سن 29 - PIED: سرانجام ذهن من از تمام نگرانی هایی که 10 سال گذشته افکارم را کدر کرده اند پاک شده و احساس باورنکردنی می کند.

360_sex_0307.jpg

سرانجام می توانم از سایه ها بیرون بیایم و به هر کسی که در بهبودی از PIED تلاش می کند چیزی بدهم. من با کمی تاریخ در مورد خودم شروع می کنم. من 29 ساله هستم و از اولین تجربه جنسی من که در سن 19 پیر شدم با PIED مبارزه کردم. من تقریباً از سن 13 / 14 تا روزی که درمورد انجمن NoFap شنیدم تقریباً روزانه پورنو را تماشا می کردم.

هنگامی که من شروع به استفاده از پورنو کردم مجله ها و فیلم ها ، تا زمانی که در اوایل 20 من شروع به استفاده از اینترنت پر سرعت برای تماشای یک دائم پورنو به روز ، به ظاهر بی پایان ، شروع کردم. تا این زمان خسارت وارد شده بود.

در طول سالهای 10 از اولین تلاش ناموفق من ، درجه های مختلف موفقیت در اتاق خواب داشتم. من هرگز خودم را دوست دختر پیدا نکردم ، بنابراین تمام تلاشهایم در رابطه با سکس یک شبانه روز تحریک نشده بود که 90٪ از آن به نفس من ناامید شد ، و او را برای این موضوع ناامید کرد. 10٪ که ناامید کننده آن نفس نبود ، کاملاً ناخوشایند به نظر می رسید ، همانطور که می توانم صحنه مورد علاقه خود را تصور کنم و از دختر زیبایی که در مقابلم قرار دارد لذت نبردم. فهمیدم فقدان ارتباط عاطفی که خیلی گیج کننده داشتم.

برای سالهای 10 ، هر روز ، من در حال فكر و سؤال از مشكل خودم بودم. هنگامی که من 20 بودم ، به دیدن پزشک عمومی ام رفتم و او آزمایشاتی را انجام داد ، همه چیز به حالت عادی برگشت ، بنابراین او آن را به اضطراب عملکرد کاهش داد. او به من توصیه كرد كه با دختر صحبت كنم تا خودم را راحت كنم. متأسفانه من هرگز به اندازه کافی نزدیك نشده ام و یا دختری به اندازه كافی آویزان نبودم كه بتواند در آن باز شود. من با این یکی خوب و واقعاً خودم بودم.

من می دانستم که در ذهنم مشکلی وجود ندارد ، من کاملاً از ویژگی های شخصیتی که در همسالان پسر خود تحسین می کردم ، نداشتم. من هیچ وقت بلند و فرار نکرده ام ، من کاملاً خوشحالم که در صف ایستادم و منتظر نوبت خودم بودم و از اینکه آقای متوسط ​​هستم خوب بود. من فاقد این غریزه حیوانی بودم که دختران را تعقیب کنم و اگر هرگز چنین چیزی را انجام می دادم مطمئناً در اکثر 20 من وجود نداشت. من همچنین متوجه شدم که با بزرگتر شدن میل جنسی من ناپدید می شوم ، من از خوردن چوب صبحگاهی دست کشیدم و هرگز نعوظ تصادفی نمی گرفتم. بدون دانستن خسارت ناشی از پورنو باعث پیر شدن من شده و البته استفاده از پورنو به صورت روزانه انجام می شود.

من استفاده پورنو را نسبتاً "عادی" در نظر گرفتم. سلیقه های من هرگز به چیزی که من از آن شرمنده هستم تبدیل نشده است ، فقط رابطه جنسی لزبین یا هترو. من روزانه بین دقیقه 30 و 60 می کشیدم و به محض تمام شدن همیشه ناراضی خواهم بود. اما هنوز ، من هرگز سوال نکردم که مقصر مقصر بودن پورنو است. هنگام استفاده از آن ، من فکر می کردم که برای رویداد اصلی تمرین می کنم ، اگر فقط می دانستم که با هر سکته مغزی توانایی جنسی خود را با یک دختر واقعی از بین می برم!

بعد از گذشت دو ماه از تولد 29 سالگی من و بعد از تقریباً 4 سال عدم تماس جنسی با دختری ، خودم را در خانه دختران دیدم که امیدوارم همه چیز خوب شود. من خیلی مست بودم که هیچ کمکی نمی کرد ، اما بعد از بالا آمدن از طبقه بالا و درآوردن لباس هایمان احساس هیچ چیز نمی کردم. مانند مطلقا هیچ اشتیاق ، هوس و هیجان جنسی. مرد کوچک من هیچ نشانی از زندگی نداشت ، این بدترین وضعیتی بود که تاکنون داشته است و من فقط می خواستم زمین مرا ببلعد. من بهانه کردم که بیش از حد نوشیدنی خورده ام و مطمئنم که او به من ایمان آورد ، اما من می دانستم که چیز دیگری نیز وجود دارد. صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم ، فقط می خواستم آنجا را ترک کنم و وارد تخت خودم شوم و هر اتفاقی افتاده را فراموش کنم. من هنوز شکسته بودم و اگر نوری در انتهای تونل وجود داشت ، خوب و کاملاً سیاه بود.

اما بعد ، روز بعد در محل کار ، انگار کسی در تلاش بود چیزی به من بگوید ، من در رادیو به اخبار گوش می دادم و آنها داستانی را پوشش می دادند كه چگونه پورن زندگی های جنسی مردان جوان را خراب می كند ، یكی به خصوص بلكه چه كسی می تواند تمرکز گزارش آنها مورد توجه قرار نگرفت. من با دقت گوش کردم و نمی توانم منتظر بمانم تا آنجا که ممکن است به خانه و گوگل موضوع بروم. در طی پنج دقیقه از خانه به خانه ، مردانی را پیدا کردم که به معنای واقعی کلمه زندگی موازی با من داشتند. من کاملاً از احساسات غافلگیر شدم ، مهم نیست که اعتراف کنم که گریه کردم. احساس دانستن اینکه من تنها کسی نیستم چنین تسکین یافته بود. احساس ترکیبی از احساسات کردم. من از تمام فرصتهای از دست رفته خود که تجربه نکرده ام احساس پشیمانی کردم و تمام سالهای سؤال کردن در مورد اینکه چه کسی هستم ، اما عمدتاً احساسات مثبت را احساس می کردم زیرا می دانستم که می توانم زندگی خود را تغییر دهم و تقریباً دوباره متولد شوم. من همیشه در نحوه برخورد با امور بسیار مثبت بوده ام و این مهم در بهبود من بوده است.

از آن روز ، عهد کردم که دیگر هرگز پورنو تماشا نکنم. من یک برنامه را از طریق تلفن خود بارگیری کردم تا روزهای غیبت خود را بشمارم و در سفر خودم را شروع کردم تا بزرگترین تغییری را که زندگی من تا به حال دیده بود ، ایجاد کنم. خیلی عالی شروع شد ، من شاهد تغییرات گسترده ای در شخصیت خودم ، احساس امنیت بیشتر ، اطمینان بیشتر و مردانه تر کردم. خیلی طراوت بود و مرا تحریک کرد.

بعد از هفته های 2 احساس خیلی خوبی را متوقف کردم. آن موقع بود که وارد خط تلفن مخوف شدم. بر خلاف اکثر ، من دیک مرده ای بی جان نداشتم ، احساسات بسیار کمی داشتم و احساس می کردم که فقط در کنار هم می گم. من هنوز وسوسه نمی شدم که می دانستم این مسئله یکی از موانع زیادی است که من به راه خود ادامه می دهم. نمی توانم دروغ بگویم و بگویم که من به حالت سخت پیش رفتم ، من هنوز تقریباً روزانه درحال لرزیدن بودم تا به خودم نوعی لذت را بدهم. این تقریباً برای هفته های 4 ادامه پیدا کرد تا اینکه به خودم گفتگو کردم زیرا می دانستم که در عمق آن سرعت من کند شده است. از آن زمان من به حالت سختی رفتم ، هرگونه عکس از دختران را در رسانه های اجتماعی / تلویزیون / فیلم ها نادیده گرفتم ، لعنت کردم که فکر نکنم هیچ فکر جنسی نداشته باشم و از همه مهمتر فقط خودم را لمس کنم تا به توالت یا شستشو بروم. برای هفته های 6 بعدی من آن را خرد کردم و در آن زمان چوب صبحان من دوباره برگشت ، احساس خوبی از خواب بیدار شدن از آنجا که می دانستم مغز من خود را برطرف می کند. من در مسیر درست قرار داشتم!

سپس ، حدود روز 70 ، من به بیماری آنفولانزا بسیار بیمار شدم ، کاملاً پایین و بیرون بودم و در حالی که برای دوش گرفتن در روز 74 می روم ، در لحظه ای از ضعف که این کار را کردم ، به پورنو بازگشتم و برای 3 یا 4 روز بعد از من تسلیم به تعقیب و گریز. تماشای آن بعد از تمام مدت آن زمان عجله زیادی داشت اما همیشه به همان روش نارضایتی پایان می یافت. من از خود متنفرم اما باید آنچه را که انجام دادم ادامه دهم. من خودم را برای استراحت ضرب و شتم نکردم ، این فقط یک دست انداز در جاده بود.

من روزهای 34 را ادامه دادم تا زمانی که دوباره عود کنم ، دوباره از من سؤال نکنم ، از من نپرس چرا این اتفاق افتاد. اما این بار هیچ اثری از تعقیب و گریز وجود نداشت که باعث شود فکر کنم مغزم دیگر آن را لعنت نمی کند ، مثل اینکه مسیرهای اعتیاد آور در مغز من به اندازه کافی شکسته شده بود. فقط یک لحظه ضعف بود که دوباره مرا تحریک کرد.

سپس در روز 123 با دختری آشنا شدم ، اما این بار فرق کرد. من در اولین ثانیه های 5 نسبت به هر دختری که نسبت به قبل داشته ام ، بیشتر از او حس کردم. فوراً از نظر جسمی و عاطفی او را به خود جلب کردم و این احساس را که احساس می کردم تقریباً شفا یافته ام ، پیچیده تر می کند. برای چند روز بعد با هم آشنا شدیم و می دانستم که قرار است مکالمه با او داشته باشم. من فقط برای نجات چهره و طبیعی به نظر رسیدن زندگی عاشقانه من بعضی از دروغ های سفید را چرخیده ام اما او واقعاً باهوش است و در داستان های من سوراخ می کرد. در آن مرحله مجبور شدم كه پاك شوم و همه چیز را توضیح دهم

پیدا کردن راهی برای بیان کلماتی که تا به حال در ذهن من بوده است بسیار سخت بود اما من توانستم هر آنچه را که لازم داشتم بگویم. او به طرز باورنکردنی درک می کرد و باعث می شد احساس راحتی کنم. حس می شد بالاخره وزنی که سالهای 10 بر روی شانه های من بوده است بالا برده شد و من عاری از آن بودم. لحظه ی زیبایی بود!! آن شب به رختخواب رفتیم و من تجربه کردم که زندگی عاشقانه معنی دار و عاطفی چگونه می تواند احساس شود. من برای اولین بار رابطه جنسی دهانی و نافذ موفقیت آمیزی را تجربه کردم بدون اینکه از تصورات خود استفاده کنم و هم از نظر جسمی و هم از نظر احساسی احساس باورنکردنی می کردم.

از آن زمان که من بزرگترین تغییرات را در خودم دیدم ، اعتماد به نفس بیشتری دارم ، سطح تمرکز بالا است ، تماس چشمی اکنون آسان است ، شانه هایم برمی گردد ، من ایستاده ام راست و احساس می کنم می توانم جهان را به دست بگیرم. شعرهایی را در ترانه ها می شنوم که به خوبی می دانم که قبلاً هرگز نشنیده ام. سرانجام ذهن من از تمام نگرانی هایی که برای آخرین سالهای 10 باعث ایجاد افکار من شده است ، پاک است و احساس می کند باور نکردنی است.

به خودم مدیون یک تکه پشت هستم اما مدیون دختر جدید زندگی ام هستم که اکنون دوست دختر من است بزرگترین تشکر. من هرگز نمی توانم قدردانی کنم که از او دارم و چقدر او یک تغییر دهنده زندگی بوده است زیرا فکر نمی کنم بدون درک و کمک او بتوانم این کار را انجام دهم. او قطعه آخر در معما بود که زندگی من تا روز 133 بود!

من اثبات می کنم که NoFap پرداخت می کند. جاده پر پیچ و خم است اما برای احساس آنچه اکنون احساس می کنم ، دوباره این کار را می کردم. واقعاً خاص است ، من احساس بهتری نسبت به گذشته دارم و امیدوارم که بتواند انگیزه ای برای شما باشد. برمی گردم تا این پست را برای Ne بررسی کنم

ارتباط دادن - روز 133 NoFap و من به خط پایان رسیده ام

by notmyrealname7862