سن 29 - ارزش آن را دارد ، و بسیار سرگرم کننده تر از احساس افسردگی است!

در 13 ما به اینترنت در خانه رسیدیم ، در روزهای شماره گیری ، با تصاویر و فیلم های واقعاً ترسناک در سایت های رایگان. من مطمئن ترین فرد نبودم و هنگام صحبت با دختران بسیار خجالتی بودم ، اما در کل ، من در مدرسه نسبتاً محبوب بودم و بسیار خوشحالم

و از بازی فوتبال (فوتبال) ، تنیس و فعال بودن لذت برد و با دوستانم خنده خوبی داشت.

در ابتدا PMO به نظر می رسید هیجان انگیز ترین چیز در جهان است و این کار را برای چند سال خوب انجام داد. من منتظر شبهایی هستم که در خانه تنها باشم و به محض اینکه درب جلو را نزدیک شنیدم ، پله ها را بالا می برم و کامپیوتر را بوت می کنم. تمام آخر هفته ها را می گذراندم که دقیقاً جلوی آن نشسته باشم ، در حالی که به تدریج زندگی اجتماعی من از بین می رود و دوستانی که با آنها بزرگ شده بودم ، با زندگیشان حرکت کردند. به خودم گفتم كه من از PMO-كار كردن راضي هستم و نمي خواهم در آنجا با مشكل روبرو شوم ، و فقط مي توانم صبر كنم تا دانشگاه ، در جايي كه شانس اين را دارم كه بيشتر دوست شوم. من کاملاً از این امر پشیمان هستم ، اما در آن زمان من فقط سعی کردم عایق بندی روزافزون خود را منطقی کنم. برای اولین سال یا حدوداً ، احتمالاً تأثیر زیادی روی من نگذاشت ، اما با گذشت زمان ، من شروع به افسردگی کردم و تمام مدت احساس خالی کردم.

بسیاری از موارد وجود دارد که به نظر من معتقد هستم که به PMO معتاد می شوم ، اما در آن زمان فکر می کردم فقط مغزی من اتفاق می افتد و ممکن است فقط مستعد ابتلا به مالیخولیا و داشتن مغزی باشم نبودم. مثل گذشته فعال است. در حالی که قبل از اینکه با شوخی کردن خیلی تیز شدم و حافظه خیلی خوبی داشتم ، به تدریج به خودم عقب نشینی کردم و شروع کردم به دیدن خودم به عنوان "متفکر". همه افراد سرگرم کننده بودند ، اما مطمئناً من به همه این چیزها احتیاج نداشتم ، زیرا چیزهای زیادی داشتم که باید به آنها فکر کنم. این همه مزخرف است ، اما در آن زمان من فقط سعی می کردم دلیل منطقی بودن چرا دیگر راضی نیستم ، منطقی باشم و در یک حالت مداوم از مه و مغز مغز قرار داشتم که همه چیز برایم تازه بود. این وضعیت تقریباً نسبتاً اخیر ادامه داشت.

در حدود سن 17 ، من فهمیدم که مشکلی با پورنو دارم ، و در واقع آن را برای حدود 2 ماه تسلیم کردم ، اما من در آن سن هیچ ایده ای درباره علم اعتیاد نداشتم و خیلی هماهنگ با احساسات من و اینکه چگونه آنها تحت تأثیر محرکهای خارجی قرار دارند. من اعتقاد داشتم كه احساس می كنم همه مشاجره داخلی ایجاد شده است و اگر این مسئله را پشت سر بگذارم ، امور خوب خواهد بود. به هر حال ، من بعد از دو ماه تسلیم شدن پورنو احساس بدتر کردم که به احتمال زیاد به دلیل تمام برداشت ها و دیدن واقعیت و فهمیدن چقدر از هم ریختگی وضعیت روحی من بود و زندگی اجتماعی من در آن زمان بود ... بنابراین من با عادت خود مخرب ادامه دادم و زندگی ام بهتر نشده است. من همچنین یک مورد بسیار بد از HOCD داشتم ، و بازگشت به پورنو تقریباً تنها روشی بود که می توانستم موقتاً این کار را کاهش دهم. علاوه بر این ، من نسبت به دخترانی که دوست داشتم کاملاً وسواس داشته باشم ، یا فقط از چیزهای کوچک احمقانه ای که دور و ذهنم به ذهنم خط می خورد ، شگفت زده می شوم ، که من برای مقابله با آنها از PMO استفاده کردم. این عامل راه حل موقت و بسیاری از مشکلات من بود.

من به دانشگاه رفتم و بعد از ماه های اول 3 دور اول را کنار گذاشتم که احتمالاً به دلیل نداشتن رایانه و برداشتن و یک بار دیگر مجبور شدن برای مواجهه با واقعیت و وضعیت تنهایی من بود. من به خانه منتقل شدم و با عادت خود مخرب ادامه دادم. من دوباره به دانشگاه رفتم و یک زندگی اجتماعی را تجربه کردم و پرده بکارت خود را از دست دادم و سرگرمی زیادی داشتم ، اما در بیشتر اوقات ، من PMO-ed را گذراندم ، یا اینکه آنچه را که احتمالاً تا حدودی موجب خلقی روحیه شده بود ، طی کردم و در سراسر آن ، زیر سطح ، احساس می کردم بدون جهت ، ناخودآگاه ، ناراضی و فقط گریه می کردم تا زمانی که امیدوارم دیگر در چنین حالتی نباشم. اوقات خوبی داشتم ، اما هنوز کمی احساس خالی کردم و بسیار درگیر افکارم شدم که معمولاً با نگرانی در مورد چیزی یا موارد دیگر همراه بود.

من برای اینکه احساس آرامش در داخل کنم ، مدیتیشن را در دانشگاه شروع کردم و کمی کار کرد ، اما فکر نمی کردم این گلوله نقره ای باشد. نه ورزش بود. نه گرفتن دوست دختر. همه آنها کمی کمک کردند ، اما عمیق ، من می دانستم که هنوز چیزها درست نیستند و نمی دانند چرا. من اجتماعی تر شدم و مهارت های اجتماعی خود را بسیار بهبود بخشیدم ، اما احساس می کردم فردی هستم که فقط با آنچه دیگران گفته بودند موافقم و خودم را سرگرم نکردم. من فقط ایستادم و حوادثی را که پیرامون من رخ می دهد تماشا می کردم. من بسیار هوشیار شده بودم و کاملاً سرکوب و افسرده بودم. بعد از داشتن چند رابطه که خیلی زیاد در دانشگاه دوام نیاورد ، من سالهای قبل از رابطه جنسی دوباره 4 رفتم. به خودم گفتم ، من فقط منتظر شخص مناسب بودم ، اما در حقیقت مطلقاً تمایلی به بیرون آمدن و امتحان کردن و اتفاقات برای خودم نداشتم ، زیرا می توانستم فقط یک رایانه را روشن کنم و به خود احساس تحقق بخشیدن بدهم.

بعد از یونیورسال ، من شغل و کارآموزی داشتم و به سمت کارشناسی ارشد مشغول به کار شدم و اولین دوست دختر بلند مدت خود را به دست آوردم و رابطه ای داشتم که برای 3 و نیم سال به طول انجامید. من می توانم به رابطه و سرگرمی در رابطه بپردازم ، که سرگرم کننده بود ، اما به طور قطع ، من هرگز به طور کامل از روی عواطف سرمایه گذاری نمی شدم ، و به اندازه کافی انجام ندادم تا نشان دهم که به آن اهمیت می دهم. من همیشه PMO داشتم که در آن می توانم بسیاری از انرژی های لازم را به یک رابطه موفق هدایت کنم. او مرا فریب داد و در واقعیت ، احتمالاً بسیار اجتناب ناپذیر بود ، اگرچه بسیار ویرانگر بود.

به دنبال یونیورسال ، من هنوز احساس بی جهت بودن و احساس ناراحتی در پوست خودم ، بیش از حد از آنچه دیگران درباره من فکر می کنند احساس نگرانی کردم ، و تناوب دوره های اضطراب و دوره های افسردگی خفیف ، که می توانید مرتباً پس از ایجاد شخصیت ، پنهان نگه دارید. یک مرد منفعل ، یکنواخت ، متفکر و خوش ذوق. من در داخل گریه می کردم ، اما مدتها به PMO معتاد شده بودم که همه فکر می کردند از شخصیتم راضی هستم ، و این فقط راهی است که من هستم. من هم فکر کردم من فکر کردم که شاید ، من فقط همین مرد خفیف افسرده و بی روح هستم که زندگی را پشت سر می گذارم و واقعاً از هیچکدام لذت نمی برم.

به هر حال متأسفم اگر این احساس افسردگی کرده است ، اما فکر کردم بهتر است زمینه ای را برای آنچه که باعث شده نیاز به انجام هیچ گونه فایده ای نباشد ، فراهم کنیم. حدود 2 سال پیش ، در حالی که YouTube را جستجو می کردم ، به طور تصادفی با فیلم YBOP روبرو شدم. من آن را تماشا کردم ، علم را در پشت آن کاملاً جالب دیدم و تصمیم گرفتم آن را واگذار کنم ، همانطور که اگر واقعاً این علم صحیح باشد ، بهتر است یک تلاش هماهنگ را انجام دهیم تا برای همیشه از شر این عادت خلاص شوید و نه فقط بروید. پس از طلسم کوتاه همانطور که در گذشته انجام داده بودم به آن برگردید.

من هیچ تصوری نداشتم ، با شروع این سفر ، چقدر باور كردن اینكه یك بار و برای همیشه از پورنو به طور خاص ، اما همچنین MO ، بسیار دشوار باشد ، بسیار دشوار است. من تا الان این کار را می کردم ، به یک خط صاف برخورد می کردم و به آن می گشتم تا نگرانی ها را که از بین رفتن میل جنسی من برای همیشه از بین رفته است ، برطرف کنم و یک وضعیت بی پروایی بدتر از زمانی که من PMO بودم این واقعیت جدید من بود. این کار بسیار دشوار بوده است ، نه تنها برای مقابله با تأثیر بر میل جنسی / فلاکت ها ، بلکه مقابله با خشم و عصبانیت زیادی که هنگام آزاد سازی PMO به سطح جوشانده است. مواجهه با واقعیت پس از سالها معتاد شدن و بی حس کردن مغز به محرکهای خارجی که پورنو نیست ، بسیار سخت است. پذیرش عصبانیت به عنوان بخشی از مجموعه هیجانی من دشوار بوده است ، و پذیرفتن اینكه من حق دارم احساس خوشبختی كنم از بسیاری جهات سخت است. این مانند یک خرچنگ زاهد است که از پوسته خود بیرون می آید و بعد از آنکه خود و جهان را عصبانی می کند به دلیل اینکه در تمام زندگی در معرض زندگی قرار می گیرند عصبانی می شوند و سپس به طور همزمان خوشحال می شوند که آزاد شوند ، ضمن اینکه متوجه می شوند کار زیادی هم دارند. برای رسیدن به جایی که می خواهد باشد انجام دهید (می دانم که خرچنگ های پوسته پوسته احتمالاً پوسته های آنها را دوست دارند).

من همچنین یک بار دیگر ، مواجهه با واقعیت و زندگی اجتماعی ام را دشوار کرده ام و حدس می زنم ، فقط شخصیت من است که به کارهای زیادی احتیاج دارد ، اما من این بار برای مدت طولانی در آن هستم. می تواند بپذیرد که کمی درد کوتاه مدت از نظر اضطراب و نگرانی ، به نفع سود طولانی مدت است. خیلی بهتر از این است که احساس کنید طیف کاملی از احساسات را نسبت به آن احساس می کنید فقط احساس افسردگی ملایم در تمام مدت است.

می گویم که در طول دو سال گذشته ، قبل از آخرین رکورد من ، من به عنوان یک شخص رشد کرده ام ، خصوصاً از نظر اینکه با احساساتم دست و پنجه نرم کنم. تقریباً در سن پیری 29 مانند بلوغ تاخیری احساس می شود. به طور کلی ، چرخه عود مجدد و گذر از نوسانات روحی بسیار سخت بوده است ، و تنها دو زن و شوهر از رگه های طولانی وجود داشت که احساس کردم شباهتی از قدرت های فوق العاده است که بسیاری گزارش می دهند. با این حال ، به طور کلی ، مه مغز من بلند شده است و احساس آرامش و راحتی بیشتری با خودم دارم.

بنابراین ، بر روی آخرین خط من! من در حال حاضر حدود 4 ماه عاری از پورنو و چند هفته MO رایگان است. این خط واقعاً خوب بوده است ، از طریق آن ، من بسیاری از قدرتهای فوق العاده را احساس کرده ام ، اگرچه من به شدت زحمت کشیده ام و مطالعه کرده ام ، بنابراین واقعاً بیشترین احساس اجتماعی بودن را نکرده ام.

احساس اعتماد به نفس بیشتری دارم و افسردگی من بسیار زیاد شده است ، من بیشتر احساس جهت گیری دارم و همچنین احساس می کنم نسبت به دنیا احساس ناراحتی و احساس خستگی کمتر می کنم. من در لندن ، انگلستان زندگی می کنم و دوستانه ترین مکان ها نیست ، اما اخیراً اصلاً بر من صعود نکرده است. من دوستانه و با صحبت با افراد غریبه باز و دوست داشتنی هستم ، و سرگرم کننده تر نیز هستم ، چیزی که فکر نمی کنم تستوسترون بالاتری برای شما مفید باشد.

من همچنین خودم را در حال قدم زدن در خیابان و پیدا کردن کوچیکی از شوخی که تازه به آن فکر کرده ام ، پیدا کردم و یا اینکه یک چیز خنده دار است که اتفاق افتاد. این کاری است که من سالهاست که انجام نداده ام. حافظه من بهتر است ، اگرچه هنوز هم خیلی عالی نیست ، و من ظاهراً خیلی واضح تر و بیرونی هستم. من به ورزشگاه و دوچرخه سواری رفته ام و به طور کلی انگیزه بیشتری برای ورزش دارم.

من همچنین ، فقط به آنچه دیگران فکر می کنند دیگر به من توجه نمی کنند. من زندگی خود را اغلب با زندگی دیگران مقایسه می کردم ، اما این روزها فقط فکر می کنم ، "خوب ، شما با کارت هایی که به آنها رسیدگی کرده اید و به خودتان پرداخته اید ، می توانید بهترین کاری را که می کنید انجام دهید." . این فکر خیلی بهتر است که در واقع مایل به انجام بهتر کار باشیم. همیشه می دیدم که خودم را با دیگران مقایسه می کنم که کاملاً نمایشی باشد. من همچنین به نداشتن دوست دختر كمتر اهمیت می دهم و در پوست خودم بسیار راحت تر هستم ، از سكوت در موقعیت های اجتماعی به مراتب راحت تر هستم و قدردانی می كنم كه چقدر می تواند لذت چشم را ایجاد كند.

از داستان بلند عذرخواهی می کنم و چیزهای خوبی را برای این که تا کنون خراب کرده اید. من واقعاً امیدوارم که این به هر کسی که آن را بخواند کمک کند. برای همه شما برای انجام این سفر كودوس كردید ، و مطمئنم كه در پایان ارزش آن را برای شما خواهد داشت. صلح

TL: دکتر ارزشش را دارد و بسیار سرگرم کننده تر از احساس افسردگی است!

ارتباط دادن - داستان من ، و اینکه چگونه PMO این منجر نشده است به تغییر موضعی منجر شود

by MaltLoafe