روز 56 - "I'm a Playa"

مرد آلفاادامه از این حساب راه اندازی مجدد

من تعداد دارم و با بسیاری از دختران مختلف صحبت می کنم. من در روزهای 0 از روابط 3 به روابط 56 رفتم. من این هفته هانکی پانیکی با دختران 2 داشتم.

اولین کسی که مثل سه بار در یک ارگاسم انزال کردم. زنان به دلایلی این را دوست دارند lol. آنها همیشه از این حلقه تعجب می کنند. من یک اثر چاسر.

روز بعد احساس مستی و فوق العاده خستگی کردم. من متوجه برخی از بدخلقی ها شدم. خورشید در سینه من دوباره از بین رفت و من کاهش اعتماد به نفس خود را دیدم اما روز بعد (24 ساعت بعد) دوباره بازگشت.

همچنین متوجه شدم که صدای من دیگر عمیق نیست. به نظر می رسد هر چه بیشتر بذر خود را نگه دارم ، صدای من عمیق تر می شود.

او به من گفت که صدای من پاهای او را لرزاند و او را "آنجا پایین" هیجان زده می کند. من همیشه صدای عمیقی داشته ام اما به نظر متفاوت است. واقعا خوب به نظر می رسد و من دوست دارم الان خودم را در حال صحبت کردن صحبت کنم.

او می گوید من را دوست دارد چون من خیلی سرما خورده ام (متشکرم PMO).

قرار ملاقات دوم با جوجه دیگری نیز بسیار جذاب بود. او بالا و پایین قسم می خورد که من یک بازیکن هستم. او هر روز یک میلیون بار به من می گوید. من جایی می خوانم که زنان این را به شما می گویند زیرا آنها واقعاً جذب شما می شوند و سعی می کنند شما را در یک جعبه قرار دهند تا منطقاً توضیح دهند که چرا شما را دوست دارند. اوه خوب این مانع ارتباط او با من نمی شود ...

من سعی کردم انجام دهم کراتزا با هر دو اما هرگز برای من کار نمی کند. من می خواهم منتظر بمانم تا دوست دختر ثابتی پیدا کنم.

در هر دو مورد که من O داشتم ، نگران بودم که قبل از شروع این روند به شخص وحشتناکی تبدیل شوم ... اما نه. من هنوز اینجا هستم. واقعاً نمی توانم باور کنم که پورنو اینقدر روی مردم تأثیر می گذارد. واقعاً باورم نمی شود!

نکته دیگری که من متوجه شده ام این است که می توانم ترس را از مردهای هم سن و سال خودم احساس کنم. این عجیب ترین چیز است. هر وقت رفت و آمد می کنم ، آنها پرواز می کنند. این امر خصوصاً در محل کار من صادق است. جدی ، مثل اینکه آنها از من بترسند. من آن را در چشمان آنها می بینم.

در ابتدا فکر کردم که این تصورات من است اما مدام تکرار می شود. عجیب است. آنها در اطراف من عصبی می شوند ... شاید من بالاخره به یک آلفا تبدیل شوم !! اما وقتی من پیرمردهای بزرگتر را دور می زنم ، آنها به من احترام می گذارند. آنها دست من را می فشارند و واقعاً با من خوب هستند.

سرانجام روحیه من بالاخره بالا رفته است. من یا واقعاً سرما خورده ام یا فقط خوشحالم و از زندگی لذت می برم. این پیشرفت بزرگی است که از قبل در آنجا بوده ام: خودکشی ، نوسانات شدید خلقی ، تمایلات شیزو.

من هر آخر هفته بیرون رفته ام. مثل اینکه من هم دارم اگر معاشرت نکنم و با مردم وقت نگذارم ، دیوانه می شوم. وقت شب فرا می رسد و من تبدیل به این جانور می شوم !!!

همچنین اخیراً واقعاً کوس و مطمئن شده ام. من چنین نگرشی نسبت به٪ ck ندارم. فقط می دانم که زندگی فقط بهتر می شود. من نمی دانم که این چیز بدی است ... .شما می دانید چه چیزی ؟؟؟ f .f # ck که ... چیز بدی نیست ... برای اولین بار در مدت زمان طولانی احساس خوبی نسبت به خودم دارم. من حق دارم با سینه بیرون راه بروم!