30 سالگی - زن. سفری یک ساله

surrender.jpg

من در بخش زنان فروم تحت J. J مخفف JOURNEY می گذارم ، زیرا این همان چیزی است که بوده است. و گرچه دوست دارم مثبت ترین داستان را در اینجا بنویسم ، اما قصد دارم واقعیت را بنویسم. سفر با تصمیم برای تغییر زندگی فرد در جهتی متفاوت از آنچه در آن بوده است آغاز می شود.

برای روشن شدن آن ، سفر فرایندی است. سفری بدون تلاش نیست. سفر کامل نیست اما ثابت است. و واقعاً مربوط به سفر است ، زیرا هرگز متوقف نمی شود.

1 سال پیش ، پس از برخورد به پایین تصمیم گرفتم که به کمک احتیاج دارم. اما سفر مدتها قبل از آن آغاز شد. این از لحظه ای شروع شد که فهمیدم نمی خواهم دوباره به پورنو نگاه کنم. خودم را نشناختم. من این زندگی مخفی را داشتم و آن را از دید هرکسی پنهان می کردم ، اما در اینجا سعی می کردم به یک مسیحی برسم ، اما در داخل می مردم و خودم را به این هیولای هوس از دست دادم.

من الان داستانم را خیلی واضح تعریف می کنم. من آن هیولا را در خود بیدار کردم. بعد از اینکه مادر من باور نکرد که من هرگز پورنو تماشا نکردم ، (اگرچه در آن زمان نمی فهمیدم که سطوح مختلفی از آن وجود دارد) تصمیم گرفتم آن را بررسی کنم. کنجکاوی منجر به این می شود که من آن را بررسی کنم و سپس سرانجام بر اساس آن عمل کنم. من حسی که باعث آن شد را گرفتم و در بیابانی گرفتار شدم. به آن فکر نکردم تا اینکه سالها بعد ، زندگی خود را به خدا برگرداندم و حدس بزنم که ، او مرا همانطور که هستم گرفت. این بدان معنی بود که او به طور معجزه آسایی میل به پورنو را از بین نبرد ، اما او بذر جدیدی کاشت ، که به رشد نیاز دارد. بلافاصله از پسش بر نیامدم. من با آن دست و پنجه نرم کردم ، سپس گاهی تسلیم شدم و بار دیگر برنده شدم.

اما می دانستم که می خواهم ترک کنم ، فقط می خواستم این کار را به روش خودم انجام دهم. راه من جواب نداد بیشترین دوام من شاید 3-4 ماه بود ، سپس عود کردم. سپس چرخه شروع می شود ، و گناه ، و درخواست بخشش و تسلیم نشدن و شاید چند هفته اینجا یا یک یا دو ماه ، دوباره عود می کنم.

یک سال پیش همه چیز تغییر کرد. من در زندگی ام به نقطه تاریکی برخورد کردم و برای اولین بار دیگر تمایلی به تلاش نداشتم ، هیچ آرزویی برای جنگیدن نداشتم ، هیچ آرزویی برای زندگی نداشتم و این زمانی بود که می دانستم لازم است این راه خدا را انجام دهم. بنابراین ، به صدایی که سالها به من می گفت گوش می دهم ، از من کمک می خواهم. خدا مرا راهنمایی کرد که پیش خواهرم و یک دوست عزیز باز شوم ، اما قبل از آن من برای راه اندازی مجدد کشور آمدم و اندکی بعد آن را یک قدم جلوتر بردم و وقتی که از یک درمانگر که یک زندگی است کمک گرفتم واقعاً به یک نقطه آسیب پذیر برخورد کردم مربی ورزشی. من در آن زمان شاید 3 ماه "هوشیار" بودم ، اما اگر می خواستم این کار را انجام دهم ، تازه کار می کردم.

بنابراین این فقط همه اتفاق نیفتاد. زمان برد ابتدا به خواهرم گفتم ، یک ماه بعد یکی از دوستان صمیمی بود ، بعد از چند ماه به اینجا آمدم. یک ماه بعد از آن یک مربی زندگی. و او نه تنها برای یافتن مشکل واقعی وفادارانه کار کرد ، بلکه صریح بود و عشق سخت مورد نیاز من را به من هدیه کرد. نمی خواهم مردم فکر کنند که وای ، من فقط یک روز متعهد شدم و یک سال بعد نگاه می کنم ...

من افت و خیزهای وحشتناک خود را داشتم. تغییرات جدی خلق و خوی و عصبانیت زیادی برگشت. پورن به تمام معنا یک دارو است. روزهایی بود که تقریبا تسلیم شدم. لحظاتی وجود داشت که فکر می کردم دیگر به کمک احتیاج ندارم. سپس گناه وجود دارد. کافی نبود که با MO عود کنم و این جانور بعدی من است زیرا پورنو ضعیف شد ، تصاویر ضعیف شد و من تصمیم گرفتم که به سال قبل از مرحله بعدی راه پیدا کنم. در حالی که MO از آنجا که ورودی تصاویر تصویری وجود ندارد ، فاصله بیشتری داشته است ، اما هنوز هم اتفاق می افتد. من خودم را تا پایان ماه آوریل مهلت دادم و سپس گفتم که همین ، اکنون دیگر به MO تعهد ندهم.

بنابراین این فرایند دوستان من است. یکی که انجام آن به تنهایی سخت است. لطفاً این کار را با خودتان نکنید. اگر این شما را می کشد و شما ناامیدانه می خواهید از پس آن برآیید ، نفس عمیق بکشید و چند گوش بخواهید. در مورد من ، کنجکاوی واقعاً یک مشکل اساسی داشت. من آن را از طریق کمک کشف کردم. بنابراین اگر می دانید راه حلی وجود دارد ، دنبال آن بروید.

فقط به دلیل چند عود نمی توانید تسلیم شوید. سفر ، کشف کنید که چرا این اتفاق می افتد ، کشف کنید که واقعاً با چه کاری روبرو نیستید. نه ، باز کردن کار آسانی نبود و من از شنیدن این بهانه لنگ خسته شده ام که شما نگران هستید که مردم چه فکر می کنند. چه کسی به آنچه فکر می کند اهمیت می دهد ، آنها احتمالاً پشت درهای بسته نیز کارهایی انجام می دهند ، شاید یکی از نزدیکان شما نیز در تلاش باشد اما از آنچه شما درباره آنها فکر می کنید می ترسند. اگر متاهل هستید و از گفتن همسرتان می ترسید ، حدس بزنید اگر به او نگویید هنوز چه چیزی را از دست خواهید داد زیرا این امر جبران می کند. این شما را تا استخوان می خورد و واکنش های مختلفی را شروع خواهید کرد.

به دروغگویی خود ادامه دهید - شما به تنهایی نمی توانید این کار را انجام دهید.

من کامل نیستم و متخصص نیستم ، نه ، من آن را پشت سر گذاشته ام و ادامه خواهم داد زیرا زندگی همه چیز در مورد سفر است. من شما دوستان را دوست دارم و می خواهم از همه کسانی که در زمان ورود به این انجمن از من حمایت کردند تشکر کنم. خیالی راحت بود که دیگران مثل من را پیدا کردم و فهمیدم که بیمار یا فرد عجیب و غریب نیستم. من فقط نیاز داشتم که بدانم دوست داشتنی هستم و مردم به آنها اهمیت می دهند. سپس لازم بود یاد بگیرم که دوباره خودم را دوست داشته باشم. بازهم از همه شما متشکرم که مطالب من را خواندید و این پیشرفت را به من بخشیدید. اکنون زمان شروع یک سفر جدید فرا رسیده است.

ارتباط دادن - 365 روز بعد

توسط -