایین ترین نقطه من 17 سالگی بود. من تازه از خواب بیدار شدم و خبر دادم که پدربزرگم درگذشت و من هیچ غم و اندوهی احساس نمی کردم ، در حالی که خواهرم زمزمه می کرد چشمانش بیرون است. اولین کاری که هنگام برخاستن انجام دادم روشن کردن لپ تاپ و PMO بود. وقتی کارم را تمام کردم احساس کردم خیلی خالی و بی روح است. همچنین یادم هست از خودم می پرسیدم که چرا خواهرم اینقدر گریه می کند؟

در آن زمان من فکر کردم که من عادی بودم و هیچ چیز با من اشتباه نبود اما به عقب برگردم، اکنون می دانم که چطور از بین رفته بودم.

همین اواخر ، در جریان این نوار ، مادربزرگم درگذشت و من خیلی احساساتی شدم. خیلی گریه کردم من آنقدر به او علاقه داشتم که پس از به خاک سپردنش ، نتوانستم خودم را از قبر خارج کنم.

در این چند هفته گذشته بسیار زیاد شده ام ، به طور کلی شرکت خوشحال تر ، تعاملی و خوبی هستم. من همچنین به یاد دارم که به چیزی خیلی تصادفی خیلی خندیدم. من از کودکی اینطور نخندیده ام.

تمام آنچه که می خواهم با آن نتیجه بگیرم این است که NoFap اگر کاملاً به آن متعهد باشید زندگی شما را تغییر می دهد. من 90 روزه ام اما نمی توانم صبر کنم تا به 180 برسم.

ارتباط دادن - داستان من

by Stranger1234