سن 17 - PIED: من در زندگی ام هرگز شادتر نبوده ام.

5th کلاس: استمناء یک چیز عادی شد ، که هم زمان با شروع اضطراب و بی حسی انجام می شود. من هنوز نتوانسته ام پورنو را کشف کنم ، اما دختران و زنانی را که جذاب به نظر می رسم تخیل می کردم.

کلاس ششم: مرگ برائت آغاز شد. یک روز در پیاده روی از مدرسه به خانه ، یکی از دوستانم به من گفت که برای تماشای پورنو به خانه دوست دیگری می رود. تا این لحظه من هرگز فیلم های پورنو ندیده بودم ، حتی در واقع چیزی را که در آن بود ، ندیدم. تماشای آن برای اولین بار مانند نوعی تجربه دیگر بود. به همین راحتی در همان سال لپ تاپ خودم را گرفتم ، بنابراین خودم ابتدا خودم را لپ تاپ کردم. در این سال کلاس 6 هنوز نمی دانستم که کیستم. من ناجور و احمق بودم. من مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودم ، اعتماد به نفس نداشتم که بتوانم از خودم دفاع کنم. من را چاق صدا می کردند ، حتی اگر کمی چاق بودم. از زندگی متنفر بودم. دوستانم با دختران قرار می گذاشتند و من فقط ناجور آنجا می ایستادم ، می خواستم با آنها صحبت کنم اما کاملاً قادر به این کار نیستم. در عوض من به خانه و PMO می رفتم. شروع غم انگیز به مدرسه راهنمایی. این حتی یکبار هم به ذهنم خطور نکرد که می تواند یک مشکل باشد ، چطور ممکن است یک چیز خیلی خوب آنقدر بد باشد؟

کلاس هفتم: در حالی که شروع به پیشرفت خودم کردم ، همیشه می توانستم دوباره به PMO برگردم. دوستش داشتم من این کار را در خانه دوست انجام می دهم ، با دوستان باز تماشا می کنم. این هنوز یک مشکل کامل نبود ، اما من هنوز هرگز با هیچ دختری صحبت نمی کردم. در حالی که من دوستانی داشتم ، این در مورد آن بود. نکته غم انگیز این است که من به سختی این سالها را به یاد می آورم. من تا حدودی به دلیل PMO اعتقاد دارم. تابستان که به کلاس 7 می رفتم ، امل و اسکایپ را کشف کردم.

پایه هشتم: همه چیز خوب بود !!! کلاس 8 را دوست داشتم. اما وقتی به آن نگاه می کردم ، فقط سعی می کردم جا بیفتم. به نظر می رسید مردم من را دوست دارند. من برای اولین بار با مواد مخدر آزمایش کردم. و من حتی از تماشای فیلم های پورنو با یکی دیگر از دوستانم خاطره دارم. من زیاد pmod می کنم به نظر می رسد پورنو هیجان انگیزتر نیست. همانطور که اشاره کردم به Omegle علاقه مند شدم ، متأسفانه من معمولاً با مردان omegle بودم اما می خواستم با دختران باشم چون راست هستم اما دوپامین خیلی آزاد می شد. شروع به كشتي كردن كردم كه تا جايي كه ديگ نداشت ، من را صاف كرد. اما هنوز همان الگوی قدیمی بود. این تابستان در واقع اولین بوسه خود را هنگام چرخاندن بطری داشتم. من همچنین اولین رابطه بسیار کوچک خودم را داشتم ، او قلب من را شکست که مرا به یک مارپیچ کوچک فرستاد. من چند روز افسرده بودم و حتی نمی خواستم PMO کنم. اما به یاد می آورم که یک هفته را با دوستانم در ساحل گذراندم. همه ما توافق کردیم که هیچ حرکتی در آنجا انجام دهیم. من در آن زمان این را نمی دانستم اما قطعاً برداشت می کردم. گریه ، نوسانات خلقی ، همچنین کم خوابی که کمکی نکرد. زیر دوش تکون خوردم و ناگهان زندگی بهتر شد! نه خیلی بهتر اما در آن زمان بله.

کلاس 9: ابتدای پایان. در این تابستان مقدار بسیار زیادی PMO داشته ام. اما من همچنین دوستانی داشتم که می توانستم با آنها مهمانی بروم ، من شروع به بیدار ماندن کردم تا 6 خواب تا 4. من PMO را می گذراندم و با "دوستان" خود می نوشم و هرگز با دختران صحبت نمی کنم ، آنها فقط آنجا می نشستم. و اگر این کار را کردم ، اتفاق زیادی نیفتاد. من هنوز کشتی داشتم ، حتی چند بار فکر کردم شاید باید PMO را ترک کنم. اما هیچ راهی احمقانه نبود. باید حق می کردم! عالیه! من امسال مورد آزار و اذیت قرار گرفتم تا همیشه به طور مداوم از جنگ بترسم. امسال مانند کلاس ششم ابتدایی بسیار آشفته بود. در پایان PMO حالت افراطی تری پیدا کرد ، هنوز هم تکان می خورد اما بیشتر شبیه به یک بار در روز است. من برای گذراندن کلاس جبر خودم زیاد مطالعه کرده بودم. در پایان من عبور کردم. اما در طول تابستان من در آن طرز فکر سخت کار می کردم. من مانند تابستان همه چیز را برای کلاس مالی آینده خود مطالعه کردم. خیلی زیاد تنها ماندن. تمرکز ، لذت بردن از زندگی. اما من همچنین کشف کردم که آسمان آسمان با مردان به آسمان تبدیل می شود و این یک چیز عادی است. من اهمیتی نمی دادم واقعاً فکر می کردم این فقط چیزی است که من را از آن خارج می کند. من خیلی حق دارم!

کلاس دهم: سال خوبی را پشت سر گذاشتم. نمرات خوب بود. من وقتی که از مدرسه به خانه برگشته بودم هنوز مرتباً حرکت می کردم. اما من افتخارآفرینی کرده ام ، زندگی به نظر عالی و عالی می رسد! من اولین دختری را دیدم که با من کارهای جنسی انجام داد. پایگاه دوم هیچ معامله بزرگی نیست اما عالی بود. ما هرگز اتفاق دیگری نیفتاده ایم. کشتی ترک ، بیس بال بازی می کرد در عوض خیلی آن را دوست داشت ، که من از 10 سالگی تاکنون می دانستم که بازی می کردم. من همچنین یک برنامه بلند کردن را شروع کردم که بسیار بزرگتر بود. حس خوبی داشت. در این تابستان فقط 5 روز در هفته تمرین می کنم. هر ازدواج یک PMOathon لعنتی بود. هیچ کس در خانه نبود بنابراین در آن زمان فقط عالی بود. من وارد اینستاگرام شده بودم که در آنجا او را ملاقات کردم. او؟ آه شیطان او ، که اجازه دادم نیمه اول سال اول را خراب کنم. توضیح خواهم داد ، من با این دختر در اینستاگرام آشنا شدم. ما برای دو هفته صحبت کرده بودیم ، و او موافقت کرد که بیرون بماند ، من را بلند کرد. و ما با او و دوستش دور رفتیم. من به یاد می آورم که چشمان او را در آینه احساس می کنم چیزی که قبلا هرگز احساس نکرده ام. این نزدیکترین چیز به جادو بود که می توانستم تصویر کنم. احساساتم بیشتر شده بود فکر می کنم روز بعد احتمالاً از او خواستم که او به من گفت ما باید بیشتر یکدیگر را بشناسیم. بسیار خوب. هفته بعد در جشن تولد او شرکت کرده بودم. بیش از حد برای این دختر ، من 4 روز کامل PMO نیست. فقط ناخودآگاه ، اما قبل از رفتن من به دلیل اضطراب شدیدی که داشتم ، زیر دوش تند تند حرکت کردم. من برای او یک میمون پر شده و آب نبات خریداری کرده بودم. دوست داشتم او خیلی بد مرا دوست داشته باشد. در مهمانی او ، من در تلاش برای ارائه خوب و هدیه دادن به او بودم. با رسیدن دوستانش ، دوست پسر سابق او و بهترین دوست پسر او ظاهر شدند. خشمگین شدم! من ناامنی و حسادت از همه مناطق وجودم جاری بود. می لرزیدم. من ساکت و آرام بودم. و فقط حسود و تلخ است. او با آنها نشسته بود. بعد فهمیدم که او و همسرش دو هفته قبل رابطه داشته اند. و من هنوز مجبور نبوده ام که رابطه جنسی برقرار کنم ، بنابراین خیلی حسادت می کردم. من متصرف بودم به او گفتم با من بنشیند. بعد از بخشی فهمید که من حسودم. اما ما صحبت کردیم و به عقب نگاه کردیم که من فقط یک سگ توله سگ بودم. ما درست کرده بودیم و من آن موقع خوشحال بودم. اما وقتی به خانه رفتم هنوز خیلی حسود بودم. ماه بعدی را غمگین از دنیا گذراندم و سعی کردم عشق او را بدست آورم. دوست داشتم با من قرار بگذارد او فقط مرا در کنار هم قرار می دهد. من او را خیلی بد می خواستم.

روزهای تاریک کلاس 11th: با گذشت زمان که به آن می رسیدم ، شروع به رشد جدا کردم و با یک دختر متفاوت آشنا شدم اما او مجبور نبود برای مدت یک ماه صحبت کند. اما دختر اول هنوز به خانه من رفت ، من بعد عاشق او شدم. همه چیز خیلی سریع برگشتند. تقریباً تاریک تر از قبل شدم. یک شب با سینه تنگ در رختخواب دراز کشیدم ، اضطراب جاری شد ، اشک جاری شد. من تصمیم گرفتم که حیرت می کنم. آنچه احساس کردم ، غیرقابل توصیف بود و هرگز آن را فراموش نمی کنم ، مانند "آه" بود که احساس می کرد سینه من برای مدتی همه چیز را خالی و بی حس می کند. و این شروع شد که من هر وقت استرس زیادی پیدا کردم به PMO متکی شدم ، از مدرسه به خانه آمدم ، هر کار خوبی انجام دادم ، به پورنو یا اسکایپ یا امگال و غیره فریاد می زنم. من در عکس مدرسه خودم خیلی بدبخت به نظر می رسید. من همیشه مردم را به من دلقک می کند که چقدر عصبانی به نظر می رسیدم و تنها چیزی که می توانم بگویم بله هستم. من دختر اول را قطع کرده بودم. دختر بعدی که من به او گفتم من هیچ چیز جدی نمی خواهم ، بعد از 3 ساعت نشستن و صحبت کردن با پدر عوضی اش. من از این همه پشیمان نیستم. او یک دانش آموز تازه وارد الاغ بود و پدرش پسر بچه ای بود بنابراین .. لول از آن به بعد تصمیم گرفتم که اوقات خوبی داشته باشم ، رابطه جنسی برقرار کنم. یک هفته بعد ، بکارت خود را از دست دادم که در شهر اسکین شهر فریب خورده است. ناخالص بود اما این همان چیزی است که من می خواستم ، بنابراین چه کسی اهمیت می دهد. من بی دقتی خسته افسرده و پوزخندم. من 40 دقیقه بدون جمع شدن ، لعنتی درست ، بدون کاندوم رفتم و فکر کردم این عالی بود. سرانجام او را رها کردم. یک دختر متفاوت ، همان دختری پیدا کردم که در کلاس 10th با او آشنا شدم. با او رابطه جنسی داشت و برای اولین بار ED داشت. در ابتدا واقعاً نمی توانم سخت بگیرم اما من این کار را کردم. من هرگز او را ندیدم ، دیگر در مدرسه دوباره. در دسامبر 23 بود. من برای اعتبار سنجی این کار را کردم بنابراین می توانم به مردم بگویم. در سال های جدید ، ما قرار بود دوباره سرما بزنیم ، اما او من را منفجر کرد. من در آن شلخته لعنتی عصبانی شدم. در شب سال نو با دختر دیگری در یک مهمانی خانوادگی آشنا شدم ، که ما روی تختخواب گذاشتیم. من مثل یک هفته بعد او را لعنتی کردم. من هم یک بکارت گرفتم. او به من متصل شد. من چیز جدی نمی خواستم بنابراین ما فقط لعنتی کردیم. هر جمعه تنها در اوایل ماه مارس مریض است. من با PIED با او نیز زیاد تلاش کرده ام. من اصولا این مرغ را بیرون آوردم که او را فاحشه شخصی خودم ساختم. خیلی جا خورده من احساس کردم زندگی در ژانویه در واقع از من خارج شد. دوباره به آن نگاه می کنیم. من در طی آن دوره کاملاً مرده بودم. من شروع به ترسیدن کردم زیرا چند بار او می خواست بماند و نوازش کند. من احساس کردم که به این عوضی محصور شده ام. من کم و بیش با او صحبت کردم ، در تمام این مدت من به معنای واقعی کلمه از زندگی خود دور بودم. در اسکایپ ، همه چیز پورنو. منظورم این است که من هنوز زیاد بلند می شدم اما اطمینان حاصل کردم که حداقل یک ساعت به آن روز اختصاص می دهم. من معتقدم که این آرامش خز است. تا به یک روز ، من قبل از کار کردن دوبار بدون پورنو لرزیدم. وقتی بار دومم تمام شد. مثل این بود که از خواب بیدار شدم ، چه فاکتی دارم؟ من از آنجا تصمیم جدیدی گرفتم. من تازه مشکلی داشتم ، وقت داشتم که خودداری کنم. روز 5 رفتم. با آن دختر رابطه جنسی داشتم ، سپس روز بعد آن را منفجر کردم. جلوه چاسر به من رسید که من از شدت شوخی کردم. احساس گناه کردم اما من فقط می دانستم چه احساسی دارم. من به یاد می آورم که هنگام برداشتن خودم در آینه به آینه نگاه می کردم که چقدر خسته به نظر می رسید. بعد از آن لغزش کنید. من روزهای 10 را تمیز کردم ، سپس با آن دختر رابطه جنسی برقرار کردم. روز بعد ریسک خود را به رابطه جنسی اسکایپ از دست دادم. من آن دختر را قطع کردم که او مرا عقب نگه داشت. او سزاوار کسی است که کمتر خودخواه باشد و من نمی توانم رابطه ای بسیار دشوار برای او فراهم کنم. اوه خدای من!! لعنتی! فاک !! خیلی صدمه دیده است می دانستم که مشکل جدی دارم. من در کل این فیلم در حال تماشای پورنو بودم. آه خدا لعنتی !!! Wtf !! خوب کار من تمام شد ، الان دیگر هیچ لغزشی ندارم. این یک سواری پر زحمت بود. خواسته ها بی رحمانه بودند اما من فهمیدم که چه چیزی را بیشتر می خواهم. در روز 14 ، من قدم را کتک زدم. تستوسترون شروع به جریان کرد. نوسانات روحی داشتم مثل عقب نشینی های دیوانه وار و مجنون. نقاط پایین بسیار جدی. یک لحظه خودکشی. اما بسیاری از لحظه های سرخوشی.

من آن را به 90 روز PMO رایگان ساخته ام !!!! من در زندگی ام هرگز شادتر نبوده ام. سال اول به پایان رسیده است و همه زندگی PMO که من از آن تغذیه کرده ام نیز همینطور است. من تمام شد موضع گرفتم IM قد بلندتر از همیشه. دیوانه است زندگی من خیلی تغییر کرده است. رابطه من و مادرم بهتر شده است. لیفت من بهتر شد. من از نظر ذهنی وضوح بیشتری دارم. می توانم به چشمان مردم نگاه کنم. این زندگی بهتری است. من ذره ای افسرده نیستم. هر روز با خوش بینی بیدار می شوم. من عاشق NOFAP هستم !! بنابراین داستانم را به پایان می رسانم ، اکنون در حال رفتن به یک سال بزرگ سالگردی هستم. من این تابستان از مردم یک وقفه می گیرم. به منظور تغییر برخی چیزها. بنابراین برخی از بازتاب خود. اعتیادم را کاملاً تسخیر کنید و فقط بهترین من باشید که قصد ندارم به زودی جلوی NoFap را بگیرم. این بخشی از زندگی من است ، من NoFap زندگی می کنم.

اگر همه اینها را ممنونید بسیار متشکرم ، امیدوارم برای کسانی که در این کار تلاش می کنند ، الهام بخش شما برای شروع کار باشند. موفق باشید همه برادران و دوستانم در اینجا در reddit NoFap که پشتیبان و بسیار مفید بودند. با تشکر از خواندن شما یک روز عالی S / O به / u / Bama70

ارتباط دادن - روز 90 !! داستان من WARNING ارسال طولانی

by Tjr3535