راه من از جهنم سیسی. زندگی من الان خیلی خوب و برآورده احساس می شود.

من تصمیم می گیرم داستان خود را در اینجا به اشتراک بگذارم تا از 50 روز ممتنع ابراز قدردانی کنم. من خودم را کاملاً موفق نمی دانم ، اما فکر می کنم اینجا به نوعی تعلق دارد.

هشدار راه انداز: من قصد ندارم جزئیات مربوط به خود پاك كردن را توصیف كنم ، اما گاهی اوقات "تنظیم" و آماده سازی جلسات خود را برای تأكید بر عمق مسئله توصیف می كنم. بنابراین اگر احساس می کنید ممکن است در اثر این کار شما را تحریک کند ، فقط خواندن را متوقف کنید. سعی خواهم کرد که آن را تا حد ممکن SFW نگه دارم.

برده داری PMO من سالها پیش آغاز شده است به هر حال زمان زیادی طول می کشد تا برخی از گره های خاص ایجاد شود. احتمالاً اولین انحراف من "فتیش شورت" بود که خیلی سریع تبدیل به "پانسمان متقاطع" شد. من این کار را برای سالهای زیادی انجام دادم و در بخشی از زندگی صاحب کیف خرید بزرگی شدم که با لباس زیر و لباس زیر زنانه پر شده بود. غالباً چیزی را که از فروشگاه ها یا زنان واقعی به سرقت رفته است خریداری می کنید. گرچه مجبورم آن را پنهان کنم ، اما واقعاً هرگز آن را مضر نمی دانم. فقط یک لنگش بی گناه

اما باعث می شود فکر کنم من همجنسگرا هستم؟ آیا من ترانس؟ حتی اگر با دختران آشنا شدم ، در مورد هویت جنسی خودم مطمئن نبودم. علاوه بر این ، من برخی از جنین های دیگر مانند hentai ، خز و حتی zoophilia را توسعه می دهم. من هیچ وقت هیچکدام از این سگک ها را ترک نکردم ، بنابراین از همان سنین نوجوانی همچنان به زندگی آنها ادامه می دادم.

و بعد فتیشی سیسی را کشف کردم. این به راحتی پانسمان من را گسترش داد و در این گرداب ها عمیق تر و عمیق تر شد. فیلم های Hypno ، faproulettes (چه چیز بدی است!) و البته همه اسباب بازی های جنسی ، لباس و لوازم جانبی.

اگرچه رابطه داشتم اما هنوز با این کار ادامه دادم. من منتظر لحظاتی بودم که تنها بودم و همه کارهای نفرت انگیز را انجام می دهم. هر وقت زودتر از SO PMO به خانه می رسیدم تا اینکه او به خانه آمد. البته من مجبور بودم برنامه او را پیگیری کنم و او را بررسی کنم تا بی پرده بماند. دیوانه و تحقیرآمیز بود. من شروع به کاهش علاقه به رابطه جنسی کردم. ما به خاطر آن چندین بار از هم جدا شدیم. (من حتی نمی فهمیدم که به همین دلیل است - فکر کردم برای بیان خودم به فضا احتیاج دارم ، اما در واقع تمام چیزی که می خواستم این بود که قدم بزنم).

من برای خواسته های کثیف خود حساب بانکی باز کردم و هر ماه x٪ از درآمد خود را فقط برای خرج آن در اسباب بازی های جنسی و لوازم جانبی لباس می فرستم. وقتی SO من حدود یک هفته را ترک کرد ، من توانستم کل هفته را در یک جلسه عجیب PMO سپری کنم. لباس ، اسباب بازی ، لوازم آرایشی خریداری کرد ، روزها را با لباس زیر زنانه گذراند ، دوره های سیسی ، تنقیه ، تحقیر را انجام داد. شما به آن می گویید. روزها فقط برای تند تند کردن ، گاهی اوقات از مواد مخدر استفاده می کردم. وقتی این جلسات به پایان رسید ، احساس می کردم چرند است. من از خودم بیزار شده بودم ، همه چیزهایی را که پولم را خرج کردم کنار گذاشتم ، تمام هفته را گذراندم و به جز یک ارگاسم ناخوشایند به چیزی نرسیدم. حالم بهم ریخته بود. و من با هیجان منتظر آن بودم! چه احمقی

من می توانم هفته ها و ماه ها بدون هیچ تقصیری بروم ، اما بیشتر اوقات فراغت خود را به فکر آن می گذرانم. قبلاً اعتقاد داشتم که این روشی است که من دارم. که من دمدمی مزاجی کثیف شده ام. قبول کردم اینجوری میشم که من با یک دختر ازدواج خواهم کرد ، بچه هایی خواهم داشت و تا پیش از این در حمام پنهان می شوم. که بقیه عمرم را با دروغ سپری خواهم کرد.

بارها سعی کردم ترک کنم. اما من اعتقاد داشتم که نمی توانم و بنابراین همیشه شکست می خورم. من به دنبال بهانه هایی برای شکست بودم و همیشه برخی از آنها را پیدا خواهم کرد. اصلا امیدی نداشتم.

اما یک روز ... من مطمئن نیستم که این دقیقاً چگونه اتفاق افتاده است. این خیلی چیزهای کوچک بود. من از GF خود خواستگاری کردم ، من شروع به انجام کار شخصی خودم کردم ، مدتی سفر کردیم ، به یک دوره شریک رفتیم ، در مورد خدا تعجب کردم ... و من فقط تصمیم گرفتم که می خواهم برای همیشه متوقف شوم. من شاید 3 روز خودم کار کردم و سپس در اینجا ثبت نام کردم. من در اینجا مردانی را ملاقات کردم که به من کمک کردند تا از نزدیکی هایم مطلع شوم و از همه مهمتر به من توضیح دادند که من شکسته نیستم و همه چیزهای ناخوشایند ناشی از پورنو است. امیدوار شدم و این نقطه شکست بود. من اعتقاد داشتم که می توانم آن را شکست دهم و می توانم زندگی عادی داشته باشم.

من احساس آزادی فوق العاده ای کردم. بعد از سالها ناامیدی و تحقیر! همه اینها باعث می شود که کنار گذاشتن آن باورنکردنی آسان باشد. هنوز تعجب می کنم که چرا اینقدر این کار را کردم؟ تعجب می کنم که چرا من خیلی احمقانه بودم

زندگی من اکنون احساس رضایت و شادی می کند. من از ساده ترین چیزهای دنیا لذت می برم. آواز پرندگان ، گربه های خیابانی ، درختان شکوفه دار. همچنین من در زندگی جنسی خود پیشرفت شگفت انگیزی احساس می کنم. ما بیشتر اوقات عشق نمی ورزیم ، شاید حتی کمتر از قبل ، اما هر کاری بسیار عالی و برآورده کننده است. من واقعاً احساس رابطه عمیق تر از همیشه دارم.

من همچنین زمان و اعتماد به نفس بیشتری برای تمرکز بر روی کار و سرگرمی هایم دارم. من بعد از چندین سال دوباره نوشتم (در نوجوانان من شاعر بودم)، فقط برای سرگرمی و برای افرادی که دوست دارم.

فقط 50 روز گذشته است ، اما زندگی من بیش از سالها تغییر کرده است. من فقط احساس خوشبختی و اعتماد به نفس بیشتری می کنم. احساس می کنم آدم بهتری می شوم.

امیدوارم داستان من برای دیگران مفید باشد و خوشحالم که می توانم آن را با شما به اشتراک بگذارم. با تشکر از کسی که کل مطلب را خواند ، شما عالی هستید.

موفق باشید برای همه شما بچه ها