من 25 ساله هستم و از حدود 11 سالگی معتاد بوده ام

خوب ، این یک داستان موفقیت آمیز نیست ، مانند بسیاری از موارد اینجا. به این دلیل است که من آن را در لحظه تردید و عدم اعتماد به نفس می نویسم ، اما امید وجود دارد.

من 25 ساله هستم و از حدود 11 سالگی معتاد بوده ام. این به عنوان یک انگیزه طبیعی به من وارد شد ، بچه هایی که در مورد P. به گونه ای صحبت می کردند با تشویق از من تشویق می کردند که می خواهم میوه ممنوعه را بچشم. اولین برخورد واقعی من با P. وقتی اعتماد به نفس کافی پیدا کردم که می توانم به کیوسک بروم و از قفسه بالا مجله ای بخواهم - یکی از آنهایی که در طبقه بالا قرار گرفته اند تا بچه ها نتوانند به آنها برسند یا طبیعتاً آنها را همانطور که می بینند داخل راه برو با کمال تعجب خانم پشت میز س questionsالی نپرسید و آن را به من فروخت مثل اینکه یک تکه شکلات باشد. مشخص شد این مجله فقط یک سی دی است که روی آن یک دو فیلم قرار دارد. بعد از این همه سال به وضوح می توانم به یاد بیاورم که "تابو تو" نام داشت. من و زوج فریندز در یکی از آپارتمان های آنها جمع شدیم و اکران را آغاز کردیم. من احساس هیجان فوق العاده ای را که با آن روبرو بودیم به خاطر می آورم و در آن زمان هیچ کس نمی دانست در مورد آن چه کاری انجام دهد. روز بعد در مدرسه با دوست دیگری که "باتجربه تر" بود گپ زدم و او در مورد م به من گفت. او به من گفت 80 بار آن را تکان دهی و تمام خواهد شد (بله من می دانم که چقدر مضحک است صدا). بعد از مدرسه به خانه رفتم ، و مطمئن شدم که تنها خواهم بود. من فیلم را بازی کردم و اولین بار بود که M. و O را تجربه می کردم.

PMO به درخشان ترین قسمت هر روز تبدیل شده است. هیچ لذت یا تجربه دیگری نمی تواند با آن برابری کند. من شروع به درمان دختران به عنوان اشیا s s * x کردم. تنها دلیلی که می خواستم دوست دختر داشته باشم تغییر شکل آنچه را که در P. دیدم بود و البته من نمی توانستم چیزی داشته باشم. خیلی ترسیده بودم. اعتماد به نفسم مثل جهنم افتاد. قبلاً در مدرسه ابتدایی فردی درخشان ، شاد و با اعتماد به نفس بودم ، اما پس از عبور از دریچه ناامیدی ، توجهم را گرسنه کردم. من همه کارهای احمقانه انجام دادم تا فقط مقبولیت دوستانم را حفظ کنم. بعد از چندین سال ، من دچار اضطراب و برخی علائم افسردگی شدم. نمی توانم اتفاقی که برایم افتاده را به PMO وصل کنم. من خیلی کوته فکر بودم.

در آن زمان 15 ساله بودم ، بسیار وارد کلیسا شدم. فکر می کردم ایمان دارم و حتی به طور جدی به کشیش شدن فکر می کردم. در این زمان می خواستم راز تأیید را بپذیرم. من خیلی دعا کردم و می خواستم PMO را ترک کنم. من فکر کردم که عیسی می خواهد من را نجات دهد. بعد از واقعه راز ، 2 هفته از PMO ممتنع استفاده کردم. و سپس همه چیز به گذشته بازمی گردد. دلیل این امر این است که انگیزه من از بیرون ایجاد شده است. من می خواستم ترک کنم چون این یک گناه بود ، نه به این دلیل که می دانستم زندگی من را خراب می کند. بنابراین هنگامی که فهمیدم عیسی نمی خواهد مرا نجات دهد ، سالها از کلیسا دور شدم. چنین خط طولانی 14 روزه برای من اتفاق نیفتاده است تا اینکه چند ماه پیش ، وقتی انجمن nofap را کشف کردم. اینطور نیست که من تلاش نمی کردم. من فقط قدرتم را پیدا نمی کردم. در برهه ای از زمان من جنگ را رها کردم ، و این یک رفتار طبیعی را پذیرفتم ، و هر چند وقت یک بار کوبیدن گوشت مشکلی ندارد - از آنجا که همه این کار را می کنند ، و به نظر نمی رسد مردم بدبخت به نظر برسند.

نقطه عطف دیگر زندگی من زمانی بود که مشغول تحصیل بودم. در سن 20 سالگی هنوز با پدر و مادرم زندگی می کردم و ناگهان احساس فشار کردم که از خانه بیرون می شوم. این طور نیست که پدر و مادرم مرا بیرون می کردند ، آنها حتی می خواستند که بمانم ، اما من فهمیدم که وقت کمی برای پرداختن به زندگی ام دارم. این اضطراب گسترده و افسردگی را برانگیخت. احساس کردم که در آینده نمی توانم از پس خودم بر بیایم - که قادر به حفظ خودم نیستم. من همیشه به شخص دیگری وابسته بودم ، بنابراین واقعاً هیچ وقت انتخابی نکردم و باعث شدم نسبت به خودم احساس مسئولیت کنم. در این مرحله هنوز نمی توانستم ببینم که اعتیاد من در این مورد چقدر مرتبط است. من وارد درمان شدم. من شروع به حفاری گذشته کردم ، سعی کردم نشان دهم چه اشتباهی رخ داده است. من با درمانگر خود صادق بودم ، اما با اعتیاد به PMO احساس شرمندگی کردم ، بنابراین مدتها آن را پنهان می کردم. او ذهنیت اساسی به من داد و به من کمک کرد برخی ترسهایم را بر اساس رابطه دشوارم با پدرم در زمان کودکی درک کنم. و این حالم را بهتر می کرد ، اما هنوز فکر نمی کردم همین باشد. سرانجام به این وب سایت رسیدم ، و خواندم ، و خواندم ، و خواندم. من محاسباتی انجام دادم و مشخص شد که من تاکنون حدود 8000 بار PMO کرده ام. تصمیم گرفتم به nofap ضربه بزنم. 9 مارس 2018 بود. من نوار 90 روزه nofap را شروع کردم.

به نوعی من موفق شدم هفته به هفته زنده بمانم و وقتی 14 روز از بین رفت ، احساس کردم آنچه همه شما ابرقدرت توصیف می کنید. قبلاً از قبل قوی تر بودم و می توانم درایو xual خود را کنترل کنم! و سپس ، یک معجزه اتفاق افتاد. من با یک دختر در tinder آشنا شدم. او راهی لیگ من بود (5 سال بزرگتر ، بازیگر و مدل که 10 سال در آسیا زندگی کرد) ، اما کاملا عاشق من شد. اولین بار در زندگی ام ، در سن 25 سالگی دوست دختر داشتم !!! در ابتدا بسیار عالی بود. ما در حال ملاقات ، پیام کوتاه ، وقت گذرانی با هم بودیم و s * x داشتیم. من هنوز به راه اندازی مجدد سیستم متصل شدم ، اگرچه با احساس درد شدید در گلوله هایم ، هر چند وقت یکبار تنش را از بین می بردم ، اما بدون P. این فقط یک کار مکانیکی بود ، جایی که من به چیزی فکر نمی کردم ، و فقط منتظر آن بودم بیرون آمدن. من می دانم که این یک نوع تقلب بود ، اما هنوز هم ، چه کسی برای قضاوت در آنجا است؟ اکنون ، با داشتن فرصتی برای تحقق وحشیانه ترین خیالات خود ، از او بسیار استفاده کردم. و من از این موضوع آگاهی نداشتم. من فکر می کردم که او را دوست دارم ، در حالی که فقط به او احتیاج داشتم که احساس کند دوستش دارد و تنش جنسی من را آزاد کند. در تاریخ 26 مه 2018 ما از هم جدا شدیم. هم احساس آرامش کردم و هم حسرت. بعد از بیش از 70 روز عود کردم ، چالش را کامل نکردم.

این باعث شده من احساس گرسنگی کنم من در بهشت ​​بودم، و بعد از آن، من چهره ام را به واقعیت وحشیانه گرفتم. من مدت زمان زیادی را صرف ساختن و بازگشت کردم. و چه بازپرداختی بود! ماه 3 زیر ماه های باورنکردنی در زندگی من بود، جایی که من به طور مداوم خود را ثابت کردم که چگونه باور نکردنی قوی است. من شروع به انجام کارهایی کردم که فقط به خاطر انجام آنها تنفر داشتم و ناراحت شدم. بیدار شدن در 5: 30، فقط دوش سرد و در حال اجرا (دو نیم ماراتن تا کنون) تنها نمونه پر جنب و جوش است. من بعد از هدف خودم را هدف قرار دادم، و من خودم را با نتایج قابل توجهی خسته کردم. بهره وری من مانند هرگز پیش از این خاموش شد. من شروع به خوردن سالم، تمرین و تفکر هر روزه کردم. من لیستی از اهداف سال آینده و پنج سال آینده را تهیه کردم. برخی از آنها تقریبا انتزاعی هستند، اما من واقعا متعهد هستم و پیشرفتی که من برای دستیابی به آنها انجام دادم بسیار مهم است.

من همچنین برخی از پارامترها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادم ، که در هر 3 ساعت گذشته بیدار بودم هر کدام را یادداشت می کردم. به نظر می رسد که درایو s * xual مانند موج است. می آید و می رود. در بعضی موارد 10 روز در ، 10 روز بیرون است ، اما با گذشت زمان تغییر می کند. وقتی بیرون است ، واقعاً نیازی نیست که به مقاومت در برابر PMO فکر کنم. این به طور خودکار اتفاق می افتد. اما وقتی موج می رسد ، بسیار سخت می شود. من نذر خود را دو بار شکستم. من P. را تماشا کردم. این کار را برای چند ساعت انجام دادم. اما من MO نکردم. من می دانستم که تنها راه زنده ماندن پرهیز از MO است ، وقتی موج می آید. و همینطور کردم. حالا هر بار که به من ارائه می شود ، زمان کمتری را صرف خیال پردازی می کنم. من مشتاقانه منتظر هستم تا ببینم این وضعیت در مدت یک سال چگونه خواهد بود ، زیرا این یکی از اهداف من است.

من در حال حاضر در 116مین روز از نوار حالت سخت PMO هستم. و می بینم که کفش هایم شروع به لغزش می کنند. به دلایلی انگیزه ام را از دست می دهم. دیگر نمی توانم همه عادات سالم و مثبتی را که در برنامه روزمره خود گنجانده ام حفظ کنم. این باعث نگرانی من می شود ، اما در عین حال آرام هستم. مدتی صدا در ذهنم به من می گفت ، که من در مورد همه اینها خیلی سریع پیش می رفتم ، و اکنون باید به استراحت بپردازم ، تا برای بازگشت دوباره نیرویی کسب کنم - باز هم صدایی دیگر ، قوی تر ، بهتر و چشمگیرتر. بنابراین حتی اگر همه چیز در اطراف من در حال خرد شدن باشد ، و با انجام هیچ کاری خطر نرسیدن به اهدافم را حفظ می کنم ، من آرام و اعتماد به نفس می مانم. برای بهتر باید در نهایت آمده است.

اوه ، نوشتن این مقاله 2 ساعت طول کشید ، اما فکر می کنم هم برای من و هم برای همه شما مفید باشد.

مراقب باشید و قوی بمانید

ارتباط دادن - روزهای 116 عالی است

by Realsawyer