داستان موفقیت در برخورد با pmo، افسردگی و فتیش. (بیش از پنج سال)

*TL؛ دکتر: داستان موفقیت آمیز در مواجهه با ظهرها ، افسردگی و جنین. *

سلام بچه ها و gals ، من فکر کردم باید داستان موفقیت من را با شما در میان بگذارم. در حالی که احتمالاً پیشرفت نسبتاً طولانی را توصیف می کند ، من حدس می زنم که ممکن است برای برخی از افرادی که مشغول انجام کار هستند ، الهام بخش باشد و هنوز هم پیشرفت شگفت انگیزی را که برخی از مردم گزارش کرده اند ، نبینند. به طور خلاصه ، من پیشرفتی دیدم ، اما چند سال طول کشید تا از یک باکره نر که تقریباً روزانه برای کسی که از رابطه جنسی با gf خود لذت می برد ، دریافت کنم و جنین هایش (تقریباً کاملاً) از بین بروند.

من در پروژه nofap من در 2012 شروع کردم. من در آن موقع در موقعیتی قرار داشتم که تقریباً روزانه گریه می کردم و من منحصراً توسط مستهجن از نوع BDSM روشن شده بودم تا حدی که دلم برای یک زن داغ که جلوی من یا برخی پوسترها قدم زده نمی شود تحریک شود. . فهمیدم که چیزی کاملاً اشتباه است ، اما نمی دانستم چه باید بکنم. در پایان ، من با یکی از دوستانم از کلیسا در مورد مسائل صحبت کردم ، و اینطور بود که معلوم شد که او نیز با استمناء و مستهجن مبارزه کرده است. ما هر دو در مورد یک چالش توافق کردند که روزانه یکدیگر را بررسی می کنیم تا ببینیم آیا شخص دیگر به پایان رسیده است که به دنبال هرزه نگاری است یا خودارضایی کرده است. همچنین ، ما توافق کردیم که یک چت هفتگی در اسکایپ داشته باشیم (ما در یک مکان زندگی نمی کنیم ، بنابراین نمی توانیم به راحتی ملاقات کنیم) ، و هر دو نرم افزار پاسخگویی (CovenantEyes) را تنظیم کردیم.

برای من ، داشتن این جنبه از چالش ، و همچنین عدم تمایل به رها کردن دوستم ، انگیزه من را افزایش می داد و تقریباً بلافاصله سه ماهه رقیق داشتم. در مورد ابرقدرتها ، فهمیدم که من بسیار پر انرژی تر هستم و اعتماد به نفس قابل توجهی بالاتری دارم (عزت نفس پایین برای من نبرد مداوم است) ، و من متوجه دختران خیلی بیشتر شدم. همچنین دوستیابی آنلاین را شروع کردم ، اما خیلی با آن فاصله نگرفتم. با این حال ، از آنجا که من نسبتاً مشغول کار بودم (و از آنجایی که من کاملاً یک iNTj معمولی هستم) ، احساس نمی کردم زیاد از دست بدهم.

حدود یک سال بعد ، مسئله ای شروع به لگد کشیدن کرد که من در گذشته با آن دست و پنجه نرم کرده ام ، یعنی عزت نفس پایین ، همراه با آنچه که اکنون می دانم دچار بیماری پوستی (در اصل یک افسردگی کمتر شدید ، اما هنوز هم بسیار ناخوشایند) است. علاوه بر این ، از آنجا که تازگی کل آزمایش nofap تا حدی خسته شده بود ، و از آنجا که گاهی اوقات احساس بسیار افسردگی می کنید "به خود قرض بدهید" وقتی احساس افسردگی می کنید ، بسیار آسان است ، اما من خیلی بیشتر با nofap مبارزه کردم. در حالی که من به پورنوگرافی به این ترتیب نگاه نکردم ، مطمئناً به چیزهایی نگاه می کردم که دقیقاً مستهجن نبود اما هنوز هم بی فایده نبود ، و من تا حدودی خودارضایی کردم. من هنوز رابطه مسئولیت پذیری با آرتور داشتم ، که بسیار مفید بود ، زیرا می توانم جنبه اعتماد به نفس پایین خودم را نیز در میان بگذارم.

چیزهایی مثل این تا اوایل 2016 ادامه داشت. من تا حدودی خودارضایی کردم ، به پورنوگرافی نگاه نکردم و در حالی که سعی کردم با برخی از دختران آشنا شوم ، خیلی با آن فاصله نگرفتم. از آن زمان که من در آن زمان 34 بودم ، مردم شروع به پرسیدن سؤال کردند ، و مادربزرگم یک بار به من کمک کرد که من همجنسگرا باشم چون من با یک دوست پسر من یک تخت به اشتراک گذاشتم. هر چند وقت یکبار ، بیماری پوستی شروع می شد و من برای چند روز احساس گریه کردم. در حالی که این همه به نظر بسیار وحشتناک است ، باید بگویم که من دوستان شگفت انگیزی (و به میزان کمتری خانواده) داشتم تا بتوانم از طریق این همه از من حمایت کنند. در میان همه اینها ، دوباره دوستیابی آنلاین را شروع کردم ، زیرا احساس کردم باید کاری انجام شود. برای شخصی که اعتماد به نفس پایینی دارد ، این ممکن است گاهی اوقات احساس کند که وارد مسابقه بوکس می شوید ، جایی که می دانید نه بار از ده نفر ، در اولین دقیقه از بازی حذفی خواهید شد. بعد از یک تاریخ خاص که وقتی در راه بازگشت به خانه با متن متنفر شدم ، خودم را مجبور کردم که در مورد چگونگی پایان زندگی خود برنامه های مفصلی تهیه کنم. خوشبختانه به اندازه کافی فهمیدم که بهتر است در مورد چگونگی حل مسائل روانشناختی خود برنامه ریزی کنم.

خیلی بلافاصله پس از آن ، دو چیز اتفاق افتاد (اینجاست که پایان مبارک فرا می رسد): اولا ، من یک روانشناس را دیدم ، که به من کمک می کند تا درمورد کارهایی راجع به افسردگی ، پوستی ، ... انجام دهم ... ثانیاً ، من با یک دختر واقعاً زیبا که بلافاصله بعد از آن با من برخورد کرد ، یک تاریخ خیلی خوب داشتم. برای من ، بلافاصله پس از دیدن او و بعد از فهمیدن این که این موضوع در حال پیشرفت است ، مشخص بود که استمناء از این مسئله خارج است. برایم واضح بود كه من می خواهم آن بخش از شخصیت خودم (یعنی رابطه جنسی) را به او اختصاص دهم و از این رو استمناء گزینه ای نیست.

چند هفته بعد ، ما یک زن و شوهر بودیم و چند هفته بعد ، ما در رختخواب پایان یافتیم. موضوعی که پس از آن به من رسید این بود که علی رغم اینکه مدتی به دنبال پورنوگرافی نبودم و تقریباً دو ماه استمناء نکردم ، نتوانستم برانگیخته شوم. با گذر از همه اینها ، این یک ناامیدی بزرگ بود. از آنجا که من (و هستم) در روحیه عمومی تلاش برای اصلاح مسائل در زندگی ام ، احساس کردم این مشکلی است که باید حل کنم. من این موضوع را با دوست پاسخگو من بحث کردم ، با روانشناس خود صحبت کردم ، و همچنین یک پزشک عمومی را دیدم.

تنها چیزی که در این رابطه کمک کرد این بود که بیشتر آرزوهای من را قاطعانه بدانم. برای من که قبل از خواب با یک دختر نخوابیدم ، وقتی برهنه جلوی من لخت شد ، احساس ناراحتی کردم. من حدس می زنم که برای هر رابطه (یا جنس) برای کار ، شما باید اطمینان حاصل کنید که هر دو طرف ، از جمله خودتان ، خوشحال هستند (و برانگیخته می شوند). ممکن است احمقانه به نظر برسد ، اما درک اینکه باید تا حدی نیز سعی کنم لذت جنسی را برای خودم سرگرم کنم ، یادگیری گرفتم. به محض این که این کار را عملی کردم ، امور با آرامش بیشتری پیش رفتند (حتی با وجود این ، اولین باری که رابطه جنسی داشتیم آنقدر شگفت انگیز نبود که ممکن است مردم فکر کنند این است - من یک بار به یکی از دوستانم گفتم که او باید منتظر ماه عسل خود باشد ، اما نه لزوماً به شب عروسی او).

در مورد درسهای آموخته شده ، من فکر می کنم چندین نکته اصلی وجود دارد:

  • اولا ، قطعاً هرچه تمام شده هرزه نگاری است. به طور کامل. استفاده از هر وسیله ای پورنوگرافی دیدگاه شما نسبت به جنسی را تحریف می کند. همانطور که قبلاً نیز گفتم ، کاملاً نظر من را تحریف کرده است. به علاوه ، اگر با یک رابطه جنسی که فقط توسط جنین ها تحریک می شود ، رابطه برقرار کنید ، انتظار داشته باشید که در مورد نعوظ مشکلاتی داشته باشید.
  • از نیازهای خود اطمینان داشته باشید. این موضوع به اندازه یک مسئله جنسی نیست بلکه یک موضوع کلی زندگی است. حتی اکنون که من در اولین رابطه واقعی خودم (به عنوان یک سال 35 ساله هستم) ، همیشه مسائل به طور هموار پیش نمی روند. در هر رابطه ، منازعاتی به وجود خواهد آمد ، و اگر ناامید باشید برای یک رابطه ، کاری را انجام دهید که هر کاری را که می خواهد انجام دهد ، انجام دهید. نکن یک رابطه باید برای هر دو طرف کار کند. (البته ، نباید نیز برعکس عمل کرد و یک فردگرای کاملاً کامل بود.)
  • اگر احساس می کنید در مدت زمان قابل توجهی افسرده ، ناراحت و کم مصرف هستید ، بروید و به یک روانشناس / مشاور مراجعه کنید / ... دیدن یک روانشناس نشانه عدم مرتب کردن زندگی شما نیست ، کاملاً برعکس است. همچنین به هیچ وجه نشانه بازنده بودن نیست. من نمی خواهم به جزئیات بپردازم (از آنجایی که نمی خواهم ناشناس بودن خود را از دست بدهم) ، اما کسی که CV من را می بیند ، من را بازنده تلقی خواهد کرد.
  • سعی کنید در زندگی واقعی به یک دوست ، در حالت ایده آل با کسی روبرو شوید ، و در حالت ایده آل کسی که به او احترام بگذارید. برای من ، این در چندین جبهه مفید بوده است. اولا ، شما شخصی را برای مشارکت در مبارزات خود خواهید داشت. ثانیا ، به اشتراک گذاشتن چیزهایی که شخصی نیز در پیوند شما باشد و باعث بهبود "کیفیت" دوستی شما شود. همچنین ممکن است دریچه ای برای مکالمات عمیق تر در مورد سایر موضوعات باز شود. سوم اینکه ، در بیشتر موارد ، دوست شما نیز از آن قدردانی می کند - بیشتر بچه ها خودارضایی می کنند ، و بیشتر بچه ها فکر نمی کنند که ایده آل باشد. اگر اهل پیشینه مسیحی باشید (همانطور که من هستم) ، این مسئله حتی بیشتر از این خواهد بود.
  • از اولین رابطه جنسی خود انتظار زیادی ندارید. برای برخی از افراد ، برای بسیاری از افراد شگفت انگیز است ، این طور نیست. بار دوم بهتر می شود و بار سوم حتی بیشتر.
  • تسلیم نشو از نظر من ، نکته اصلی اشتراک این داستان نشان دادن این است که حتی اگر شما هیچ نتیجه اولیه را مشاهده نکنید ، اوضاع بهتر خواهد شد. بعضی اوقات احساس می کنم که وقتی چند هفته بعد از انجام کار نوفاپ در مورد چیدمان کاغذ نوشتند ، احساس بی اختیار بودن را از دست دادم. کارها ممکن است مدتی طول بکشد.
  • دوست دختر شدن همه مسائل شما را برطرف نمی کند. بعضی از آنها را حل می کند ، دیگران را ایجاد می کند و بیشتر آنها را دست نخورده می گذارد. من هنوز روانشناس خود را می بینم ، هنوز هم دچار افسردگی می شوم ، و گاهی اوقات ، همه چیز در اتاق خواب کار نمی کند. این زندگی است

شاید به نقل از ویلیام ارنست هنلی ، که شعر "Invictus" را یافتم بسیار مفید و الهام بخش باشد:

از شب که مرا می پوشاند

سیاه به عنوان گودال از قطب به قطب

من از همه ی خدایان ممنونم

برای روح غرورآمیز من

در کلاچ افتاده از شرایط

من صبر نکردم و گریه نکردم

زیر پرده شانس

سر من خونین است، اما بی نظیر است.

فراتر از این مکان خشم و اشک

قلاب ها، اما ترس از سایه،

و در عین حال تهدید سالها

می یابد و من را پیدا می کند، بی رحم.

مهم نیست که دروازه چقدر است

چطور با مجازات ها مجازات می شود؟

من سرپرست سرنوشتم هستم

من کاپیتان روحم هستم.

ارتباط دادن - داستان موفقیت (بیش از پنج سال)

by reforger1982