سن 22 - گزارش 64 روزه: "وارونه" برای بیان آنچه برای زندگی من اتفاق افتاده کافی نیست!

برای اولین بار صادقانه بگویم که دلایل شروع NoFap این بود که یک gf بدست آورید (هرگز آن را نداشتید) و بیکار شوید. نه به این دلیل که می خواستم تمام زندگی یا هر چیز دیگری را تغییر دهم. این کار با لبه های زیاد و چند عکس شروع شد. اما مطمئناً من با این کار شکست خوردم و در واقع چیزی تغییر نکرد. بنابراین من از طریق پست های بی شماری در مورد آنچه برای بسیاری از افراد اینجا اتفاق افتاده است ، خواندم ، در حالی که آنها متوقف شدند. ایده NoFap بیشتر و بیشتر به ایده تغییر زندگی من تبدیل شد.

PMO به من کمک کرد تا احساسات من را سرکوب کنم و به عنوان کسی که هرگز به صحبت کردن نرفته بودم همیشه احساس می کردم چیزی است که من را می کشد و مانع از حرکت به جلو در زندگی من می شود.

بنابراین من این خط را شروع کردم، هر روز به ویژه زمانی که به من فشار می آورد، خواندن پست ها و ارسال پست ها از افرادی که تازه شروع شده اند، آمدند. به نظر می رسد یک مکان امن در اینجا جایی است که مردم گوش می دهند و هیچ کس به شما قضاوت نمی کند. با تشکر از کل جامعه در این نقطه. من واقعا هرگز اعتقاد بر این نداشتم که بعضی از جامعه اینترنت بتوانند تفاوت مهم را از چیزی که تنها با چیزی متفاوت است، ایجاد کنند.

پس چه چیزی تغییر کرده است؟ هفته های اول سخت بود. بدون ابرقدرت ، استرس زیاد با مطالعه ، هیچ چیزی برای سرکوب احساسات من از گذشته ، بنابراین در نهایت چندین شب نزدیک به گریه و واقعاً افسرده شدم و از هفته 3 اصرار کردم که ضربه سختی بزنم ، اما هنوز هم احساس خوبی داشت ، زیرا من تغییر را احساس کردم . اگر خوشحال نیستید ، هر تغییری حتی وقتی اول بدتر می شود خوب است. در این زمان نقل قول خوبی را در جایی خواندم که واقعاً انگیزه من شد: "یک تیر را فقط می توان با کشیدن آن به عقب شلیک کرد. وقتی زندگی شما را به سختی به عقب می کشد ، به این معنی است که شما را به سمت یک چیز عالی سوق می دهد. بنابراین فقط تمرکز کنید ، و هدف خود را ادامه دهید. "

و جهنم بله من شروع کردم به یک چیز عالی. وقتی معمولاً جواب منفی می دادم و بازی های ویدیویی خود را انجام می دادم ، یک شب با دوستانم به یک باشگاه رفتم. اما احساس می کردم که باید بیشتر اوقات به فرصت های تصادفی بله بگویم. من تمام شب را با یک دختر رقصیدم. شماره او را گرفتم ، ما دو هفته گذشته با هم ملاقات کردیم و قرار ملاقات داشتیم. هفته گذشته وقتی او به خانه من آمد ما هر دو دوست داشتیم رابطه برقرار کنیم اما من نتوانستم. من آنقدر عصبی بودم که قبلاً هرگز رابطه جنسی برقرار نکرده ام و چنان فشار زیادی بر من احساس شده است که نتوانستم نعوظ پیدا کنم. او بسیار فهمیده بود اما این برای هر مردی مسئله سختی است. خوبی این بود که من می دانستم به دلیل PMO نیست زیرا من کل عصر بدنبال داشتم تا جدی شد.

دیشب او دوباره آمد ، ما کل هفته نمی توانستیم ما را ببینیم ، زیرا من در حال آموختن بدون توقف در هفته آینده ام. و دوباره این اتفاق افتاد. خیلی بد می خواستم اما نمی توانستم. من دقیقاً می دانستم چرا ، زیرا فقط نمی توانستم مغزم را خاموش کنم و هرچه بیشتر آن را مجبور می کردم کمتر کار می کرد. او شب را اینجا گذراند و صبح ما داشتیم نوازش می کردیم و بالاخره این اتفاق افتاد. من راحت بودم و خیلی زیبا بود. من خیلی منتظر این بوده ام و واقعاً نمی توانم با این احساس گم شدن خود در این لحظه خوشبختی رقابت کنم. و بعد از آمدن من احساس نمی کردم مثل گه پس از یک لحظه گه باشم. لبخندم را نمی توانستم قطع کنم.

همینطور که می خوانید به من گفته می شود که من هرگز تصور نمی کردم که فقط بعد از 64 روز این اتفاق برای من بیفتد. برای من قطعاً تصادفی نیست که این همه تغییر کرده است. من در حالی که برای آزمایشاتم آماده می شدم ، بازی های ویدئویی را متوقف کردم ، بیشتر با دیگران معاشرت می کنم و می توانم بیشتر لذت ببرم ، به نوعی ترس از طرد شدن را از دست دادم. اگر کسی با من کنار نمی آید دیگر برایم مهم نیست. اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. بیشتر احساس می شود مردم از شرکت من لذت بیشتری می برند.

بنابراین هر کسی که سعی دارد زندگی خود را با NoFap تغییر دهد ، دیگر فکر نکنید و هر کاری را که فکر می کنید درست است انجام دهید. اجازه ندهید PMO شخصیت واقعی شما را سرکوب کند و خواهید دید همه چیز همانطور که می خواهید می آید. اگر 64 روز پیش این را به من می گفتی من احتمالاً در مورد تو می خندیدم. اما اکنون من کسی هستم که توصیه می کنم زیرا می دانم درست است. احساس خوبی دارد - عجیب است ، اما خوب است.

با تشکر برای خواندن شما شگفت انگیز هستید

TL: DR: این رشته را شروع کردم ، gf گرفتم ، بکارت را از دست دادم و به جای بازی های ویدئویی بدون توقف ، روی مطالعاتم تمرکز کردم. باور نمی کنم همه این اتفاق افتاده است.

ارتباط دادن - گزارش 64 روزه: "وارونه" برای بیان آنچه برای زندگی من اتفاق افتاده کافی نیست!

by NoMore فردا


 

به روز رسانی - پس از روزهای 142 ریفلاکس شده است. احساس در زندگی من گیر افتاده و نیاز به تمرکز بر روی تغییراتی است که دوباره می خواهم.

سلام بچه ها!

من بعد از دوازده ماه گذشته، احتمالا داشتن طولانی ترین دوره نوفاپ، از زمان شروع دور زدن، شروع کردم. وضعیت زندگی من در حال حاضر آسان نیست و اکنون می دانم که مجبورم تلاش و انرژی بیشتری را در تحرک دوباره و بهبود خودم انجام دهم.

من برخی از مسائل بهداشتی را دارم که باید با آنها کنار بیایم و دوباره به ورزش ، مطالعه و مهمترین نگرش خودم در مورد خودم برگردم. وقتی این رشته را شروع کردم اعتماد به نفس شدیدی داشتم اما به نوعی احساس کردم در یک نقطه گم شده ام. من نمی دانستم که چگونه می توانم پیشرفت را ادامه دهم زیرا زندگی سنگهای بزرگی را سر راه من قرار داد و به نوعی انگیزه کافی برای شکستن آنها و ادامه کار نداشتم.

من عود را نتیجه منطقی این مسئله می دانم و همچنین اینکه دیروز دو بار دیگر عود کردم. آنچنان که انتظار داشتم احساس بدی نداشت اما هنوز هم نمی خواهم به عادت های قدیمی خود برگردم. من فقط همه چیز را دوباره شروع می کنم و دوباره همه چیز را شروع می کنم. زمان لگد زدن دوباره چند الاغ است و کسی که به سخت ترین ضربه نیاز دارد مال خودم است!

بهانه ای نیست!!!