سن 20 سالگی - اکنون احساس می کنم مرد بزرگی هستم

این سال (تقریبا) نواف برای من سال پر از اتفاقاتی بوده است. من از دوره کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شدم. من شغلی را یافتم که در تلاش آن بوده ام ، پنج سال گذشته کار خود را آغاز کنم.

من به سختی تمرین می کردم در دپارتمان محل کارم احتمالاً متناسب ترم و مردم این را به من گفته اند. من به این عادت ندارم ، زیرا هرگز در هیچ گروه اجتماعی در آن موقعیت نبوده ام. کار من بسیار اجتماعی است و هم در محل کار و هم در اوقات فراغت متوجه شده ام که در مقایسه با چند سال پیش از خانم ها نگاه بسیار بیشتری می گیرم. اما با این گفته ... نمی توان فاکتورهای دیگری را کنار گذاشت از جمله اینکه اکنون ظاهر من بهتر است ، پیر شده ام و مردانه ترم. اما مطمئناً ، در صورت عدم موفقیت ، اعتماد به نفس و انضباط زیادی در شما ایجاد می شود که به تقویت سایر زمینه ها کمک می کند. برای آموزش بسیار انگیزه می گیرید. برای امتحان ، صبح ها خیلی زود بیدار می شوم تا قبل از کار 15-20 دقیقه بدوم. همه چیز در مورد اراده درونی است و با گذشت زمان از nofap تقویت می شود. اما این عقب گرد موقت اکنون این مسئله را برای من خراب نمی کند.

در مورد آن زنان همه چیز در داخل بازی می کند. برای من ، اکنون احساس می کنم یک مرد بزرگ هستم. اما اعتماد به نفس من از بسیاری از زمینه ها ناشی می شود ، nofap یکی از آنها است. بقیه افراد عبارتند از: 1) من بزرگتر و مردانه ترم ، 2) در بهترین شکل جسمی در زندگی ام قرار دارم ، 3) من یک کار توسعه یافته و اجتماعی دارم که شروع کار من است که می خواستم ، 4) من ثبات مالی دارم ، دارایی های من از بدهی های من ارزش بیشتری دارند (این یک عامل بزرگ برای من است ، در کنار پدر و مادرهایی که بدهی های بالاتری نسبت به دارایی خود داشتند و نمی توانستند پول خود را نگه دارند و پس انداز کردند ، بزرگ شده ام ، بنابراین ما هرگز کاری سرگرم کننده انجام ندادیم ، و همیشه کمبود پول وجود داشت).

خوب ، من می دانم که بعضی از آنها می خواهند جزئیات بیشتری در مورد موفقیت با زنان در این مدت داشته باشند (من همیشه به دنبال انگیزه یکی از باتجربه های با تجربه تر می گشتم): -با خیلی از زنان ارتباط برقرار می کنم و دختران تعارف زیادی می کنند در واقع دختران جوان و زنان مسن تر به من تعارف می کنند که من جذاب هستم و شبیه یک مرد واقعی هستم. 5 ساله-کوچکتر از من هرگز این را باور نمی کنم. -من تقریباً یک سال پیش با دختری ازدواج کردم که کاملاً خاص بود. او کاملا خجالتی بود و اجازه نمی داد فقط کسی به زندگی او نزدیک شود. بعد از بعضی از ملاقات ها ، جایی که من کارها را خیلی کند انجام داده بودم ، احساس کردم که او به این کار احتیاج دارد ، ما می خواهیم "آن را انجام دهیم". معلوم شد که او یک باکره است ، که همه چیز را توضیح می دهد. چرا او خیلی خجالتی بود و از داشتن تماس با بدن خیلی راحت نبود. من نمی خواهم در این مورد لاف بزنم. اما این برای من شاهد بزرگی بود از این جهت که من فردی صبور ، قابل اعتماد و پایدار بودم که می توانست آنقدر به او اعتماد کند تا بتواند مقدس ترین چیز خود یعنی بکر بودن را به من هدیه دهد. همه مردان شایسته این نیستند. اما احساس لیاقت کردم ، زیرا با او احترام قائل شده بودم. به دست آوردن این اعتماد بسیار خوب بود.

چند ماه بعد من با بعضی از دوستانم رفتم و برای اولین بار در زندگی من یک دختر مرا برداشت و نه از راه دور. من در تمام شب شب به این دختر علاقه مند بودم. اما او بعد از من تمام وقت بود و بعد از ظهر به جای او رفتیم. این هرگز برای من پیش نیامد

چند ماه بعد با یک دختر خوب آشنا شدم و اولین شب ایستادنم را داشتم. خوب ... من هم فکر کردم اما ما در تعطیلات آخر هفته به ملاقات و ملاقات ادامه دادیم. او واقعاً خوب و سرگرم کننده است. ما هنوز با هم قرار می گذاریم.

[نظر بیشتر] من یک شغل اجتماعی دارم. اما با توجه به رفت و آمد طولانی، من در پیدا کردن زمان اجتماعی در زمان آزادم مشکل دارم. این نیز ریشه ای از عود من بود. احساس خفگی در مورد زندگی خیلی دور از کار من است. طرح من این است که زود به کار حرکت کند تا بتواند زندگی را بهتر کند.

من متاسفم اگر پست من به انگلیسی ضعیف (نه به زبان مادری من) نوشته شده یا فاقد موضوع قرمز است. من در حال نوشتن افکار خود بودم و وقت ویرایش یا بازنویسی ندارم. امیدوارم به کسی در آنجا الهام بخش باشد.

برای من این یک شکست نیست. این فقط یک راه اندازی مجدد مورد نیاز است تا همه چیز دوباره به حالت عادی برگردد. امروز من با دختری آشنا می شوم و فردا طبق معمول صبح زود بلند می شوم ، برای 20 دقیقه دویدن خود بیرون می روم. سپس به کار خود بروید و مثل همیشه بهترین من باشید. و ناگهان یک سال دوباره می گذرد…

پیوند برای پست - توسط کثیف سگ