سن 19 - بیشتر ED ، افسردگی و اضطراب اجتماعی بسیار کمتر ، انرژی و انگیزه بیشتر ، ذهن روشن تر است

من برخی از مزایا را در اینجا لیست می کنم که می تواند انگیزه دیگران باشد:

1. پوست شفاف ، رشد مو بهتر صورت

2.Girls به طور قطعی من را بررسی می کنند. دختران به من خیره می شوند ، دختران مرا جذاب خوانده اند و غیره

3. آسانتر برای مکالمه ، بسیار اضطراب اجتماعی کمتری دارد

4. افسردگی بسیار کمتر

5. بیشتر انرژی ، راحت تر از خوابیدن

6. بیشتر انگیزه و سوخت برای رسیدن به آنچه می خواهم

7.افزایش آگاهی و خودشناسی

8. این به عنوان یک پایه برای احساس خوب در مورد خود عمل می کند - حتی اگر روز بدی دارید یا اوضاع ناخوشایند می شود ، احساس خوبی است که بتوانید به شماره روز خط nofap خود اشاره کنید و احساس کنید که هنوز هم هستید حداقل به طریقی در مسیر درست قرار گرفت.

9. قادر به سرگرم شدن ، احساس بهتر احساسات (این هنوز در حال بهبود است). برای اولین بار در زندگی ام ، چند شب پیش به یک مهمانی در یک رستوران پشت بام در نیویورک رفتم و سرگرم شدم - من با خنده صحبت می کنم به طوری که شکمم را با یک احساس گرم پر می کند و احساس خوبی در مورد نوع زندگی دارم از سرگرمی ... من همچنین احساس ناراحتی و گناه و سایر احساسات دشوار را دارم ، اما ترجیح می دهم این 1000 برابر بیشتر از پوچی و مقاومت و سردرگمی که قبلا در آن گیر کرده بودم ، بگیرم.

10. دیک بسیار سخت تر است - من قبلاً از ED رنج می بردم و دیک من کاملاً قائم نبود و هرگز نعوظ خود به خودی نداشتم. الان تقریباً هر روز صبح سخت می شوم ، دیسکم هنگام ایستادن بسیار سخت تر است ، توپ هایم بزرگتر هستند (بدیهی است هه) ، و من فقط احساس اعتماد به نفس جنسی بیشتری دارم و وضعیت بدن و دستگاه تناسلی خود را می پذیرم (لول).

11. من احساس نمی کنم مثل گذشته که نمی توانم برای یک دختر سخت بگیرم ناامن هستم.

ذهن بسیار شفاف تر و کمتر مه مغزی است (اگرچه این هنوز به تدریج در حال بهبود است - من هنوز دوره هایی از مه مغزی را دارم اما اکنون می توانم بهتر از این طریق جلو بروم)

12.1 من به باشگاه می رفتم تا آسانسورهایم بالاتر باشد ، تستوسترون من بالا است ، و من می توانم تفاوت بدنم را احساس کنم و به من در زبان بدن و تماس چشمی کمک می کند و حتی تناژ صدای من بهتر است

13. من فقط "آلفا" بیشتری احساس می کنم - احساس می کنم لیاقت زندگی بیشتری را دارم ، و وقتی با دختران صحبت می کنم ، احساس نمی کنم پسر کوچک احمقی (به همان اندازه) و بیشتر مردی هستم که سزاوار بودن باشد قادر به صحبت کردن است و به عنوان هر کس دیگری فرصتی برای جذب دختران زیبا دارد.

بسیاری از اینها همچنین این واقعیت است که من با اقدام گسترده - جایگزین فاپینگ و اتلاف وقت دیگر مانند فعالیت در اینترنت - از نظر اجتماعی ، آکادمیک (من در کالج عالی هستم) ، جسمی ، روحی ، عاطفی و از نظر معنوی

من به ورزشگاه می رفتم ، با افراد جدید ملاقات می کردم ، برای کلاسها مطالعه می کردم ، کتاب می خواندم و خودم را در معرض تفکرات جدید ، مراقبه و روزنامه نگاری قرار می دادم. من با تمام این موارد سازگار نبوده ام (حتی نزدیک نیستم) اما سعی می کنم عاداتم را در یک برنامه پیگیری کنم. احساس می کنم که هرچه بیشتر و بیشتر پیشرفت می کنم ، آرام آرام به شخصی تبدیل می شوم که می خواهم باشم ، و این بهترین احساسی است که تاکنون وجود دارد و احتمالاً مهمترین چیزی است که NoFap باعث می شود شما تجربه کنید ...

موفق باشید برای همه مبارزین. اگر تازه وارد هستید یا اگر در حال مبارزه هستید با من برادر مبارزه کنید. من طی دو سال گذشته هر روز در تلاش بوده ام تا بر گذشته غلبه کنم و آینده ای جدید بسازم. گذشته را لعنت کن زندگی مزخرف نگاه کردن به زنان داغ در اینترنت و آرام آرام احساس بیشتر و بیشتر که هرگز آنها را بدست آورید. احساسی که به آرامی از رویاهای خود دور می شوید. لعنت اگر تمام آنچه را که در اختیار داشته باشید ندهید ، در زندگی چه فایده ای دارد. بازنده دیگری نباشید که زندگی خود را با مزخرفات بی معنی هدر می دهد و برای همیشه به دنبال یک گروه نخبه از مردم است که می تواند بوده باشد. بچه ها لعنتی ما این کار را می کنیم تا به مردمی تبدیل شویم که می توانیم باشیم. تا جایی که می توانید آن را بردارید. در طرف دیگر خوشبختی و لذت و معنی وجود دارد.

ارتباط دادن - به روزهای 60 رسید!

by marinekingprime1

 


 

2 ماه زودتر - روح من ضعیف شده است

(اول از همه ، نشان من باید به روز شود - بیشتر شبیه 3 روز است هاها)

من برای 3 سال تلاش کرده ام nofap را انجام دهم. من چندین خط طولانی داشته ام - سه خط 60 روزه و دو خط 30 روزه.

اما این زمانی بود که من 17-18 ساله بودم. اکنون 19 ساله هستم و فهمیدم که دیگر قرار نیست برای همیشه جوان باشم. تصمیماتی که الان می گیرم قرار است تا آخر عمر با من باشند. اخلاق کاری من ، شخصیت من ، مهارت های اجتماعی من ، مدیریت زمان / بهره وری من ، جهان بینی من که شکل می گیرم ، افرادی که با آنها وقت می گذرانم ، همه چیز ، خیلی بیشتر از هر زمان دیگری روی من تأثیر می گذارد ، وقتی جوان هستم . در هر مقطع آینده از زندگی من سریعتر از هر زمان دیگری تغییر می کنم. و آنچه که من متوجه شده ام این است که همه این موارد بسیار بهینه نیستند.

من در تمرکز مشکل دارم زیرا نمی دانم با زندگی خودم چه کار می کنم یا هدفم چیست. من افکار منفی ، کینه ، احساس برتری ، احساس حقارت ، تنهایی ، اضطراب اجتماعی و نظم ضعیف دارم. من خیلی دور از این هستم که سرم را محکم روی شانه هایم بگذارم. من عصبانیت وجودی زیادی دارم ، بسیاری از افکار در مورد اینکه چگونه دوستان کافی ندارم ، از زندگی کاملاً لذت نمی برم ، و افکار افسرده کننده ای از این دست. من در دو سال گذشته دچار افسردگی اساسی شده ام و هنوز در حال بهبودی هستم.

جهان بینی ای که من شکل می دهم بسیار ناسالم است. زندگی فقط یک رقابت بزرگ به نظر می رسد ، برای بهترین مشاغل ، برای بهترین کالج ها ، برای داغترین دختران ، برای بزرگترین عضلات / بدن ، برای بالاترین وضعیت اجتماعی ، و اکنون ، با افزایش بازاریابی اینترنتی ، بهترین سبک زندگی ، فرار از 9-5. من برای یادگیری و شکل گیری روش جدیدی برای دیدن جهان به دانشگاه می روم - و تا حدی که این کار را کرده ام - در مورد مغز یاد گرفته ام ، در مورد ساختار داده ها ، الگوریتم ها ، جبر خطی ، حساب های چند متغیره یاد گرفته ام. ، فلسفه ، مواد مخدر ، جذابیت و روابط ، داستان علمی و بسیاری موارد دیگر. اما در هسته اصلی ، وقتی صحبت از آنچه من از زندگی می خواهم می شود ، هنوز یک رقابت برای داشتن بهترین زندگی است. به نظر می رسد که در ذهن من ، همه چیز در آن گروه قرار دارد - این ایده "زندگی در بهترین زندگی ممکن" است. در ذهن من ، خوب یا بد ، هدف زندگی من به نظر می رسد ، یا حداقل بهترین چیزی است که می توانم با توجه به هر آنچه آموخته ام ، پیدا کنم.

این یک ذهنیت سمی است - من به جای انجام کارهایی فقط برای لذت بردن از آنها ، آنها را انجام می دهم تا بتوانم این هدف اصلی را محقق کنم. من خودم ایده آلی دارم که در ذهنم تصور می کنم می خواهم در آینده باشم - بسیار آگاه ، بدون اضطراب اجتماعی و بسیار دوست داشتنی و دوست داشتنی ، اخلاق عالی کار ، کنجکاو ، پرشور ، رانده ، مسافرت خوب ، با تعداد زیادی دختر ، بسیاری از دوستان ، عضلانی و خوش اندام ، مد خوب ، داشتن سبک زندگی ای که من عاشق آن هستم (داشتن مشاغل شخصی خودم که علاقه زیادی به آن دارم) ، از نظر مالی ثروتمند و ایمن ، منظم و مثمر ثمر. و من تصور می کنم که در کنار همه این چیزها ، جایی در طول مسیر معنی ، تحقق و خوشبختی پیدا کرده ام.

مسئله این است که هرچه پیرتر می شوم (من در حال حاضر 19 سال دارم ، تقریباً 20 ساله هستم) ، این آینده ایده آل بعیدتر به نظر می رسد. دیگر احساس نمی کنم تمام وقت در دنیا را دارم. من در حال حاضر تقریباً 20 ساله هستم و دو سال گذشته در دانشگاه پشت سر گذاشته ام. 20 سالگی من نیز دمیده می شود و در پایان ، من یا به این چیزها رسیده ام ، یا نخواهم داشت.

برای تحقق این موارد ، به یک رانندگی ، پشتکار و سخت کوشی زیاد احتیاج است و چند چیز من را عقب نگه می دارد که روحیه و رانندگی من را تضعیف می کند:

  1. من در حال حاضر اضطراب اجتماعی دارم و در برقراری ارتباط با مردم مشکل دارم. من تمام زندگی ام را داشته ام و در دو سال گذشته پیشرفت های اساسی در آن انجام داده ام ، اما هنوز هم وجود دارد. این یکی از مواردی است که می خواهم آن را بهبود بخشم ، اما برای من بسیار دلگیر کننده است که به همه چیزهایی که از دست داده ام فکر می کنم و به همین دلیل از دست می دهم (دوستان ، تفریح ​​، مهمانی ها ، دختران ، شبکه ها ، ارتباطات تجاری) از آنجا که حل این مسئله بسیار دشوار است (من درمان ، دارو ، بسیاری از موارد را امتحان کرده ام) ، من نسبت به آن احساس ناامیدی می کنم. هر وقت کسی ، حتی یک دوست را می بینم ، مضطرب می شوم و درست فکر کردن و گذراندن اوقات خوب برایم دشوار می شود - من همیشه فکر می کنم طبیعی هستم یا خونسرد هستم ، آیا او مرا دوست دارد و غیره این هنوز ادامه دارد و من تا حد زیادی از آن رنج می برم و باعث می شود که علی رغم تمام زحماتی که کشیده ام تا این مرحله پیشرفت کنم ، گاهی احساس تسلیم می کنم. اما این خیلی افسرده کننده است که مجبورم با این مسئله کنار بیایم. من شروع به رفتن به حالت قربانی می کنم ، به دلیل ضعف روحیه ام ، که باعث تضعیف روحیه من می شود زیرا من می دانم که نباید به حالت قربانی بروم بنابراین احساس می کنم دارم زمین خود را از دست می دهم. درعوض باید روحیه خود را به دست بیاورم ، اما احساس می کنم از احساس طبیعی و اضطراب بسیار دور هستم. خوب بودن از نظر اجتماعی با دوستان و دختران بخش بزرگی از خوشبختی من در آینده است ، بنابراین این احساس وحشتناکی برای من ایجاد می کند.
  2. تمرکز و قدرت اراده من پایین است ، که بر اخلاق کاری من تأثیر می گذارد. اکنون تمرکز و تمرکز برایم دشوار است. باز هم ، این یک مارپیچ مشابه است که - در حال حاضر قدرت اراده / تمرکز کمی دارم ، که باعث می شود احساس کنم از هدف خود برای داشتن یک اخلاق کاری و تمرکز خوب بسیار دور هستم ، که باعث کاهش بیشتر اراده من می شود. همچنین ، من ترس دارم که وقتی 2 سال دیگر کار در صنعت فناوری (هدفم) را شروع کنم ، کار را دوست نداشته باشم و آن را کسل کننده بدانم ، یا احساس کنم ناچیز است. یا احساس متوسطی کنید. و من نگرانم که این باعث بی انگیزگی من و پایین آمدن اخلاق کاری من شود.
  3. من همیشه توسط نوعی خودشیفتگی هدایت شده ام تا بهترین باشم. من در دبیرستان بهترین بودم (همه الف ها ، وارد چندین کالج لیگ پیچک شدم ، در بسیاری از مسابقات ریاضی برنده شدم) اما اکنون که در یک کالج عالی هستم ، فهمیدم که دیگر بهترین نیستم ، و این من هرگز نخواهم بود - همیشه افرادی هستند که از من باهوش تر و توانایی بیشتری دارند. من همچنین یک عادت وحشتناک دارم که خودم را با مردم مقایسه می کنم - من همیشه به این فکر می کنم که دیگران چگونه از من باهوش ترند ، یا افراد دیگر مهارت های اجتماعی بهتری نسبت به من دارند. این کاملا باعث از بین رفتن اعتماد به نفس و انگیزه / روحیه من می شود. من می دانم که نباید خودم را با دیگران مقایسه کنم ، اما بخشی از چیزی که همیشه من را تحریک کرده این ایده است که در آینده من واقعاً بهترین خواهم بود. اما اکنون که این آرمان با از دست دادن معصومیت و ساده لوحی من ناامید شده است (من در دو سال گذشته چیزهای زیادی دیده ام) ، دیگر احساس نمی کنم که روزی بهترین باشد. بنابراین من دیگر نمی دانم هدف من باید چه باشد ، بنابراین من به نوعی گم شده و شناور هستم ، بی انگیزه هستم و در واقع هیچ کاری انجام نمی دهم یا به جایی هدایت نمی شوم. فقط فکر کردن در مورد اینکه چگونه همه چیز احمقانه به نظر می رسد ، زندگی بی معنی است ، و غیره ، فقط داشتن افکار بی فایده است. با این حال ، من همیشه این فلسفه را داشتم که حتی اگر زندگی بی معنی است ، من می خواهم شکوه زندگی (همه چیزهایی که در بالا نوشتم - پول ، دختران ، قدرت ، تحقق ، نظم ، شادی) را تجربه کنم ، فقط برای بخاطر خودش بنابراین من هنوز هم آن چیزها را می خواهم ، اما این انگیزه جدید دارای یک نکته اساسی نیست "من می خواهم از همه برتر باشم" زیرا من می دانم که چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد.

این بسیار مفید بود که بتوانم همه اینها را بنویسم و ​​فقط این را از سینه خود دور کنم ، اما اگر کسی چیز مفیدی برای اضافه کردن داشته باشد ، من نیز از این موضوع قدردانی می کنم.