سن 25 - حالت سخت 1 ساله: از اضطراب شدید اجتماعی گرفته تا چیزی بهتر

تصور می کنم ممکن است از این س getال شود - بنابراین اولین چیزها ، من اواسط دهه بیست هستم.

امیدوارم همه خوب عمل کنند - من می خواستم برخی از افکار را به اشتراک بگذارم تا به دیگران کمک کنم.

بیایید این را پیشگفتار کنیم - طولانی خواهد شد. من می دانم که شما بچه ها مثل من هستید و مغز شما به شما می گوید که آن را کم کنید یا به برگه دیگری بروید ، اما اگر احساس می کنید آن را بخوانید. من هرگز واقعاً در مورد چنین چیزی با چنین جزئیاتی اظهارنظر نکرده ام ، بنابراین ممکن است جذاب ترین خوانده شده نباشد. هر چند سعی کردم صادق باشم

در اینجا چند کتاب خوانده شده برای همراهی شما آورده شده است:

https://www.youtube.com/watch?v=S4g7mPUskW8

بنابراین ، من همه این گه ها را به دلیل اضطراب اجتماعی شروع کردم. من یک روز در تعطیلات در یک رستوران نشسته بودم (شب قبل آنجا بودیم) و فهمیدم که چقدر واکنش غیرعادی و پیشخدمت در غروب های مختلف متفاوت است.

در شب اول من خیلی مست بودم و واکنش خیلی دوستانه تر و خنده دار تر بود. بعد از ظهر من آرزو داشتم و من فکر می کنم vibe من بود دادن فقط کاملا ضد اجتماعی بود و کاملا در بازخورد من از این پیشخدمت گرفتن نشان داد.

البته این همه واضح است ، اما به هر دلیلی کاملاً به خانه ضربه زد که من لعنت می کردم تغییر کند. من همیشه می دانستم که باید تغییر کنم - اما تصور قاطعی داشتم که در نهایت همه چیز درست خواهد شد. این همان نقطه ای بود که تن آجر مرا خرد کرد. من باید چیزها را بهتر کنم - همه چیز روی من است.

وقتی که برگشتم، در مقاله ای که داروهای مختلف و اثرات متفاوتی از آن را در مغز پیشنهاد دادم، برخورد کردم. متوجه شدم که تمام داروهایی که تأثیر قابل ملاحظهای روی در دسترس بودن یا اصلاح دوپامین دارند، آنهایی بودند که اضطراب اجتماعی من را تحمل کردند.

این باعث شد که من احساس خستگی ناپذیری در دوپامین داشته باشم و به نوبه خود هیچ فاپائی نداشتم.

این دو هفته اول من خیلی خوشحال شدم، فکر کردم همه اینها را فهمیده بودم. به معنای واقعی کلمه احساس کردم که در تمام مدت زمانی که گهواره در حال آمدن بود، سرعت داشت.

به هر حال کمی سریع جلو بروید ، فراز و نشیب هایی وجود دارد و احساس می کنم در حال پیشرفت هستم ، اما به نوعی فقط در انتظار آن روز هستم تا وقتی اضطراب اجتماعی از بین رفت کلیک کنم. من در حال خواندن انواع گزارش ها در مورد بچه هایی هستم که 60-70-80 روز یا هر چیز دیگری طول کشید تا عوض شود ، و من مانند کسانی که کثیف لعنتی هستند به آنها چسبیده ام. من یک متخصص در مورد نتایج مثبت گوگل در مورد هیچگونه اضطراب و اضطراب اجتماعی شدم - من آن را به 300 روش مختلف بیان کردم تا نتایج متفاوتی برای ادامه انگیزه بدست آورم (: D)

با این اوصاف ، اگر کمی به عقب برگردیم ، من برای سالها لعنتی بازی / fapping / رایانه مارپیچ کرده ام که فقط یک تعقیب داپامین دائمی است. این گریه دلیل بزرگی برای اضطراب اجتماعی من است (من در کودکی / نوجوانی کمی خجالتی بودم اما بسیار فراری داشتم). من بعنوان یک رفتار اجتنابی برای برخی از گریه های سخت خانوادگی که از سر گذرانده بودم ، وارد بازی شدم و هیچ وقت متوجه نشدم که واقعاً معتاد هستم که خیلی طولانی است. من فکر می کنم این به این دلیل است که وقتی من بازی نمی کردم ، مشروبات الکلی می نوشیدم یا فعالیت شدید دوپامین دیگری انجام می دادم - این بدان معناست که من هرگز ترک نمی کردم ، بنابراین فکر نمی کردم ممکن است معتاد شوم. آه کلمه من چقدر احمق بودم

Annnyway ، با گزارش بدون fap. من به 100 روز + می رسم و مزایایی که دیده ام به نوعی وجود دارد اما به نوعی راکد است. تنها چیزی که می توانم واقعاً بگویم این است که هیچ حساسیت زدایی از fap و دوپامین به شما انرژی نمی دهد. بدون شک این مورد است. انرژی ذهنی ، انرژی جسمی. من با شدت بیشتری ورزش را شروع کردم و هیچوقت یک تمرین را از دست ندادم ، مراقبه را شروع کردم.

اضطراب اجتماعی من متأسفانه هنوز در مرحله فوق وجود دارد ، اگرچه می خواهم بگویم که در این دوره پیشرفتهای جالبی داشته ام. در حدود علامت 40 تا 50 روز ، چند هفته کار داشتم که ذکاوت کاملاً با من بود - این هرگز اتفاق نمی افتد. من معمولاً چیزهای خوشایند و کوچک را عوض می کنم اما ذکاوت و شخصیت من کاملاً تبخیر می شود و نمی توانم خودم باشم - خیلی ناامید کننده است. من مهارتهای اجتماعی ندارم که آنها فقط وقتی با مردم هستم مرا ترک می کنند (حتی کسانی که مدتهاست آنها را می شناسم). افراد در محل کار حتما فکر کرده اند که این عجیب و غریب است! این مسئله بعد از مدتی به آرامی ناپدید شد و من به کمی بهتر از سطح اضطراب اجتماعی قبل از هیچ اقدامی که داشتم بازگشتم. این ممکن است به دلیل عزت نفس از داشتن خودکنترلی و انجام کار مثبت یا احتمالاً فقط در دسترس بودن دوپامین بیشتر باشد ، چه کسی می داند.

فقط توجه داشته باشید - آن دوره 100 روزه کاملاً سریع و بدون بازی بود. من هنوز از رایانه استفاده می کردم (سعی کردم آن را اینجا و آنجا محدود کنم - همچنین برخی از دوره های موسیقی را اجرا نکردم که خیلی سخت بود) اما باعث شد دوباره موسیقی پاپ ساده را دوست داشته باشم که به نوعی جالب بود - من گوش می دادم موسیقی بسیار زیاد است که فقط پرو ملودیک فوق العاده با تعداد زیادی ملودی شمارنده واقعاً این کار را برای من انجام می دهد. یا آن یا چیزی منحصر به فرد که قبلا نشنیده بودم).

بنابراین ، بعد از این 100 روز تصمیم می گیرم که گه ها باید واقعی شوند - زمان آن است که دیگر کامپیوتر نرویم - این باید آخرین سنگر دوپامین باشد ، درست است؟

FUCK مقدس هفته اول سخت بود. این از طرف شخصی آمده است که هر روز از کامپیوتر برای لعنتی خدا استفاده می کند می داند چند سال است. فقط در مواردی که از آن استفاده نمی کردم ، در غیر این صورت مشروب به نوشیدنی یا نوعی فعالیت مشغول شدم که کاملاً شما را جذب می کند. مدیتیشن مطمئناً به این امر کمک می کند - این روش به من آموخت که چگونه با کسالت کنار بیایم. روزهای من شامل خواندن ، مدیتیشن ، ورزش و غذا خوردن بود.

صادقانه بگویم ، این موضوع تا حدودی ناامیدکننده است ، اما همچنین امیدوارم اضطراب اجتماعی من از بین برود ، بنابراین من با آن گران شدم. همچنین مواردی وجود داشت که من واقعاً احساس بزرگی می کردم ، نمی توانم درک کنم چرا - فکر می کنم مغز برای اینکه واقعاً خوشحال شود برای خسته شدن به زمان نیاز دارد - من هنوز زیاد روی آن صحبت نکرده ام.

زمان در واقع سریعتر شروع شد - در واقع هیچ علامت مشخصی برای استفاده به عنوان نقطه مرجع وجود نداشت. من دو بار با دوستانم بیرون رفتم و مشغول نوشیدن شدم (نوشیدنی بسیار سنگین - این کار را نکن!) اما این در مورد آن است. من خوش شانس هستم که از همان کودکی که اجتماعی بودم دوستانم را داشتم. آنها تا حدودی با من گیر کرده اند اما من همه آنها را خیلی نمی بینم.

این دوره هیچ رایانه ای تأثیر قابل توجهی در اضطراب اجتماعی من ایجاد نکرد ، با این حال من چیزی از آن یاد گرفتم. من باید این را سالها پیش یاد می گرفتم. من فکر می کنم همه این مزخرفات فقط راهی برای جلوگیری از چیزی بود که نمی خواستم بشنوم - اما این فراتر از آن هم بود - من واقعاً معتقدم حساسیت زدایی دوپامین برای غلبه بر اضطراب اجتماعی (یا تعدادی از مسائل "سلامت روان") حیاتی است . داشتن اعتیادی که به شما امکان می دهد بدون احساس درد از گریختن و فرار از آن اجتناب کنید ، وحشتناک است و راهی آسان به شما می دهد که می تواند منجر به تحقق واقعی هرگز شود. همچنین به این معنی است که گیرنده های دوپامین 24/7 شبانه روز شسته می شوند بنابراین هنگامی که می خواهید بر چیزهایی غلبه کنید که انرژی و انرژی لازم برای این کار را ندارید (ساختن مسیرهای جدید بسیار دشوار است زیرا گیرنده ها در وهله اول بسیار کاهش می یابند )

تحقق همه اینها - قرار گرفتن در معرض حیاتی است. این همه چیز است. هیچ fap نیز حیاتی نیست - انرژی که به شما می دهد لازم است ، اما شما باید آن را انتقال دهید. به گذشته نگاه کردم و فهمیدم که هر "پیشرفت" قابل توجهی که داشتم بعد از یک دوره مواجهه اجتماعی اضافی بود (من همیشه بعضی ها را در معرض دید قرار می دهم ، اما این بیشتر بود) ، و سپس به سطح پایه بازگشتم.

من دارم یک TITANIC صحبت می کنم ، هرگز تلاش را ترک نمی کنم. شما هر روز از خانه بیرون می روید ، هیچ بهانه ای وجود ندارد. به یاد می آورم که در دانشگاه بازگشتم و فکر کردم که چیزی که در معرض دید قرار می گیرد نوعی مزخرف است زیرا من خیلی زیاد به کلاسها می رفتم و افراد زیادی را می دیدم - اما من در آن زمان و روزهای تعطیل چه کاری انجام می دادم؟ من نشسته بودم لعنتی بازی یا برخی از گه های بی ارزش دیگر. اگر من تلاش زیادی برای پیشرفت می کردم ، با یک جلسه بازی طولانی مدت به خودم پاداش می دادم و احساس خوشحالی می کردم زیرا خیلی تلاش کرده ام - نه - دوباره آنجا را فراموش نکنم. پاداش شما بلند مدت است ، نه کوتاه مدت. کل این کار در مورد جایگزینی پاداش کوتاه مدت با تحقق بلند مدت است.

راحت تر می شود ، راحت تر می شود. من مقدار زیادی در مورد خودم آموخته ام - ناراحتم که یادگیری این موارد خیلی طول کشید ، اما از فکر کردن با بازی و تکان دادن خیلی طولانی پرهیز کردم تا واقعاً هر چیزی را پردازش کنم.

من یک روزنام made کوچک درست کردم و بعضی از مطالب را در روزهای بدون کامپیوتر نوشتم (بله که خسته شدم). در اینجا چند بیت آورده شده است که به نظر من مخصوصاً به من مربوط می شود (و شاید شخص دیگری - امیدوارم چنین باشد).

  • در حال خواب رفتن نیست مراقبه این مخالفت است مدیتیشن یک فرایند آگاهانه است، نه یک فرصت برای افکار پوچ و رانده شدن.
  • احساس ضعف / افسردگی - احساسی که اکنون دارید احساسی نیست که همیشه احساس خواهید کرد. درک واقعیت در لحظه فعلی گاهی غیرممکن است ، اما این را بدانید. اوضاع می تواند در یک چشمک زدن تغییر کند.
  • همانطور که لازم است ناجور باشید. کارهای مثبتی را که فکر می کردید تحمل انجام آنها را ندارید انجام دهید. شما سرانجام به آنها معتاد خواهید شد (معنای سست واژه معتاد).
  • ترك نكن هرگز. لعنتی ترک کنید این یک تلاش مهم و بی نظیر لعنتی به طول خواهد انجامید ، اما ارزش آن را خواهد داشت.
  • این احساس ناخوشایند و نابسامان پس از یک برخورد اجتماعی ، AIM چنین احساسی دارد. این همان چیزی است که شما باید احساس کنید ، همان چیزی است که می خواهید احساس کنید. هرچه بیشتر خود و دیگران را از نظر اجتماعی مشاهده کنید ، بیشتر متوجه می شوید که گه هایی از این قبیل دائماً اتفاق می افتد و فراموش می شوند.

** tldr؛ بدون فاپ به شما انرژی می دهد، به تنهایی، آن را تنها باعث می شود حداقل، حداقل تاثیر بر اضطراب اجتماعی، اما می تواند وضعیت و چشم انداز خود را تغییر دهید و به شما آنچه را که شما نیاز دارید برای تحمل با تغییر است.

قرار گرفتن در معرض ، هر روز. بدون شکست. شما نمی خواهید آن را بشنوید (پذیرفتن این واقعیت به طور فاحشی طول کشید تا من) ، اما همان چیزی است که هست. از خانه لعنتی بیرون برو هرگز انزوا را هرگز قبول نکنید. **

شاید کسی همه آن را بخواند ، شاید نه. من می خواستم این را برای مدتی بنویسم ، بنابراین بدون در نظر گرفتن همه چیز احساس خوبی می شود. یک تن بیشتر وجود دارد که می خواستم بگویم اما نمی توانم همه را به ذهن بیاورم یا فعلاً آن را بیان کنم - شاید زمانی دیگر.

نگه داشتن بچه های مبارزه 🙂

ارتباط دادن - 150 + DAYS nofap. 60 + DAYS بدون کامپیوتر. برادران اضطراب اجتماعی ممکن است علاقمند باشند.

by ahhwelll


 

به روز رسانی - حالت سخت 1 ساله - از اضطراب شدید اجتماعی گرفته تا چیزی بهتر

من می دانم که شما حواس پرت و خسته خواهید شد اما اگر اضطراب اجتماعی فلج کننده ای دارید ، لطفاً سعی کنید همه اینها را بخوانید. اگر می خواهید هر چند وقت یک بار آن را بخوانید. من امیدوار بودم که در آغاز سفر ، در این مرحله چیز مهم تری داشته باشم. من همیشه قصد داشتم که در این زمان پست بگذارم ، و امیدوارم بتوانم کمک کنم شخص دیگری را در مسیر درست قرار دهم.

بنابراین بیایید با تعریف اضطراب اجتماعی شروع کنیم ، زیرا به نظر می رسد همه تعاریف مختلفی دارند. من افراد زیادی را می بینم که در روابطی هستند که درباره اضطراب اجتماعی صحبت می کنند ، در حالی که آنها واقعاً فقط خجالتی هستند.

اضطراب اجتماعی که من در مورد آن صحبت می کنم مطلق است - شما نمی توانید به آنچه باید بگویید فکر کنید ، به شدت طاقت فرسا هستید ، اگر برای مدت طولانی در کنار فردی باشید این تغییر نمی کند ، فقط می ماند. شما 10/10 خودآگاه هستید و حتی فقط خودتان قدم می زنید. ایجاد روابط از هر نوع امکان پذیر نیست ، حتی اگر خودتان را دوست دارید و می دانید که مهارت های اجتماعی دارید ، آنها فقط شما را در موقعیت های اجتماعی کاملا رها می کنند. تنها زمانی که فرق می کند استفاده از برخی مواد مخدر است و پس از آن شما روح و جان مهمانی هستید.

اواخر دهه 20 هستم ، می توانم صادقانه بگویم که من از زمان خیلی جوانی (احتمالاً 13 یا 14 ساله) با انسان دیگری رابطه واقعی برقرار نکرده ام. قطع فرار یک جاده مخصوصاً تنها است ، اما راهی است که باید طی کنید.

من قصد دارم پست اصلی خود را پس از 6 ماه رد شدن در سال گذشته به اشتراک بگذارم. توجه داشته باشید: من از همان زمان کاملاً عقاید خود را بازبینی کرده ام - دیگر من به رویکرد مواجهه سخت و سخت که اعتقاد داشتم اعتقاد ندارم این پست اصلی من است - بعد از 6 ماه ردیف شامل مدتها استفاده نکردن از رایانه بود.

چیزی که در معرض قرار گرفتن است برای کسانی که بسیار خجالتی هستند ، برای کسانی که می توانند در نهایت روابط را برقرار کنند ضروری است - همیشه عنصری از فشار دادن به خود وجود دارد ، اما من کشف کردم که ماده من اکنون کاملاً شیمیایی است. من می خواهم همه داستان را به شما دوستان ارائه دهم تا به من كمك كنید كه من چه چیزی را تجربه كرده ام و به شما كمك كنم آنچه را كه خودم مجبور كرده ام تا به این نتیجه گیری برسانم - آنها پلاسبو یا غیر منطقی نیستند. من هنوز هم می خواهم تأکید کنم که حفظ درجه ای از تعامل اجتماعی اجباری منظم ، فقط برای دیدن پیشرفت های ممکن است مهم است. به حالت Hermit نروید!

بعد از 6 ماه رد شدن در سال گذشته ، چند بار در هفته با پرزهای گاه و بیگاه دوباره به کار افتادم. در طی 6 ماه آینده خودم را بی رحمانه و تا حد خستگی در موقعیت های اجتماعی مجبور کردم ، اما این کار گله ای نداشت. اگر چیزی باعث بدتر شدن من می شد ، چون خیلی خسته شده بودم و حتی توانستم سطح اولیه عقب ماندگی اجتماعی خود را حفظ کنم. نمی دانستم هیچ اقدامی با اضطراب اجتماعی من انجام می شود ، اما تأثیرات آن چنان جزئی به نظر می رسید که ارزش تلاش را نداشت. من تصمیم گرفتم که در ابتدای سال 2015 نیز ممکن است به هیچ قدم و قدم دیگری متعهد شوم ، زیرا واقعاً امیدم را از دست می دادم ، بنابراین احساس کردم که ممکن است. من از اول ژانویه 1 تا کنون قصدم.

 

داستان 1 من

در ابتدای سال هیچ چیز تغییر نکرده است ، تقریباً در 2 ماه اول همه چیز یکسان بوده است (توجه داشته باشید که من نیز بازی را ترک کردم ، همان آخرین خطم). من در آن زمان مشغول گذراندن ژورنال های مربوط به دوره 6 ماهه خود بودم و به یک چیز جالب برخوردم. یک روز اجتماعی به خصوص شگفت انگیز که داشتم ، پس از 3 روز بدون موسیقی (چالش نظم و انضباط شخصی) بوده است. من راحت در اطراف قدم می زدم و با دستیارهای معاشقه معاشقه می کردم و احساس کردم که برای یکی دو روز حیرت انگیز است. من تصور می کردم ، در آن زمان ، این به این دلیل بود که من در آن ماه فوق العاده اجتماعی بوده ام و همچنین آن را به دلیل نوسانات کلی بدون وقفه پایین آورده ام. می دانستم موسیقی چیزی است که من از روزهای ناپستر تقریباً مدام گوش می کردم و برای من از هر دارویی بهتر است. من فقط نوعی تصور کردم که نمی تواند آنقدر تأثیر بگذارد زیرا همه به آن گوش می دهند. بیایید واضح باشد - من موسیقی نمی کنم - من برای من می گویم ، این ناسالم شده بود و ظاهراً تأثیر زیادی بر میزان دوپامین داشت. گوش دادن به آهنگ مناسب برای من بهتر از مستی یا کوکائین بود - مثل اینکه روحم از درون گرم می شد - احساس پر انرژی بودن و کاملا زنده بودن می کردم. من از اینترنت سوused استفاده کردم تا این احساس را در جایی که می توانم ادامه دهم ، اگرچه گاهی اوقات بازی / fapping مانع آن می شد.

 

بنابراین موسیقی را ترک کردم - بله ، کار سخت بود ، اما بعد از چند روز فاز اجتماعی کاملاً آزاد کننده ای داشتم - ذکاوت من کاملاً واضح بود ، مردم را می خنداندم ، در واقع می توانستم به چیزهایی که به صورت خودکار گفته می شود فکر کنم. من همچنین بسیار افسرده بودم - اما فکر می کنم این بدون نوسانات fap باشد. اگر من هر دو را همزمان ترک کنم مطمئنم که آن مرحله ابرقدرت شاد اولیه را که بسیاری از مردم بدست می آورند ، تجربه می کردم. به ناچار ، این مرحله پس از چند هفته به پایان رسید و من دوباره به مبارزه بازگشتم.

ماه به ماه ، سرانجام اواخر اوضاع به آرامی شروع به بهبود کرد. سرعت غیر قابل تصور کند است ، اما شما هر ماه نقاط عطف کمی را مشاهده می کنید. روزهای زیادی خواهید داشت که در آن بدتر از زمانی هستید که شروع کرده اید ، اضطراب و افسردگی برای من نیز طاقت فرسا بوده است - من به معنای واقعی کلمه مجبور شدم تمام آنچه را که فکر می کردم باعث خوشحالی من از زندگی می شود ، بردارم و من را کاملا با این کار تنها بگذارم. فقط پشتکار و مقاومت من برای شرکت است. من با انجام ورزشهای بسیار سنگین در طول سال ، در حالی که قبلاً در استرس زیادی قرار داشتم ، افسردگی را بدتر کردم. ورزش را تا حد متوسط ​​انجام دهید - شما نمی توانید آن را تقلب کنید و با فشار دادن خود به فراموشی ، سرعت کار را افزایش دهید. ترمیم گیرنده های دوپامین به زمان نیاز دارد. این ترک اعتیاد پس از حاد ، همان اعتیاد به مواد شیمیایی طولانی مدت است.

بیش از 15 سال اعتیاد به موسیقی ، تقصیر و بازی - این کار هرگز آسان نبود ، اگرچه نمی دانستم این کار سختی خواهد بود. برای من ، من هرگز نمی توانم به حال خودم برگردم ، بنابراین ادامه خواهم داد.

بنابراین ، اجازه دهید به مزایای خود برسیم. من باید بگویم که من هنوز یک راه طولانی در پیش دارم - من هنوز هم نمی توانم واقعاً با مردم رابطه برقرار کنم و هنوز احساس می کنم خودم را آگاه می دانم که راه می روم ، اما این خیلی بهتر از آن است که بود.

  • اضطراب عمومی به مراتب پایین تر است - این نیز بسیار تدریجی بوده و برای مدت طولانی شدید بوده است
  • افسردگی هنوز واضح است - اگرچه من واقعاً نمی توانم در این مورد اظهار نظر کنم زیرا کاملاً مطمئن هستم که با توجه به رویکردم به سالن بدنسازی این وضعیت بدتر شده است. فعلاً دیگر به این موضوع نمی پردازم
  • خودآگاهی وقتی بیرون است و به طور کلی ، و در اطراف دیگران به طور کلی بسیار پایین تر است! هنوز هم وجود دارد و به طور مداوم در حال بهبود است ، در نهایت تصور می کنم کاملاً غایب خواهد بود. من گاهی اوقات خودم را در فکر فرو می برم ، یا هنگام قدم زدن در اطراف چیز زیبایی حواسم را پرت می کند - این هرگز در 15 سال گذشته من اتفاق نیفتاده است - من دچار ناراحتی و خودآگاهی شده ام.
  • قادر به برقراری ارتباط و مکالمه گذرا بسیار بهتر است - من اکنون اغلب در محل کار با افراد گپ می زنم - هنوز هم مجبورم آن را مجبور کنم ، و هنوز احساس می کنم در گفتن بسیار کمبود دارم و در بسیاری از اوقات انرژی اجتماعی ندارم. من گاهی اوقات لحظاتی از خلبان اتوماتیک اجتماعی را بدست می آورم که بسیار عالی است - هنوز یک راه طولانی برای رفتن به اینجا وجود دارد.
  • تماس چشمی - این چیزی است که من از زمان نوجوانی جوانی با آن دست و پنجه نرم کردم. شما نمی توانید بفهمید که من چقدر خودم را از این نظر مجبور کرده ام و هیچ لعنتی در دسترس نیستم. اکنون بسیار بهتر شده است - دوباره ، هنوز هم احساس خستگی و ناخوشایند بسیاری از اوقات ، اما خیلی بهتر است. سفر طولانی است.
  • مه مغز و تمرکز - به آرامی بهبود می یابد ، حتی نزدیک به عالی بودن نیست.
  • نظم و انضباط شخصی - بهتر از هر کسی که تاکنون شناخته ام.

من بی رحمانه با شما صادق خواهم بود ، بسیار سخت بوده است. اگر کسی با ماشین زمان آمد و به من گفت که باید به شروع امسال برگردم و دوباره شروع کنم ، فکر نمی کنم بتوانم این کار را انجام دهم. این پیشرفتهای ماه به ماه ، و دانش اینکه نمی توانم برگردم باعث ادامه کار من می شود.

شما همچنین باید درک کنید که اضطراب اجتماعی برای مدت طولانی من را آزار داده است ، و این یک باد یخی دائمی است که روح من را گاز می گیرد - من همه چیز را امتحان کرده ام تا اینکه هیچ مرحله ای کشف نکردم - CBT ، گرفتن افکار منفی ، مراقبه ، ورزش. قبل از درک نقش حساسیت زدایی دوپامین و جمع آوری شواهد تجربی از طریق هیچ fap ، هیچ بازی و موسیقی ، هیچ چیز تغییر نکرد.

مسئله این است که ، تمام تلاش های من قبل از پیدا کردن هیچ مرحله ای من را کاملاً خسته کرده است - من بسیار ناامید شده بودم که برای مدت طولانی با مردم ارتباط برقرار کردم ، بسیار ناامید از اینکه خودم باشم ، تمام آن سال ها خودم را تحت فشار قرار دادم و نمی توانستم بفهمم که چرا نفرین شده ام. این شاید برای من دشوارتر باشد زیرا من تقریباً در خستگی از پایین سنگ شروع نکردم.

گویی من در یک قایق پارویی بودم و با طنابی نامرئی به ساحل بسته شده بودم. در تمام آن سال ها قلبم را بیرون می کشیدم ، اما سرانجام فهمیدم که طناب آنجاست و آن را قطع کردم ، مجبور شدم از اقیانوس عبور کنم در حالی که مدت طولانی از قایقرانی خسته شده ام.

این بسیار تنها است اما گاهی اوقات شما باید تنها حرکت کنید.

چند نفر دیگر هستند که مانند من مدت زمان بهبودی طولانی را پشت سر گذاشته اند - آنها به من امید بخشیده اند. از طرف مثبت برای شما بچه ها ، من احتمالاً بدترین سناریو هستم - فکر نمی کنم مهم باشد اگر مدت طولانی تری مثل من باشید ، فکر می کنم یک بار به آن نقطه از پوچی اجتماعی رسیدید که نمی توانید کار کنید ، زمان بهبودی تقریباً مشابه است.

شما باید آن طنابی را پیدا کنید که شما را به ساحل بسته است ، خواه این حرکت را از دست بدهد ، بازی کند ، قمار کند ، و هرچه سریعتر آن را قطع کنید. هرگز به گذشته نگاه نکنید !!

من در صورت داشتن س answerالاتی به مردم پاسخ خواهم داد - وارد کردن همه جزئیات به پستی از این دست بسیار دشوار است.

بهترین توصیه ای که می توانم به شما بکنم و اینکه دائماً در ژورنالها برای خودم می نویسم این است که احساسات خود را بپذیرید - FUCKING GOING را ادامه دهید. من بارها و بارها دقیقاً یاد گرفته ام که چه چیزی کار نمی کند ، اکنون وقت آن است که به کارهایی که می دانم کار می کند ادامه دهم ، فارغ از اینکه چقدر من را خرد می کند.