سن 39 - رابطه جنسی با همسرم خیلی لذت بخش تر است، بهتر از دیگران درمان می شود، دیگر خودکشی نیست

AGe.40.436ergf.PNG

15 سال با دو بچه ازدواج کرده است. 17 سال است که با این مبارزه می کنم. یک سال پیش نزدیک بود که همه چیز را تمام کنم. من یک آتش نشان هستم بنابراین با کمبود خواب مبارزه می کنم. وقتی فردا شب سر کار هستم ، همه چیز بمکد. روزهایی بود که من 4 یا 5 بار در روز PMOing می کردم. من نمی توانستم متوقف شوم ، حتی اگر 17 سال است که تلاش می کنم.

یک سال پیش من آماده خوردن یک گلوله بودم. به طور تصادفی (اما در آن زمان چنین به نظر می رسید) در یک عقب نشینی مردانه ، من با گروهی از بچه ها آشنا شدم که بیشتر در حال بهبودی معتادان هستند. بعضی از آنها چند روز تمیز و برخی 10+ سال تمیز داشتند. بلافاصله در همان جایی که در آنجا بودم با استقبال بی امان من را ملاقات کرد. همه آنها به NA می روند (مواد مخدر ناشناس).

هیچکدام از اینها ، "اگر فقط این کار را بکنید و این زندگی بهتر شود" گله نمی کند. آنها فقط مرا پذیرفتند و از من سال کردند که آیا من می توانم فقط از طریق اصرار بعدی خود نگران ساختن آن باشم؟ حتی آن روز ، فقط اصرار بعدی من است. آنها "هر لحظه" را به من آموختند.

اول از همه آنها از من خواستند كه در جلسات SA (sexaholics ناشناس) شرکت كنم. بالاخره بعد از یک مشت بهانه ای انجام دادم. در آنجا نیز با استقبال مطلق روبرو شدم.

در طی چند ماه بعدی بارها عود کردم و همیشه در مورد آن به یکی از آنها می گفتم. هر زمان لعنتی پاسخ او رحمت مطلق بود. او همیشه به من می گفت ، "این شما را تعریف نمی کند ، هوس و پورنو کسانی نیستند که شما هستید". اگرچه من احساس می کردم یک بازنده کاملا لعنتی هستم که قادر به توقف نیستم. نمی توانستم بفهمم که چگونه او از عود نزدیک روزانه من آزرده نشده است. اما او اولین شخصی در زندگی من بود که چنین رفتاری داشت.

تمام زندگی من ، برای پدر و مادرم ، برای خدا ، برای همه کاملا ناامید شده ام. راستش من واقعاً از خدا عصبانی شده بودم زیرا حتی اگر همه می گفتند او بسیار مهربان و مهربان است اما به نظرم می رسید که او همیشه به خاطر لعنت به مردم عصبانی است.

در SA شما 12 مرحله درست مثل AA و NA کار می کنید. من در مرحله 3 گیر کرده بودم زیرا از آنجا که فکر می کردم خدا یک خراش است ، نمی خواستم جان خود را به مراقبت او بسپارم. بنابراین شخصی که جلسه SA را رهبری می کند ، گفت: "سلام اگر این فکر را بکنید خوب است. اما آیا هر دو می توانیم توافق کنیم که شهوت خدایی نیست که شما می خواهید زندگی شما را اداره کند؟ و به نظر می رسد که هوس زندگی شما را اداره می کند ". من گفتم: "بله ، شهوت خدای من نیست حتی اگر من مطمئن نیستم که خدا خدای من باشد".

او پیشنهاد کرد که هر بار با اصرار به شهوت که این خدای من نیست ، تمایل به پاسخ دادن پیدا کردم. بنابراین با هر اصرار (اعم از m ، p یا خیال پردازی) بلافاصله می گویم ، "لعنت بر شهوت تو که خدای من نیستی ، تو چیزی جز دروغگو و دزد نیستی".

تا آن زمان من هرگز نتوانستم 30 روز را پشت سر بگذارم (در بیشتر موارد 3 روز بود) ، زیرا در حدود 30 روزگی این احساس را داشتم که انگار فقط قبل از تسلیم شدن زمان لازم است. تجربه هر یک از قدرتهای به اصطلاح فوق العاده. و اصرارها تقریباً ثابت به نظر می رسید. اما با ایده ای که آن پسر به من داد درباره اینکه نگذارد شهوت خدای من باشد ، توانستم آن را به 40 روز برسانم. سپس سرانجام به نظر می رسید که در حدود علامت 40 روزه میل ها بسیار کاهش یابد.

من فقط هر کاری را که ذکر کردم در بالا انجام دادم. و رفقای من دائماً با من در مورد دوست داشتن کامل صحبت می کردند و می پذیرفتند که من عود کردم یا نه.

می بینید که من در یک خانه کاملا سخت گیر مسیحی و با قوانین زیادی بزرگ شدم. تا زمانی که من "پسر خوبی" بودم همه چیز خوب بود. بنابراین من پسر خوب بودن را کامل کردم. اما بعضی چیزها با ازدواج و کلیسای من ساخته شده است که همه منفجر می شود. و من گفتم ، "لعنت ، من از تلاش برای خوشبخت کردن همه ، از جمله خدا خسته شده ام".

اما دوستان NA من را تشویق کردند که "آن را بیرون بیاورم" زیرا خدا بدش نمی آمد ، می توانست آن را بگیرد. در حالی که همه مردم کلیسا دائما به من می گفتند "این اشکالی ندارد ، شما نمی توانید این حرف را بزنید".

با کاهش اصرارها و تمام این صحبتها در مورد پذیرش ، فکر می کنم من باور کردم که حتی اگر دوباره عود کنم کاملاً دوست داشته شده و پذیرفته شده ام. سپس چند ماه پیش داشتم با یک پسر دیگر صحبت می کردم که با PMO دست و پنجه نرم می کرد و او از انواع صحبت های "شرم" استفاده می کرد ، مثل اینکه اگر نتوانم بر این مسئله غلبه کنم ، مک می کشم - درست مثل اینکه قبلاً با خودم صحبت می کردم. اما ناگهان صحبت های او برایم عجیب به نظر می رسید و بعد فهمیدم که شرمندگی به آن کمک نمی کند فقط اوضاع را بدتر می کند. زیرا معمولاً اعتیاد تلاشی برای پوشاندن درد است. و اگرچه آن را احساس نمی کنیم ، در حالی که خودمان را شرمنده می کنیم در واقع به خود آسیب می رسانیم. بنابراین من به او گفتم ، "برادر که به شما کمک نخواهد کرد ، خود یا هر کسی را برای این موضوع شرم آور کنید ، هرگز به آزادی پایدار منجر نمی شود". سپس او پاسخ داد ، "بله اینطور است". آن وقت بود که مثل یک تن آجر به من برخورد کرد که تمام زندگی ام را گذرانده بودم و سعی کردم با شرم انگیزه خودم را ایجاد کنم. و سیل تحقق مرا فرا گرفته است که خدا من را همانطور که هستم می پذیرد ، حتی قبل از اینکه این را شکست دهم. که برای من بدان معنی بود که من می توانم خودم را همانطور که هستم بپذیرم. و همچنین می توانم همسر و فرزندانم را همانطور که هست قبول کنم.

بنابراین این نکته است ، امیدوارم که دیگر هرگز عود نکنم ، اما اگر این کار را انجام دهم ذره ذره عوض نمی شود. من را بازنده نمی کند و به معنای از بین رفتن این رشته نیست. این بدان معناست که من انسان هستم و اشتباه می کنم. این بدان معنی است که من این فرصت را خواهم داشت که به خودم رحم کنم. وقتی می توانم به خودم رحم کنم ، می توانم وقتی دیگران به من ظلم می کنند ، با مهربانی هم رحمت کنم.

من هنوز روزهای سختی را سپری می کنم ، خصوصاً وقتی مجبور شدم نیمه شب در محل کارم بلند شوم اما لعنت به این سخت تر است وقتی که من در شرم زندگی نمی کنم. امیدوارم این منطقی باشد

من 39 ساله هستم

من مثل همیشه احساس گول نمی کنم. من به اندازه آن چه می خواهم انرژی ندارم زیرا شغل من باعث کمبود خواب می شود. اما حتی در هنگام خوابیدن من فقط بدبخت شدم.

چیز شرم آور برای من بسیار زیاد است. این فقط بر من تأثیر نمی گذارد بلکه بر افراد اطرافم نیز تأثیر می گذارد. من نسبت به مردم متفاوت هستم و با آنها متفاوت رفتار می کنم.

بدیهی است که رابطه جنسی با همسرم بسیار لذت بخش است. او احساس دلخواه و لذت بیشتری می کند. من شخصاً فکر می کنم تمایل اساسی اکثر زنان احساس لذت بردن است

ارتباط دادن

By StimpyLockhart